12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Kiyana💜 انتشار: 4 سال پیش 735 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان اینم پارت ۵💚 امیدوارم خوشتون بیاد 😘💚
تو دکمه ای که رو بی سیم هستو فشار میدی و میبینی صدای دیو هست با یه مرده ! . دیو به کره ای ! : آره ..... اینجان ... تمام . یه مرده : خوبه .. خیلی راحت میتونیم پول زیادی به جیب بزنیم موافق نیستی ؟ ...تمام . دیو : مطئنا ... ولی من فکر کنم این دختره روانی ای چیزیه .... هه داشت با یه خرگوش حرف میزد ... تمام . اون مرده : اونش مهم نیست ... مهم اینه که همشون اونقدر با ارزشن که اون دو تا کله پوک هر چقدر ما بخوایم بهمون میدن تمام . دیو : شما کی میرسین تمام . اون مرده : ۲ دیقه دیگه اونجاییم تمام . و بعد دیگه هیچ صدایی ازشون نمیاد .
همتون خیلی تعجب کردین . جیمین : یعنی چی ، یعنی اون بلد بود کره ای حرف بزنه ؟؟؟!!!! . تو: اونش مهم نیست من نمیفهمم ، دیو داشت با کی حرف میزد ؟!چرا قراره بیان؟! ، کی قراره بیاد ؟! ، پول چی ؟ . شوگا : پوفففف مث که به ما نمیاد دو دیقه یه آدم خوب پیدا کنیم . تهیونگ : روباه انسان نمامون هم پیدا شد 🤦🏻♂️ . تو : خب یعنی چی ما الان باید چیکار کنیم ؟ . جیهوپ : هیچی دیگه ما قراره بمیریم ☠😖 ، هممون قراره بمیریم ، خیلی زود قراره بمیریم . کوک : هیونگ اذیت نکن😐 . جیهوپ : دروغ میگم ؟ معلوم نیست قراره چه بلایی سرمون بیاد من دارم از الان آمادتون میکنم 😩🔪😬. جین: مطمئنم قراره بیان مارو ببرن بکشن بعدشم جنازمونو تیکه تیکه کنن بدن دست حیوونا که بخورممون بعدشم اونا قراره مارو بخورن بعدم ام از دفع شیم و تبدیل به یه چیز مزخرف شیم 😖😵😬 ، آخه به منه هندسام میاد 😟 . نامجون: آروم باشین هنوز هیچی نشده بره خودتون بریدین و دوختین و فروختین ؟ ، نترسین چیزی نمیشه . دارین همینطوری حرف میزنین که در با هول محکمی باز میشه .....
چند تا مرد هیکلی سیاه پوش میان و شمارو به زور بلند میکنن و تو : هی چیکار میکنین شما کی هستین ؟ . اونا دستمال میگیرن جلو دهنتون و بیهوشتون میکنن ! ....... تو چشماتو باز میکنی و میبینی توی یه جای انبار مانند کوچیک و مرطوبین و دست و پای همتون بستس . تو از اینکه اونارو اونطوری بیهوش میبینی یکم میترسی و میگی : نامجون ؟ جیهوپ ؟ تهیونگ ؟ بیدار شین ... جیمین ؟ کوکی ؟ جین ؟ شوگا ؟ حالتون خوبه ؟ میتونین صدامو بشنوین . انقدر صدا میکنی که نامجون بیدار میشه : اینجا کجاس ؟ چه خبره ؟ . تو : بیدار شدی ؟ حالت خوبه ؟ . نامجون : من خوبم تو حالت خوبه ، بقیه به هوش نیومدن ؟ . تو : همونطور که میبینی نه 😖 . کوک از اون ور : چرا من به هوشم . تو: از کی بهوش اومدی ؟ حالت خوبه ؟ . کوک : من خوبم شما ها خوبین ، میگم یه سوال کسی پنبه ایرو ندیده ؟ . بقیه هم کم کم دارن به هوش میان . شوگا : کوک تو واقعا خرگوش نیستیا 😐 . کوک : آخه این دور و ور نیست . پنبه از پشت تو میاد بیرون و میگه :
