سلامممم بچه ها چون سکوت دریا ۱ طرفدار زیاد داشت اینم از پارت دو🥳💜💜
سوار ماشین فقط به فکر زویی بودم و جلوی اشک هام رو میگرفتم ، وقتی رسیدیم هم نمیخواستم برم هم میخواستم برم . از ماشین پیاده شدم و در رو به قدری آروم بستم که بسته نشد و مامانم دوباره بست . مامانم پیش منشی ربت و گفت یه دختر به نام زویی.. ؟ اینجا آوردنش؟ منشی یه چیزی گفت و مامانم به این طرف اومد و به من گفت همینجا بمون
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خوب بود
💚🥰
عالی بود آجی جون❤️❤️❤️❤️❤️
مرسی آجی جونم💋💋💋
مرسی آجی جونم❤❤💋💋
خواهش میکنم عزیزم ❤️💋💜
خیلی خوب بود عزیزممممم😘😘😘😘😘😘
مرسی عزیزممم💋💋💋💋
عالی 😘 راستی داستانم تا چند وقت دیگه منتشر میشه
لطفا بخونین اسمش هست دره ی خون آشام😱😱☠☠😈👻🙀👹👹🤩😍🤩😍
مررسی💜💜
حتمااا میخونم و کامنت میدم🤗
بچه ها نظر بدید 💚💋
ممنون که می خونی داستانت عالی هست😘😘
خیلی قشنگ بود مثل همیشه ❤️😊😘😘
مرسی عزیزم نظر لطفته 💋❤
بلاخرهههههههه منتشر شد😍💋
نهههههههه
ارههه💚😁💕