شرمنده طول کشید از این به بعد هفته ای یکی یا دوتا میذارم خب از این قسمت به بعد داستان هیجان انگیز تر و معمایی تر میشه
ادرین:«رفتم ت اتاقم خیلی از دست پدرم ناراحت بودم اون اصلا به من فکر نمیکنه میگه خوبی من رو میخواد ولی اصلا به تصمیمات من احترام نمیذاره برای همین تبدیل شدم و از خونه رفتم بیرون، رفتم و بالاترین نقطه برج ایفل نشستم و اهنگی که باید برای گروه میخوندم رو زمزمه میکردم»
مرینت:«تو خونه کاری نبود که انجام بدم دلم برای ادرین تنگ شده بود تبدیل شدم رفتم خونه ادرین تا از پنجره اتاقش نگاهش کنم وقتی رسیدم. دیدم که کسی نیست خیلی منتظر موندم ولی خبری نشد راستش برام عجیب بود ادرین ت این ساعت کار خاصی نداره بیخیال دلم شدم رفتم به سمت خونه همینطور که میرفتم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
چرا مارت بعد رو نیمزاری لطفاً بزار دیگه
پارت بعد را زود تر بزار من تا حالا این قسمت را ۱۰ بار خوندم
لطفا نظر بدید ممنون میشم
خوب بود چرا میخواهی لیدی باگ رو ببری؟؟
داستان منو هم بخونید
خب اینجوری هیجان بیشتری داره همه توی داستان هاشون همه رو به هم میرسونن ولی من متفاوت نوشتم
این پارت یک هفته طول کشید ثبت بشه لطفا یه هفته برای پارت بعد صبر کنید
عالی بود یک سری به داستان های من هم بزنید
تازه پارت ششم انتشار شده
و تازه در پارت دهم قرار آدرین شرور بشه 😱😈