( تو به دیوار تکیه داده شدی و بین کمرت و دیوار یه فاصله ای هست که پنبه ای اونجا بود) میگه : من اینجام . تو : عه پنبه ای تو ام اینجایی ؟ چطوری اومدی اینجا ؟ . پنبه ای : وقتی شما رو بردن من قتیم شدم بخاطر همین اونا منو نگرفتن بعدشم قایمکی دنبالشون کردم که اومدن اینجا . تو : صدمه ندیدی که . پنبه ای : نه . تو برای اعضا ترجمه میکنی . جیهوپ به پنبه ای میگه : میگم پنبه ای تو نمیتونی با دندونات طناب هارو پاره کنی ؟ . پنبه ای میگه : نه ، قبل از اینکه به هوش بیاین سعی کردم ولی نتونستم این طنابا خیلی محکمن . تو ترجمه میکنی . تهیونگ : میگم ما الان چیکار کنیم ، باید یه طوری دستامونو باز کنیم . تو : آخه چطوری 😖
همینطوری دارین بحث میکنین و دنبال راه حل میگردین . پنبه ای : لیدیکا ؟ . تو : بله . پنبه ای : میگم به نظرت این به درد میخوره ؟ . تو : چی ؟ . پنبه ای از تو جیب پشتی شلوارت یه برگبهت میده . میگه : این افتاده بود تو جیبت . تو : آفرین پنبه ای این واقعت به درد میخوره 😀🍃 . تو برای اعضا ترجمه میکنی . جین : آخه چطوری به درد میخوره ؟ . تو: خب اون دختره گفت که میتونم با دستام قدرتمو کنترل کنم ، خب شاید اگه اینو بگیرم تو دستم و سعی کنم یه ریشه سبز بشه شاید بتونیم با اون ریشه هه یه کارایی کنیم . جیمین : خب پس امتحان کن . پنبه ای میاد پشت و برگو میده دستت ، تو سعی میکنی تمرکز کنی و .......
و از روی اون برگ یه ریشه سبز میشه . نامجون : 😯🍃 . جین : 😯😵 . شوگا : 😮😐 . جیهوپ : 😯😃 . جیمین : 😯😀 . کوک : 😯😎 . تهیونگ : 😯🤷♂️. تو : آخ جون ! کار کرد 😀 . سعی میکنی اون ریشه رو به سمت در ببری . باهاش دستگیررو تکون میدی و قفله پس اون ریشه رو میبری داخل قفل و درو باز میکنی . کوک : ایول ! . تو : خب ، میگم پنبه ای ، تو میتونی بری بیرون ؟ ، اگه بتونی یه چیزی پیدا کنی که کمک کنه خیلی خوب میشه . پنبه ای سرشو تکون میده و با احتیاط میره بیرون ....
یکم بعد پنبه ای با یه تیکه شیشه ی تقریبا کوچیک ولی برای پنبه ای بزرگ میاد و میگه : این خوبه ؟ . تو : آفرین پنبه ای ، این عالیه 😀💚 . اون میاد کنار دستات و اون شیشه رو میذاره تو دستت . تو با دستات سعی میکنی اون طنابو پاره کنی . موفق میشی ولی چون شیشه هه تیز بود دستتو میبره و دستت خون میاد💉 .
جیهوپ : خوبی ؟😲☹ . تو میگی : خوبم فقط یکم میسوزه ،آخ 😖 . یه تیکه از لباستو میبری و باهاش دستتو میبندی . بعدش دست بقیه رو باز میکنی . جونگ کوک پنبه ای رو میگیره دستش و آروم از در میرین بیرون . تو جلوتر میری و میبینی دیو و یه مرده دارن حرف میزنن . مرده : خب به بنگ بنگ و باب خبر دادین ؟ . تو تو دلت : بنگ بنگ ؟ باب ؟ . دیو : هنوز بهش میگی بنگ بنگ ؟ . اون مرده : از روی عادته ، بگو بهشون خبر دادی ؟ . دیو : آره خبر دادم ، اگه خبرش پخش بشه نمیدونی چه جنجالی میشه 😈 . اون مرده : آره . و جفتشون میخندن . ( شیطانی )
تو میری جلو تر و به اعضا علامت میدی که سر جاشون وایسن . اونجا یه میز هست که روش نوشیدنیه . اون دوتا از روی خوشحالی یه شیشه بر میدارن و درشو باز میکنن و میریزن تو لیوان که بخورن . تو عم از این فرصت که روشون اونوره استفاده میکنی و یه شیشه برمیداری و میشکونی تو سر اون مرده و اون مرده میوفته . دیو : هی چیشد ؟ تو .. . تو دیوو میگیری و اون قسمت تیزو که از شکستن شیشه به ومود اومده و تو دستته میذاری زیر گردنش . اعضا هم میان جلوتر پیشت . تو : تو کی هستی ؟ با ما چیکار داری ؟ بنگ بنگ و باب کین ؟ . تو همینطوری اونو گرفتی که اچند تا آدم میان تو که دیو بهشون اشاره میکنه که از پشت سرتون بیان پس شما اونارو نمیبینین .
