
برو بخون 😊😊
ادرین: کارای اونجا رو انجام دادم خودمم به سمت خونه خودم حرکت کردم......(رسید) ادرین: ماشینمو گذاشتم تو پارکینگ رفتم بالا مرینتو دیدم که نشسته بود رو مبل داشت گریه میکرد متوجه من نشد رفتم سمتش نشستم کنارش گفتم چرا داری گریه میکنی؟؟ مرینت: صدای ادرینو شنیدم اشکامو پاک کردم سرمو بردم بالا گفتم من میخواستم همچیو درست کنم ولی هر بار که میخوام یه کاری کنم بدتر خرابش میکنم از این ناراحتم 😭😭 ادرین: تقصیر تو نیست عزیزم دیگه گریه نکن مرینت: فهمیدی کار کی بوده؟؟؟ ادرین: غریبه نیس مرینت: منظورت چیه؟؟ ادرین: کار ادوارده بهم قبلا هشدار داده بود ولی من توجه نکردم مرینت: چییییییییی مطمئنی؟؟؟ ادرین: اره کار خودشه مرینت: عوضی😡
(خونه ادوارد اینا) ادوارد: تو اتاقم بودم که یکی از ادمام که فرستاده بودمش کارو تموم کنه بهم زنگ زد جواب دادم گفتم تموم شد؟؟؟ ادمای ادوارد: بله قربان مغازه دود شد رفت هوا ادوارد: افرین و قطع کردم و حالا نوبت دومین نقشم هست بلند شدم رفتم سمت اتاق بابام رفتم تو درم بستم.......کلارا:همون پسره رو دیدم که رفت تو اتاق پدرش اون منو ندید رفتم دنبالش پشت در گوش وایسادم ببینم چی میگن.....ادوارد:رفتم تو اتاق بابام ازش پرسیدم مامانم با تصادف مرد درسته؟؟؟ الکساندر: اره این دیگه چه سوالیه ادوارد: خب چرا تصادف کرد؟؟؟ الکساندر تو دلش: این دیگه چه سوالاییه که این داره میپرسه؟؟ نکنه فهمیده؟؟؟ نه امکان نداره گفتم داشت از خیابون رد میشد که ماشین بهش زد وقتی الکساندر داشت جواب میداد از زبان ادوارد: وقتی این سوالو ازش پرسیدم ترس تموم وجودشو گرفت بعدشم که داشت جواب میداد هول شد معلوم بود داره دروغ میگه این یعنی لوسی بهم راستشو گفته اینی که من سال ها بابا صداش میکردم مامانمو کشته
کلارا: سریع از جلوی در اتاق دور شدم و رفتم تو اتاق خودم و به ادرین پیام دادم گفتم فردا هر جور شده باید ببینمتون.......ادرین: صدای اس ام اس گوشیم اومد نگاه کردم کلارا بود نوشته بود فردا هر جور شده باید ببینمتون گفتم کلارا هست میخواد منو ببینه مرینت: ادرین من دیگه میرم خونه خودمون ادرین: بزار باهات بیام مرینت: نه نمیخواد خودم میرم خدافظ ادرین: خدافظ مرینت: از خونه ادرین اومدم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه ادوارد اینا با این نامرد من کار داشتم 😡😡😡.....(رسید) مرینت: رفتم تو خونه داد زدم کجاستتتت خدمت کار: خانوم لطفا اروم باشین مرینت: ساکت شو کجاست این نامرد ادواردددد (داد میزنه) ادوارد: صدای مرینت میومد رفتم بیرون گفتم چی شده چرا داد میزنی؟؟؟ مرینت: ادواردو دیدم رفتم بالا و همون جا جلو همه محکم زدم تو گوشش گفتم این چه کاری بود که کردی؟؟؟؟😡😡😡 چرا مغازه بابای ادرینو اتیش زدی؟؟؟؟ ادوارد: من که نمیفهمم داری چی میگی مرینت: مشت زدم بهش گفتم انکار نکننن ادوارد: خیله خب باشه من اتیشش زدم و تا موقعی هم که باهام ازدواج نکنی ادامه میدم تسلیم نمیشم مرینت: نامردددد نمیذارم دیگه اذیتم کنی نمیذارم به ادرین اسیب بزنی الکساندر: صدای دادو فریاد میومد رفتم بیرون دیدم مرینته که میگفت ادوارد مغازه بابای ادرینو اتیش زده مرینت رفت رفتم سمت ادوارد گفتم چی میگه این؟؟؟ ادوارد: همینایی که شنیدی همش راسته
