
سلااااااااااااااااااام به همگی اینم پارت جدید داستانمون🤩
دراکو:امبریج الان دقیقا چه غلطی کرد؟😡 هری:اروم باش مالفوی .😡 دراکو:نمیتونم اروم باشم پاتح.تو چی از عشق میفهمی؟😡 هری:خودت چی از عشق میفهمی؟😡 دراکو:نمیتونم دیگه تحمل کنم.اریکا نباید بلایی سرش بیاد.ارباب تاریکی اونو میکشه😣 هری:به همین سادگی از دخترش میگذره؟🤨 دراکو:تو هیچی راجب ارباب نمیدونی😒 هری:کمکم کن بدونم دراکو:هه.من ؟به تو کمک کنم پاتح؟😏 هری:اگه میخوای اریکا رو نجات بدیم باید با هم کار کنیم تا ولدرموت رو نابود کنیم😑 دراکو:خیلی جرئت داری که اسمشو میگی😒 هری:ناسلامتی یه گریفندوریم😌 دراکو:حقا که باید اسلیترینی میشدی😐👌 هری:مالفوی😡 دراکو:باشه باشه کمکت میکنم😁 هری:و دیگه به من نگو پاتح و به دوستامم بی احترامی نکن😐 دراکو:هی هی .چرا داری برا من شرط و شروط میذاری؟😡 هری:چون فقط من میتونم ولدرموت رو بکشم و اریکا رو نجات بدم😏 دراکو:قانع کننده بود😶
همون موقع مرگخوارا با نقاب سر میرسن امبریج:بالاخره اومدین؟زیادی طولش دادین🤨 لوسیوس:چه بلایی سرش اوردی؟😰 امبریج:من فقط وظیفمو انجام دادم 😏 حالا از جلوی چشمم دورش کنین😑 لوسیوس:فک نکن از خشم ارباب جون سالم به در بردی.ایشون خیلی عصبانی هستن که با دخترشون اینطور رفتار کردی امبریج:به اونم فک کردم😌 لوسیوس:پس موفق باشی😐
لوسیوس:پرنسس تاریکی رو بغل کردم.چه دختر سبکیه سرش و پاهاش توی دستام بود و موهای بلند جذاب طلاییش از دستام سرازیر میشد.چقدر قشنگ چشماشو بسته بود. محو تماشاش شده بودیم که امبریج صدامون زد امبریج:حواستون کجاست؟زودتر برین تا کسی ندیدتون لوسیوس:فراموش کردی نقاب زدیم؟ امبریج:هر چی زودتر برین بهتره لوسیوس:راه می افتیم نارسیسا:امیدوارم واسه عروسمون اتفاقی نیفته لوسیوس:لیدی یکم تند نمیری؟ نارسیسا:دختری بهتر از اریکا برای دریکو پیدا نمیشه لوسیوس:موافقم ولی چطور به ارباب بگیم؟روی دخترش خیلی حساسه نارسیسا:یه فکری دارم هری:بلند شدم از جام.به مالفوی گفتم هی نمیخوای بیای؟زیادی داره بهت خوش میگذره دراکو:شاید.ولی باشه بهتره بریم هری:من و دراکو با چوبدستی هامون پریدیم جلوی مرگخوارا گفتم زود اریکا رو بزارین توی تخت بلاتریکس:به به.چی میبینم.هری پاتر برای نجات معشوقش دست به کار شده اما فراموش نکن اون دختر منه پاتر.محاله بهش برسی. دریکو از اون دور شو دریکو:متاسفم خاله اما اریکا باید توی هاگوارتز بمونه.ا ارباب اونو میکشه بلاتریکس:قرار نیس بلایی سر اریکا بیاد.من امنیتشو تضمین میکنم با این حرف دراکو نفس راحتی کشید و کمی چوب دستیشو پایین اورد هری:چطور میتونی بهش اعتماد کنی مالفوی؟ دراکو در گوش هری:اروم باش .منم باهاشون میرم تا مطمئن بشم.اگه کوچکترین چیز مشکوکی ببینم بهت میگم هری:باشه دراکو:منم باهاتون میام لوسیوس:تو جایی نمیای دریکو همین جا بمون .یادت رفته اینجا چیکارا داری؟ دراکو:ولی لوسیوس:دریکو دراکو:چشم دراکو اروم سمت دابی میره و توی گوشش میگه:میخوام هر اتفاقی میفته در جریان باشم .متوجه هستی دابی؟ دابی:چشم قربان
دراکو:باید بریم پاتر هری:ولی اریکا چی؟ دراکو:بیا بریم .بهت میگم هری با نفرت به مرگخوارا که پوزخند نفرت انگیزی زده بودن نگاه کرد و با عصبانیت از درمونگاه بیرون اومد لوسیوس:نارسیسا پسرمون خیلی عوض شده نارسیسا:بیشتر از قبل بهش افتخار میکنم لوسیوس لوسیوس:منم همین طور بلاتریکس:اون داشت با دشمن ارباب کار میکرد و شما بهش افتخار میکنین؟ اون ضعیف ترین مرگخواره نارسیسا:اون ضعیف نیست بلاتریکس مراقب حرفات راجب پسرم باش بلاتریکس:تمام حرفاتونو به ارباب میگم لوسیوس:بزار حرف بزنیم نارسیسا:ولش کن لوسیوس .تا کی باید با تهدید بترسیم؟ بلاتریکس:پسر حماقت پسرت بهت زود سرایت کرده.باید برگردیم عمارت همین الان لوسیوس:پرنسس تاریکی داره به هوش میاد بلاتریکس:چی ؟قرارمون که این نبود نارسیسا:انگار خوش شانسی اوردیم
