
خب من طبق نظر سنجیم قبول کردن که داستانم رو بزارم فقط باید اول مجموعه فیلم های دزدان دریایی کارائیب رو کامل ببینید💙 ناظر لدفا سریع بمنتشر 🥺
:خوب من می خوام داستان یکی از خوشبخت ترین دخترهای دنیا رو که خودم باشم می خوام براتون تعریف کنم رسم خانوادگی کالدر ها اینه که بچشون از ۶ سالگی ول کنن و برای یک بار هم تا آخر عمرشون بچشون رو نبینن پس من رو هم از شش سالگی به مدرسه شبانه روزی فرستادن ولی خب هممون میدونیم که بچه های شیش ساله به راحتی با هم کنار نمیان من دوستی نداشتم و تنها ترین بچه مدرسه بودم ولی خب زنگ کلاس هم بودم برای همین بعضیا میخواستند از هر روشی که شده از دستم خلاص بشم مثل الکساندرا ولی دارم خیلی زود . زود جلو میرم یه خورده باید یواش تر بگم داستان رو .
خب داستان سر اینه که یه روز مدرسمون تصمیم میگیره ما رو به دریای کارائیب ببره که بفهمیم چطور سنگ های کف دریا کنده میشه پس از نیویورک راه افتادیم ؤ رفتیم به میامی که اون جا سوار کشتی الیوندر بشیم از بدبختی یا شاید هم خوشبختی من ، من با الکساندرا هم اتاق شدم تو کشتی ،قبلا فقط هم کلاس بودیم و با اون هم اتاقی نبودم پس بیشتر از همه وقت ها ازم نفرت کرد و میخواست با هر جور نقشه شیطانی که شده ازم خلاص بشه
:متاسفانه صبحونه روز ششم گشتی الیوندر تخم مرغ آبپز بود و من به تخم مرغ آبپز حساسیت دارم و وقتی میخوردم حالت تهوع میگیرم و اگه هم صبحونه نمیخوردی تنبیه میشدی پس مجبور شدم به زور بخورم پس حالت تهوع گرفتم و بدو بدو رفتم نوک عرشه چون که هم باد با بیشترین فشار به صورتم بخوره همم جای مناسبی برای بالا آوردن بود از شانس گند یا شایدم خوب من الکساندرا منو دید و دید بهترین فرصت برای خلاص شدن از دستمه پس یواشکی اومد پشتم و منو محکم حل داد و من دادکشون افتادم تو دریا بعد سرمو به سمت کشتی برگردوندم و دیدم کسی نیست جز آلکساندرا
:لبخند شیطانی اش هنوز هم منو عذاب میده تا خواستم دهنمو وا کنم که بهش یه کلمه ای بگم یه موج بلند منو برگردوندم به سمت آب و تا خودمو روآب پیدا کنم کشتی یک کیلومتر ازم دور شده بود ولی من از امید دست نکشیدم و کلی فکر کردم که چیکار کنم و به ذهنم زد که دنبالش شما کنم ولی باز یه موج دیگه اومد و من متوجه شدم که کشتی خیلی دور شده و نمیتونستم جهتش رو پیدا کنم ولی بنده باز هم از امید دست نکشیدم و به صورت غیر منطقی به ذهنم زد که دنبال موج ها شما کنم من هم زیاد شنا بلد نبودم و فقط کرال پشت بلد بودم پس تا یه جایی دووم آوردم و حسابی خسته شدم یه تخته چوب جلوم دیدم و پامو با دستمال گردنم به اون بستم چون میدونستم ممکنه یه موج برعکسم کنه و دستم لیز بخوره برای همین به پام بستم و بیهوش شدم رو اون و طبق حدسم یه موج بزرگ منو برعکس کرد و سر و بدنم به غیر از ساق پایه راستم توی آب بود ولی چونکه بیهوش بودم احساس خفگی نداشتم ولی داشتم خفه میشدم و خودم نمیفهمیدم
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه دیگه تایپی گذاشتم که راحت بخونین اگه اشتباه تایپی. بود به بزرگی خودتون ببخشید 💖💖💖
اگه خودشون اومده باشه لطفا فالوم کنید و لایکم کنید 💜💕💜💕💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه چیزی فراتر از عالیییی خیلی خوبه
مرسیییییییی
امروز پارت دو رو گذاشتم منتظرم منتشر بشه
یه هفته بود تستچی داشت پارت دوم داستانمو منتشر میکرد بلاخره منتشر شد برو بخون
عالی بود😍😍😍
مرسییییییی پارت بعدی رو فردا یا شب میزارم
پارت دو رو گذاشتم