میان پشت سرتون و شمارو میگیرن و دیو آزاد میشه . میان سر اون مرده رو میبندن و اون تقریبا به هوشه . دیو : هه ، چی فکر کردی که میتونی همینطوری منو بگیری ؟ به همین راحتی همه چیو بپرسیو منم جواب بدم ؟ ، هه چه احمقی . ایندفعه پنبه ایرم میگریرن و میندازن تو یه قفس .
مرده : وصل کردین ؟ . یکی از اون آدما : بله رییس . و یه گوشی رو وصل میکنه به یه چیز هارد مانند و گوشی رو میگیره جلو انگاری که داره فیلم میگیره : میگه : الان زنده وصل میشین ، ۱ ، ۲ ، ۳ . دیو و اون آدما چاقو میگیرن جلوی گردن هاتون ! . اون مرده : بنگ شی هیوک ، باب وارن ، مگه نگفته بودم همه چیتونو به اسم من بزنین ؟ ، قرار بود تا چند ساعت پیش اینکارو کنین و به همه خبر بدین ولی نکردین ، میخواستین سر من کلا بذارین آره ؟ ، از الان به بعد از خونی ریخته بشه مسئولیتش با من نیست با شماست و قط میکنن . یکی از اون آدما : رییس فیلمتون زنده از صفحات اجتماعی پخش شد . اون مرده : خوبه ، حالا که همه خبر دارن خیلی بهتره 😈.....
تو کره آشوب به پا شده و همه خیلی نگران شمان . فیلمی که اونا تو صفحه محازی گذاشتن پخش شده و تقریبا همه دیدنش . اون مرده از بنگ شی هیوک مدیر کمپانی بیگ هیت و پدر بزرگ تو باب وارن ، کمپانی بیگ هیت و شرکت های پدر بزرگتو میخواد . پلیس ها همه جا دارن دنبالتون میگردن ولی تا الان موفق نشدن پیداتون کنن . توی شهر هم اعتراضاتی به وجود اومده که معترضین میخوان که بنگ شی هیوک و پدربزرگت هرکاری اونا میخوانو انجام بدن که به شما آسیبی نرسه ...............
خب دوستان این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه 💚 حتما تو کامنتا نظرتونو بگین 😘💚 .
خیلی دوستون دارم 💜❤💚💙🧡
بای 👋
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالی❤❤❤❤
عالییی
یعنی قدرت تخلیت تو حلقم😐💔
عال بود ☺
عالی کیانا جون
کلا تخیل از سر و صورتت میباره . همینطور ادامه بده 🥰🥰😘👏👏👏👏
فایتینگ
خیلی خیلی عالیییع 😍🤩🤩
موفق باشی گلم🌸🌟
وای دارم دیوونه میشم تروخدا زودتر بزار .
پارت بعدو همین دیشب که این منتشر شد گذاشتم داره بررسی میشه 💚
خیلی دیر میذاری😖 ولی انقد داستاناتو دوست دارم هر چند ساعت یه بار میام میبینم گذاشتی یا نه که بالاخره گذاشتی 😅
ببخشید که دیر شد ولی خب باور کنین من همون فرداش که قبلی منتشر شد گذاشتم این پارتو . تستچی دیر منتشر کرد 💔
خیلی خوب بود🤩🤩🤩
میشه لطفا بقیه داستانات رو هم زودی بنویسی من از همشون خیلی خوشم میاد و همشون هم عالین🤩🤩🤩🥰🥰🥰
همشون رو گذاشتم دارن بررسی میشن 💜💚🧡❤💙
پارت ۶ الهه ی طبیعتم گذاشتم