اریکا:به ارومی چشمامو باز کردم.داشتم محیطو انالیز میکردم.من کجام؟ همه چی یادم اومد.وقتی چشمامو متمرکز کردم متوجه وجود مرگخوارا و مادرم شدم.یکی از مرگخوارا بغلم کرده بود. به ارومی منو روی تخت گذاشت .از جام به زحمت بلند شدم.داشتم میفتادم که میله تخت رو محکم گرفتم بلاتریکس:دخترم.پدرت انتظارتو میکشه اون خیلی عصبانیه که این اتفاق برات افتاده اریکا:من حالم خوبه مادر من اینجا میمونم بلاتریکس با تهدید :در افتادن با پدرت عاقبت خوبی نداره نگاه زهر الودی به لوسیوس و نارسیسا انداختم اریکا:از نگاه مادرم به نارسیسا و لوسیوس فهمیدم چیزی شده .گفتم نظرم عوض شد.باهاتون میام بلاتریکس:حالا شد اریکا:نگاهی به لوسیوس و نارسیسا کردم.نفس راحتی کشیدن.انگار میترسیدن اما مگه چی شده بود؟به هر حال مهم نیست باید مراقبشون باشم دستمو به ارومی برداشتم .سرم گیج میره.امبریج لعنتی نارسیسا:حالتون خوبه؟ اریکا :معلومه که خوبم.لبخندی زدم و به زحمت قدم برداشتم.که پاهام سست شد و روی زمین افتادم دابی:معجونش خیلی قویه نارسیسا و لوسیوس با عجله رفتن سمت اریکا اریکا تقلا میکرد که بلند بشه اما انگار توانشو نداشت نارسیسا نشست.دست اریکا رو گرفت و دور گردنش انداخت و بلند شد اریکا:ممنونم خانم مالفوی نارسیسا:خواهش میکنم پرنسس
لوسیوس:حالتون خوبه پرنسس؟ اریکا:اره خوبم.میشه زودتر بریم؟ لوسیوس:هر طور که مایلید. به سرعت رفتیم عمارت .این دختر واقعا جذابه دست دیگشو گرفتم و دور گردنم انداختم.بازم به زحمت وایساده بود. وقتی وارد عمارت شدیم خشکمون زد.ارباب جلوی پله ها وایساده بود خشکمون زده بود. بلاتریکس لبخند شومی داشت.ارباب خیلی ترسناک به طرفمون اومد. ولدرموت:هاگوارتز تاوان بدی برای مراقبت نکردن از دخترم پس میده اریکا:من حالم خوبه پدر ولدرموت:همه چی به خوبی مشخصه نارسیسا لوسیوس نا امیدم کردید.هم خودتون هم پسرتون.خیلی جالبه که با دشمنم همدست شدید نارسیسا با لرز:ارباب ما خیانت نکردیم.پسرمون هم همینطور ولدرموت:کروشیو لوسیوس:من و نارسیسا دست همو گرفته بودیم و چشمامون رو بسته بودیم و اماده بودیم تا سر حد مرگ شکنجه بشیم ولی اتفاقی نیفتاد.با تعجب چشمامون رو باز کردیم.پرنسس تاریکی جلوی ما ایستاده بود. دابی:بانوی من ولدرموت:دخترم؟دخترم.صدامو میشنوی؟حالت خوبه؟ اریکا بریده بریده و به زحمت:ب بهشون ص صدمه ن نزن.ب به خانواده مالفوی ص صدمه نزن .و چشماشو بست ارباب با خشم:دخترم رو زود ببرید توی اتاقش نارسیسا و لوسیوس:چشم لوسیوس اریکا رو بغل کرد و برد توی اتاق.اونو روی تخت گذاشت.نارسیسا پتو رو روی پرنسس تاریکی کشید نارسیسا:ما جونمو رو به این دختر مدیونیم لوسیوس:این دختر واقعا یه الهه ی افسانه اییه نارسیسا:حق با توئه.فعلا بهتره بریم تا استراحت کنه لوسیوس:چشم لیدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو کی میزاری ؟ البته میدونم همه الان درگیر درس و مشقین
زود زود
پارت بعد کی میاد
زود میاد😁
خیلی خوب بودبعدییی
ممنون عزیزم💚💚💚😍😍😍😍😍
پارت بعددد
چشم💚💚💚😘😘😘
آجی منو یادته ؟
امیدوارم که تو یه داستان دیگه شخصیت اصلی به هری بیوفته و هرماینی به دراکو
سلام اجی.چرایادم بره.حتما یه داستان درمانی میزارم😊😉🤩😘💚
مرسی آجی خیلی دوستت دارم
عالیهههه
عالی بود
و دوست دارم آخر داستان دراکو و اریکا بهم برسن
ممنونم عزیزم.این شیپ رو قول 100 درصد میدم💚💚💚😘😘😘😍😍😍😍
ایول 😍😍💝💝💝
عالیی❤️❤️❤️عزیزم لطفا برو تست مسابقه ادیت دراکو مالفوی رو ببین و اگه دوست داشتی یک عکس از عکسای که دادم بردار و زمان گفتمالبته حتما با دقت شرایطش بخون
ممنونم عزیزم اگه وقت کردم چشم🥺🥺🥺💚💚💚😘😘😘
ممنون اخه هیچکی غیر از دوستم شرکت نمیکنه 🥺
عالییییییی بووووود
هر وقت که وقت کردی پارت بعد بزارررررر❤️🔥❤️🔥❤️🔥💔
ممنونم عزیزم حتما💚💚💚😘😘😘😘
❤️❤️❤️
بیشتر از اینکه افسانه ای باشه کله شقه😐😂
عالی بود آجی جونم❤❤❤
موافقم 😂😂😂😂😂😂👌👌👌👌👌
بعدی
حتما😘😘😘😊😊💚💚💚