اهم اهم اینم پارت ۲:)سخنی نیست
از زبان مرینت : سریع رفتم خونه زن عمو امیلی که دیدم یهو موزی هم اومد تو😑🍌.......از زبان آدرین : سریع رفتم خونه انگار کار واجب داشتن درو باز کردم دیدم بلوبری هم اینجاست😐🫐عمو زن عمو دختر عمو پسر عمو و....*خب بابا بسه😐👊🏻*همه اومده بودن گفتم آدرین : امممم اینجا چه خبره؟که مرینت گفت : مرینت چی شده؟جشنواره کن خونوادگیه؟ آدرین : از این حرفش خندم رفت ولی خودمو کنترل کردم و ادامه دادم
آدرین : میشه یکی توضیح بده چه خبره؟ که پدرم گفت گابریل : بشینید تا بگیم منو مرینت بهم نگاه کردیم و باشه ای گفتیم و عت کنار هم نشستیم😐😑 از زبان مرینت : کنار اون موز زرد نشستم اوففففف😑👊🏻که یهو مامانم شروع کرد : بچه ها ما یه تصمیمی گرفتیم که زن عمو امیلی ادامه داد : ما قراره بریم به یه تعطیلات خانوادگی😆✨از زبان مرینت : با شنیدن این خبر عین چی از جام پریدم که یهو یادم افتاد....
گفتم : این موز هم میاد؟ که آدرین گفت آدرین : واو بلوبری فکر نمیکردم انقدر از اینکه میام خوشحال بشی با اخم به موز نگاه کردم که تک خنده ای کرد....باورم نمیشه چقدر جذاب میخنده😍که با صدای آدرین به خودم امدم که میگفت : بلو؟بلوبری؟کوچول؟که بهش گفتم : ه...ها؟؟تو ذهن مرینت : چ...چیییییی من دارم چی میگم؟؟؟؟چرا همچین فکری درموردش میکنم؟؟؟اون فقط یه موز احمقه اون فقط یه موز احمقه با خودت تکرار کن اون فقط یه موز احمقهههههههههههه که وقتی چشمام رو باز کردم دیدم همه دارن با تعجب نگام میکنن بخصوص آدرین که فهمیدم چه خریتی کردم....با صدای بلند تیکه اخر تفکرم*مگه دستشوییه؟🤣*رو گفتم لعنت بهش سرم رو انداختم پایین و اروم و خجالت زده نشستم سرجام که فهمیدم یه صدای عجیبی میاد....
و فهمیدم اون صدای آدرینه که داری سعی میکنه خندشو کنترل کنه😑🙄که یهو دیگه نتونست خندشو کنترل کنه و از ترکید از خنده داشت رو زمین شلنگ تخته میرفت که عصبی شدم و رفتم کتمو برداشتم و سریع رفتم توی باغ
پایان😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محشر بود
عالییی
پرفکت♡
لوس که میگن مریه بقیع اداشو در میارن:/
تنکیو
بخداااااااا😂