
سلام اینم از پارت 12.
با کای رفتیم اون ور. رو کردم به کای و گفتم:خوب به هلن گفتم چی شد. گفت:واقعا؟. گفتم:آره دیگه. با جوابی که داد هنگ کردم. گفت:آفرین کار خوبی کردی گفتم :ولی من فکر کردم تو عصبی میشی. گفت:چرا باید عصبانی بشم؟. دوستت دارم و اینو باید کل دنیا بدونن. باید بدونن من عاشقتم و تو فقط و فقط مال منی. گفتم:او لا لا. بعد دستم رو گرفت و رفتیم پیش بچه ها.
هلن گفت :بچه ها کسی تناب داره؟. کای گفت:آره من تو ماشین تناب بکسل دارم. هلن گفت :میاریش؟. کای:چرا؟. هلن:میخوام تاب ببندم. کای:باشه الان میارم. کای رفت و بعد از چند دقیقه با یه تناب اومد. هلن:خوب بریم واسه بستن تاب. جیسون:یه سوال تو الان میتونی از درخت بری بالا؟. هلن:آره. جرج بیا قلاب بگیر. جرج اومد قلاب گرفت و هلن رفت بالا و تناب رو بست. اومد پایین و رو تنه آخری پرت شد پایین. همه دخترا و من جیغ زدیم. اما جرج گرفتش. نفس حبث شدم رو بیرون دادم. همه یکی یکی سوار شدن. ولی من سوار نشدم. کای گفت:بیا سوار شو.
گفتم :نه. گفت:چرا؟. گفتم:میترسم. گفت:حالا این یه بار رو بیا. دو دل بودم آخه میترسیدم از طرفی هم نمیخواستم کای رو ناراحت کنم. همه گفتن ما میریم دور بزنیم شما ها هم تصمیم خودتونو بگیرید. همه رفتن فقط منو کای موندیم. آروم آروم قدم برداشتم و رفتم سمت تاب. آروم سوارش شدم و با پاهام خیلی آروم خودمو جلو عقب میکردم. کای اومد پیشم و خیلی اروم هلم داد. چشمام رو بستم. که یهو احساس کردم خیلی دارم جلو عقب میشم. چشمامو باز کردم دیدم کای هی داره هول هاشو قدرتمند تر میکنه.
گفتم:کای بسه. گفت:عه بسه دیگه ترس رو بزار کنار. گفتم :کای بیخیال شو. گفت :نچ. و بیشتر و محکم تر هولم داد. دیگه کم کم داشت ترسم میریخت. آروم دستام رو باز کردم و یه نفس عمیقی کشیدم. (مثل عکس پارت) کای دیگه دست از هول دادنم کشید. تاب داشت اروم آروم مایمیستاد. تاب وایساد از روش پیاده شدم و در جا دست به سینه رومو از کای به نشونه قهر برگردوندم. کای:عه چرا قهر میکنی. گفتم:بهت میگم آروم هول بده تو هی محکم هول میدی. گفت:قهر خوب نیست روز اولی. هیچی نگفتم. اومد جلوم وایساد. منم صورتمو اون وری کردم. گفت:ببخشید. گفتم:نچ آشتی بی آشتی. البته خوب خودمم طاقت قهر نداشتم. کای صورتمو سمت خودش چرخوند و گفت:خوب چیکار کنم ببخشیم؟.گفتم:هیچی. گفت:هیچی یعنی چی. گفتم:چون الانم باهات آشتی ام. کای صورتش خوشحال شد.
گفتم :کی میریم خونه؟. گفت:الانا دیگه باید بریم چون هوا کم کم داره تاریک میشه. گفتم:باشه. بچه ها رو صدا زدم. همه اومدن و دوباره دوتا دوتا سوار ماشین شدیم و رفتیم. کای رسوندم خونه. پیاده شدم و در خونه رو زدم. کای از تو ماشین گفت:مراقب خودت باش. گفتم:همچنین. خدافظ. کای گفت :خدافظ. گفتم:خدافظ. گفت:خدافظ. گفتم:خدافظ دیگه. گفت:تو بری خونه منم میرم. گفتم:چرا؟. گفت:یه وقت دزد نبرت. یه خنده کوچولو کردم و گفتم:باشه. لیلی در رو باز کرد و گفت:سلام آپریل. چشمش خورد به کای. لیلی گفت:سلام کای. کای گفت:سلام خانم لیلی. خوبید ؟. لیلی:ممنون به خوبی شما. کای:ممنون. لیلی:من برم غذا نسوزه. من:باشه. منم وارد خونه شدم. برا کای دست تکون دادم اونم از تو ماشین برام دست تکون داد و رفت.
جوک:مرده به یکی میگه :اسمت چیه؟. اون میگه:عباس. مرده میگه:فامیلیت چیه؟. میگه:عباسی. مرده میگه:اهل کجایی؟. اون میگه:بندر عباس. مرده میگه:منو مسخره کردی؟. اون میگه :نه به حضرت عباس. (آقا نمیدونم خوب شد یا نه. امید وارم خنده رو به لبتون آورده باشم.)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرسی داش.