کلارا: وقتی دختره رفت رفتم تو اتاقم زنگ زدم به ادرین آخه این دختره داشت اسم ادرینو میورد زنگ زدم بهش ادرین: بله کلارا؟؟؟ کلارا: اقای اگراست یه دختره مو ابی اومد اینجا میگفت که ادوارد مغازه بابای شما رو اتیش زده ادرین: اسم دختره مرینت بود؟؟؟ کلارا: اره فکر کنم ادرین زیر لبی: چیکار کردی مرینت گفتم باشه و قطع کردم زنگ زدم به مرینت جواب داد گفتم برای چی رفته بودی خونه ادوارد؟؟؟ این چیکاری بود که کردی؟؟ مرینت: خبرا زود به گوشت میرسه ادرین: جواب منو بده چرا اینکار رو کردی؟؟ مرینت:باید حالیش میکردم که نمیتونه هر کاری دوست داره بکنه ادرین: اخه اینجوری؟؟؟؟ مرینت: ادرین من الان حوصله ندارم بعدا حرف میزنیم و قطع کردم
(فردا صبح) لوسی: لباسمو عوض کردم زنگ زدم به ادوارد بهش گفتم باید ببینمت کجایی؟؟ ادوارد: بیا به این ادرسی که برات میفرسم لوسی: قطع کردم ادرس یه کافی شاپ بود.......(رسید) لوسی: از ماشینم پیاده شدم رفتم تو کافه نشستم جلوش گفتم خانواده ادرینو اذیت نکن ادوارد: یا خانوادش یا خودش کدومشو انتخاب میکنی؟؟؟ لوسی: خانواده ادرین خانواده منم هستن اذیتشون نکن😡😡😡 ادوارد: تو جون ادرینو انتخاب کردی منم رفتم سراغ خانوادش الان داری میگی خانودشم اذیت نکن خب تو بگو من دیگه چه جوری ادرینو اذیت کنم تا مرینت راضی بشه از ادرین فاصله بگیره و بیاد سمت من لوسی: میدونستی خیلی عوضی هستی؟؟؟ ادوارد: میدونستم 😂😂(داره میخنده) لوسی: حالم از برادری مثل تو بهم میخوره و بلند شدم رفتم تو ماشینم و به سمت شرکت حرکت کردم
ادرین: با ماشینم رفتم دنبال مرینت.....(مرینت سوار ماشین شد) مرینت: سلام ادرین ادرین: سلام مرینت میخوام یه چیزی بهت بگم مرینت: چی؟؟ ادرین: دیگه بی خبر از من کاری نکن قبلش بهم بگو مرینت: خیلی عصبانی بودم دیشب ادرین: قول میدی که دیگه بی خبر از من کاری نکنی؟؟ ممکنه برای خودت خطرناک باشه مرینت: باشه راستی مغازه بابات کارش به کجاها کشید؟؟ ادرین: دارن تعمیرش میکنن مرینت: خب چیکارم داشتی؟؟؟ ادرین: قراره با هم بریم سراغ کلارا ببینم چی میخواد بگه ادرس یه پارکو براش فرستادم الان اونجا هست مرینت: باشه بریم .......( رسیدن اونجا) ادرین: با مرینت رفتیم اونجا کلارا تا مرینتو دید جا خورد گفتم کلارا چیکار داشتی؟؟؟ کلارا: من باید شمارو بشناسم اقا؟؟؟ ادرین: کلارا میتونی حرف بزنی این دختر از خودمونه کلارا: اخه همونیه که دیشب دیدمش ادرین: اشکال نداره بگو کلارا: خب دیشب قبل از اینکه این خانوم بیاد ادوارد و الکساندر داشتن درمورد تصادف مامان ادوارد حرف میزدن ادوارد هی میپرسید چی شد تصادف کرد الکساندرم میگفت این چه سوالایی هست که میپرسی ادرین: باشه ممنون تو میتونی بری کلارا: چشم ادرین: کلارا رفت رو کردم سمت مرینت گفتم اینم یه آتو خوب مرینت:منظورت چیه؟؟؟ ادرین: برای اینکه کار دیشبشو تلافی کنم به یه آتو خوب نیاز داشتم مرگ مادر ادوارد مشکوکه باید بفهمم قضیش چیه.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیبیییی💛
عالی عالی عالی 😍
حرف نداشت👌
پارت بعدی رو بزار
این اولین داستانت هست که امیلی از مرینت بدش میاد همیشه عاشق مرینت بود😅ای مادرشوهر نامرد😂😂
😂😂
نیکا جون پارت بعدی چی شد عزیزم؟
گذاشتم
عالی بود
پارت بعدی رو زود بزار
عالی بودددددددد لطفا پارت بعد رو زود بزار ولی کم نباشه مقسی 😍
عالی بود 😘 حرف نداشت پارت بعد کی میاد؟❤
گذاتشم منتشر نشده
Very good👍💖