
خب شرمنده دیر شد و اینکه بگم این قسمت یکم کمه ولی قول میدم قسمت های بعدی خیلی طولانیه نظر فراموش نشه تا30 نظر برسه بعدی رو میذارم ممنون
اما وقتی بیدار شدم یه چیزی نرمال نبود همه چی واسم عجیب بود انگار تو یه دنیای دیگه بودم تنها جیزی که میشندیم صدای موسیقی بود و..» تیکی:«مرینت مرینت پاشو»مرینت:«از خواب پریدم اه انگار خواب بود بهتر حوصله چیز های عجیب رو نداشتم خلاصه با کلی خرابکاری رفتم مدرسه اولین نفری که دیدمش ادرین بود با اعتمادبنفس رفتم جلو و گفتم؛ادرین سلام خوبی ام من من میخواستم بدونم که ت تت تو امروز وقت ازاد دارثزی یعنی داری که بیای پ پیش من»ادرین:«های مرینت امروز کاری ندارم ولی چرا؟»مرینت:«خب راستش اون ژاکتی که خواسته بودی و تیشرت گروه کیتی اماده هست باید ببینم که درست هستن یا نه؟»ادرین:«اوه باشه بعد از مدرسه میبینمت واقعا میخوام اون ژاکت رو ببینم خب فعلا»الیا:«سلام دختر میبینم که داری دل ادرین رو بدست میاری»مرینت:«چی نه من که بهت گفتم اون فقط دوسته اره یه دوست پس بهتره دیگه بریم»(الیا داره از حرص میمیره)بعد مدرسه:
ادرین:«خب بهتره باهم بریم به هرحال منم میام خونه شما درسته؟» مرینت:«چی نه کجا ام منظورم اینه اره فکر کن خونه خودته هی هی» در ماشین=
ادرین: خب امیدوارم مزاحمت نباشم» مرینت:«چی درباره چی حرف میزنی معلومه که مزاحم نیستی(مرینت پیش خودش؛ وای من من اتاقمو وااااااااای عکسا الان میمیرم)» رسیدن به خانه=
مرینت:«ادرین خوش امدی اگه میشه یه دقیقه پایین باش اخه میدونی میخوام همه چی عالی باشه،» ادرین:«اوکی» مرینت:«رفتم بالا تیکی زود باش باید عکسا رو جمع کنم» تیکی:«اما مرینت ادرین میدونه تو عکسش رو توی اتاقت داری حداقل بذار یکی دوتاش بمونه که شک نکنه» مرینت:«حق باتوعه باشه.. ادرین بیا بالا
ادرین:«باشه خب مرینت میشه ببینمش طاقت ندارم دیگه.. یه ان نگاهم به عکسا خورد به مرینت گفتم ام این عکسا مرینت حرفم رو قطع کر. و گفت
مرینت:«خیلی سریع گفتم خب میدونی باید ازت این عکسا رو داشته باشم تا بتونم لباست رو دقیق طراحی کنم که بهت بیاد میدونی» ادرین:«میفهمم نگران نباش» مرینت:«خب من میزم ژاکت رو بیارم
بچه ها طرح اون ژاکت: رنگ اصلیش مشکی و نارنجی هست سر یقه و استیناش نارنجیه و با سفید روی قسمت های مشکی طرح های زیبا دوخته شده
ادامه:«اینم از ژاکت ــــــــــــــــــ ادرین:«واو مرینت این این خیلی عالیه نمیدونم چی بگم فوق العاده هست تنکیو» مرینت:«دیگه خجالتم نده خب بیا بپوشش از اونجایی که بتونم به ادرین نزدیک بشم خودم ژاکت رو تنش کردم
مرینت:«خب اینم از این حالا بهم بگو اوش یعنی توش راحتی یا نه؟ ادرین:«این عالیه همه جاش درست و اندازه هست ازت ممنونم،، وای من بهتره برم پدرم ممکنه» مرینت:« میفهمم مواطب موذظب مواظب خودش باش ادرین میره و به خونه میرسه=
گابریل:«چرا طول کشید خب میبینم که ژاکت تنته!!» ادرین:«ببخشید پدر اما ببین به نظرت این عالی نیست؟» گابریل:«بد نیست خوبه بگو ببینم همون دختره مرینت این کار رو کرده؟» ادرین:«اره اون واقعا فوق العاده هست و تو این کار محشره تازه صدای خوبی هم داره ما قراره تو گروه کیتی بخونیم» گابریل:«من اجازه شرکت تورو دادم ولی قرار نبود که خواننده بشی برای این کارت از رفتن به اون گروه مسخره منع میشی حالا برو به اتاقت نمیخوام چیزی بشنوم» ادرین:«اما پدر....» گابریل:«بهت گفتم حرفی نباشه برو به اتاقت حـــــــالــــــا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعدی رو نمی زاریی مطمعا باش تا حالا کل طرف دارانت رو از دست دادی
عالی بووووود
دوست داشتی به تست های منم نظر بده
سلام دوستان متاسفانه پارت جدید ثبت نشد باید بیشتر صبر کنین الان وقت این رو ندارم تغییرش بدم چون امتحانات ترم نزدیکن ممنونم از صبوریتون
ممنون راستش اینکه اخرش چی میشه رو نمیگم چون بدونید که این داستان خیلی طولانیه و البته کلی هم حرص ادم رو در میاره😁😍 بازم ممنون بعدی در انتظار ثبته
عالی بود😍واقعا گابریل خیلی رو مخه😑ادامه بده💓
خیلی ممنون ازتون
داستانت قشنگه(قلب یخی) لطفا نظرات بیشتر بشه تا ۳۰ تا برسه بعدی رو میذارم
سلام یه حرکتی بزن آدرین رو بزار نسبت به مرینت حسش بیشتر بشه و لیدی باگ یخورده دور شه بعد در مورد کشف هویت یکاری کن فقط مرینت بفهمه و لطفا لطفا این ماجرای دعوای آدرین و مرینت رو پیش نیار تو همه ی داستانا اینجوری شده جدا از همه ی اینا داستانت عالیی بود به ایناییم که گفتم فکر کن
وای خدا من تازه فهمیدم این داستان هست و خیلی عاشقش شدمممممممم😆انقد ازش خوشم اومد که اگه لازم باشه ۵۰ تا نظر میدم😊کیا با من موافقن؟؟؟؟😉
عالی قسمت بعدو سریع بزار
چرا بابای آدرین همیشه ضد حال میزنه😠😠😠😠😠😠😠😠
داستانت خیلی خوبه😍😍😍😍😍😍😍😍😍
سریع بعدی رو بذار.
مواقم 🤬🤬😡😠
خیلی رو مخه