
هااای گایز. .عزیزان ...بشتابید که پارت بعد اومد😐😂نشتابید. ...لایک نشان از بزرگواری و کامنت سخاوت شما را میرساند😐😂..
با داد از دندونای چفت شده غرید..-بتمرگ ..مثل ندید بدیدا رفتار میکنی دختر...با پام یه لگد بهش زدم و دست به کمر اخم کردم.. -هوی لوکا بشین سر جات ...جرئت داری صداتو ببر بالا ببین چیکار میکنم...پسر عمه مایی قبول ولی نمیتونی زرنگی کنی بشی داداشی...دهن لوکا یه متری باز موند و نگاهشو خشک کرده بود روم...-چیه لوکااا. ..الو...هوی. ..چیرو دید میزنی؟...الووو. ..نه اینطور نمیشه..."یه نیشکون ازش گرفتم که اخ اش در اومد...-اخ دختر چه مرگ ته باز...دستمو بردم جلوی دهنش و با چشمای گربه ای زل زدم بهش...-چیه مری ...یه پوزخند زدم و با لگد که زدم به پاش در رفتم...-اخ مری وایستا...اگه تلافی نکنم لوکا نیستم...وایستا دختر....
رسیدم دم خونه یه جوری همه جا رو دید میزدم که فکر میکنن مامور چیزی ام...-خدا کنه مامان جاسوسی چیزی نزاشته باشه واسه ما...کلیدو انداختم و پریدم داخل درو هم پشت سرم بستم...حالا بعد از این که نفسی تازه کردم بدو بدو راهی اتاقم شدم...-وای مامان منو کشتی...جلوی در اتاق یه کاغذ چسبونده بود...-دختر شلخته من...واسه دوروز میریم گردش با دوستا...عمه عزیزت گیر داد بریم...تورو سپردم دست لوکا و بابات...یه وقت بلایی سر خونه نیاری که خونت پای خودت!..آهان تا یادم نرفته برات غذا گذاشتم ...آخ یادم رفت بعد نیستی اجاق گازو روشن کنی...باشه از بیرون سفارش بده...دیگه سفارش نکنم ..شیطنت ممنوع!.خوب از طرف مادرت دیگه.....-مامانی ایول داری...آخه منو سپردی دست لوکا؟..کسی رو سراغ نداشتی بیاد ور دل ما؟...
دیگه چی بگم کاغذو پاره کردم انداختم داخل سطل ...پریدم تو اتاق ...-یه تیپ بزنیم...بعد برم سراغ این دخترا...یه تیشرت خاکستری با هودی مشکی ..شلوار لی سرمه ای و کتونی های مشکی...موهام رو دم اسبی بستم و عینک مو برداشتم..-حالا خوبه کیف نیاز نیست و گرنه که دخترا حسابی مخ ما رو میخورن...گوشی به دست از پله ها رفتم پایین سمت اشپزخونه در یخچالو باز کردم و یه سیب ور داشتم....با اولین گازش در یخچالو بستم و به طرف در رفتم...همین که بازش کردم نور خورشید خورد وسط چشم ما...-ای لعن.تی جا دیگه گیر نیاوردی؟ ..آخ مامان کجایی که...بعد هم برا خودم خندیدم که دارم دیوونه میشم ...همینم مونده بشیم یه دختر خل وروانی....دیگه چه عرض کنم رفتنی یه سر به مغازه عمو زدیم کلی هم بهم خندید...یه بطری آب خریدم و زدم بیرون که این ماشین وسط خیابون ترمز و کشید ...
منم که نزدیک بود زیر کنه ...-هوی دیوونه هاا. .آدم گیر اوردین؟...نشینید پشت فرمون...شیشه ماشین اومد پایین و باز همون پسره بود که جلوم نقش بست...-هی..تو...دختر جون مشکلت با من چیه ؟..-الحق که احمقی!آخه خونه ما دو کوچه پایین تره !...-نه بابا نمیدونستم..یه پوزخند زدو و شیشه ماشینو داد بالا ...پاشو گذاشت رو گاز و مثل جت رفت...-دیوونه ها...دخترا با ماشین الی رسیدن ما هم که بی توجه به قیافه اویزونشون پریدیم بالا...-الی زود باش بریم خوش گذرونی. ..کلویی-ای درد ...بگیر بشین ...ما این وسط پکر افتادیم تو میخوای بیای خوش گذرونی؟...جولیکا-خوب حق داره کلویی...بزار خوخوشگذرونی کنه...الیا عینک افتابی رو داد بالا و بهم خیره شد...الیا-دختر خوبی؟..مرینت-چه جورم الی.....هوهووو....
بعدشم با دخترا رفتیم لب رود خانه ...کلی خوش گذروندی کردیم حالا بماند جزئیات..نزدیکای غروب بودو باید برمیگشتیم..کلویی:بچه ها من خدمتکار شخصی میاد دنبالم یکی هست باهام بیاد...جولیکا افتخار داد و با کلویی هم سفر شد موندیم منو الیا...الیا-دختر بریم تا به شب نخوردیم...مرینت:وایستا منم سوار شم دیگه...منم خودمو چپوندم تو ماشین..دو نفری داشتیم تو جاده واسه خودمون میگفتیم و میخندیدم و شهر میخوندیم. .اون موقع شب هم هوا یه نمه سرد بود...مرینت-وای الیا مردمو زنده شدم کی میرسیم...الیا-دندون رو جیگر بزار دختر وسط راهیماا. ..-الیا بس کن واسه ما ادا در میاری بابا بجنب...همون موقع هم بد شانسی بهمون رو آورد و لاستیک ماشین پنچر شد...آلبا با دو دستش محکم کوبید به فرمون...-بیا مرینت اینقدر غر زدی که این شد...مرینت-به من چه...
اون موقع بود که دلم میخواست الیا رو خفه کنم...الیا-حالا چیکار کنیم؟...مرینت-هیچی میشینیم بهم خیره میشیم ببینیم آفتاب از کدوم طرف در میاد...الیا سرشو تکون داد و رو دو زانو افتاد رو آسفالت....الیا-وای مری تا حالا از این زاویه نگاه نکردم...منم چون حرصم گرفته بود یکی زدم به پاش...الیا-چته؟..چرا میزنی؟؟...حالا که گیر افتادیم بشینیم از منظره لذت ببریم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خواب اسم من بهاره هست و ۱۴ سالمه ومن همیشه مجبورم خودمو ثبت نام کنم اگه بهت نظر ندادم بدون که اجازه دسترسی بهم ندادن وگرنه همیشه نظر می دم ودر باره آخرش باید ادرینتی باشه چون طرفداران زیادی داره من خودمم عاشق شیپ ادرینتی هستم و یچیزه دیگه من نمی تونم داستان بنویسم چون همه باید پروفایل عوض کنم و عالی بود
اوکی آجی!در هر صورت خوشبختم...چرا نمیتونی پروفایل ثابت داشته باشی؟
عالییییییییییی راستی اخرش ادرینتی باشه و اگه اشکال نداره اجی صدات کنم
تنکیو😜👋باشه هر جور مایلی...رقیه ام 14ساله و شما؟در مورد پایانش نمیدونم
فالو ای
تنکیو گلم😁
ف = ف
عزیز فالوت کردم
تنکس
خواهش