
نظر و لایک فراموش نشہ
از زبان فاطمہ : مرینت از خواب میپرہ ( ھہ فکر کردید بہ این زودیا بہم میرسونمشون نخیر درواقع فقط اونجایی کہ لیدی بہ کت سیلی زدہ بود واقعیہ ) کہ تیکی بہ یاد مرینت میندازہ کہ مدرسش دیر شدہ و مرینت عین جت آمادہ میشہ برہ مدرسہ کہ تو راہ مدرسہ آدرین رو میبینہ و دست و پاش رو گم میکنہ ( کت نوار یا ادرین الان از لیدی متنفرہ ) ادرین میگہ برسونمت
از زبان آدرین : با مرینت رفتیم مدرسہ اما ھمون موقع یہ شرور امد ھر چی بچہ معلم بود ریختن بیرون مرینت ھم کہ دویید رفت از فرصت استفادہ کردم و رفتم یہ جا تبدیل شدم رفتم بہ جنگ شرور از زبان مرینت : شرور امد یہ جا تبدیل شدم رفتم بہ جنگ شرور کت نوار اونجا بود سلام کردم بہش یہ نگاہ ترسناک سرد و بی روح بہم انداخت و رفت بہ جنگ شرور از کت نوار ترسیدہ بودم منم رفتم کمکش شرور رو شکست دادیم موقع بزن قدش بود کت نوار داشت میرفت کہ دمش رو گرفتم گفتم تو چت شدہ چرا جواب سلامم رو ندادی چرا وسط ھای جنگ اصلا مسخرہ بازی در نیاوردی یا اصلا حرف نزدی یا نخدیدی؟؟ امد جلو و یہ س*ی*ل*ی محکم بہ صورتم زد خیلی درد زیادی داشت گفت این چیزی رو یادت نمیارہ😠 ( بچہ ھا ھیچکس اون دور ور نیست ) کہ یہو یاد اون موقع افتادم کہ بہ کت س*ی*ل*ی زدم بہش گفتم معذرت میخوام کت من فقط کہ پرید وسط حرفم و گفت تو دیگہ حتا یہ ذرہ ھم برام ارزش نداری و رفت از این حرفش شکہ شدہ بودم گریم گرفتہ بود یویوم رو انداختم رو نردہ ھای بالکل اتاقم و رفتم داخل اتاقم و ھی خودم رو سرزنش کردم و گریہ میکردم
استراحت😁
فردا صبح ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
از زبان راوی : مرینت میرہ مدرسہ و خودش رو عادی نشون میدہ ولی درواقع از درون نابود بود بعد از مدرسہ از زبان مرینت : داشتم راہ میرفتم کہ خوردم بہ لوکا گفتم لوکا گفت مرینت حالت خوبہ گفتم : آرہ 🙂 ںہ نہ لوکا حالم خوب نیست اصلا حالم خوب نیست😔 لوکا من رو ب*غ*ل کرد ( صحنہ لوکانتی ) لوکا گفت اشکال ندارہ مرینت چیزی نیست کہ یہو از ب*غ*ل*ش بیرون امدم و گفتم من دیگہ باید برم و رفتم خونہ بہ مامان بابا سلام کردم رفتم تو اتاقم کہ از بالکن صدای شپلق امد رفتم تو بالکن دیدم کت نوار افتادہ رو بالکن خونمون
گفتم : کت نوار کت گفت : او سلام پرنسس حالت خوبہ گفتم آرہ آرہ آرہ خوبم گفت : اما صورتت این رو نمیگہ ھا🤨گفتم ھیچی نیست گفت قطعا یہ چیز مہمہ دیگہ زدم زیر گریہ کہ کت نوار امد کنار و گفت پرنسس چی شدہ گفتم من ادم خیلی بدیم یکی رو از خودم روندم کہ کت نوار ب*غ*ل*م کرد و گونم رو ب*و*س*ی*د ( صحنہ مریکتی ) و کت گفت تو ادم نیستی مرینت ( مارا : جانننننن فاطمہ : ساکت باش یہ لحظہ ) گفتم یعنی چی کہ من آدم نیستم گفت تو فرشتہ ای😉از این حرفش سرخ شدم ( مارا : جاننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن فاطمہ : مارا ب*ب*ن*د ) گفتم ممنون کت و گفت خواھش کہ چشمش بہ عروسک ھایی کہ از ابرقہرمانا درست کردہ بودم افتاد ( ھمون ھایی کہ مانون میخواست باھاشون بازی کنہ ) رفت و عروسک کت نوار رو برداشت و گفت : خودت درستشون کردی ؟؟ گفتم آرہ گفت تو خیلی خلاقی مرینت😸 گفتم : ممنون کہ یہووو
تمام بزن رو اون لایک
تا پارت بعد لایک
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تو رو خدا پارت بعدی رو بزار بهترین داستانی که خوندم عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی 😉😆😄😊😊😄🙂😇😁😇🙂😁😂😇😁😚😁😂😚😉☺😉😍😉☺🙃😗🙂😍😜😍😗😘😍😍😘😘😍
چشم حتما🤗🤗
خیلی ممنون😍🤩🌹🌹🌹🌹🌹💗💗💗💗💗💗
قربونت😘😘😘
عالی بود 👍👍
لایک کردم ❤❤
فالوت کردم💚💚
فالوم کن 💚💚
ممنون🤗
فالویی👍🏻
عالی😘
ممنون