یه روز می بینم شدی فرشته نجاتم...از اعماق وجودم بوی تو را حس میکنم...ملودی زیبایی شنیده میشود...فرشته نجاتم!...
روز کاملا عادی موندم مادرم چرا صبح رو با غر زدن شروع کرد...-مامان قند عسلم لطف کن یه فنجون قهوه بهم بده که جمع دوستانمون خراب نشه...-ای گفتیا دختر بشین خونه یه روز بقل دست من کمکم کن...-مامان...تو که میدونی نمیتونم...تاحالا کارای آشپز خونه انجام ندادم..."مادرم کفگیر به دست افتاد دنبالم منم دیدم اوضاع خیته کیف مو برداشتم و فرار کردم...-دختر چشم سفید برای من شاخ و شونه میکشی؟هان؟؟..بگو دیگه ؟..حالا هم اون بیرون میمونی تا بپوسی...در هم که جوری کوبید خودمم که دو متری پریدم بالا ....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی بود اجو
ممنونم ازت که خوندی💝مرسی اجی
و پارت بعد رو زود بده
I like this story
Thank you💝
عالیه ، حتما ادامه بده
اگه فالو کنی ، فالو میکنم
مرسی💝
فالوت کردم