
پارت دوم
مرینت:ولی فقط به خاطر تو الیس:باشه ولی به هر حال ممنون .قراره کلی کار کنیم .من تاحالا بستنیای اندره رو نخورم باید خوشمزه باشه.خوردی؟مرینت:اره الیس:مال تو ترکیب چه رنگایی بود؟ مرینت :سبز و کرمی الیس:به نظرت مال من چه رنگ میشه؟
مرینت: نمیدونم ولی باید خوش رنگ باشه الیس:اگه بد ترکیب باشه چی؟مرینت:اندره همچین بستنی نمیده بهت الیس:اها چه جالب .*یهو صدای داد آدری میاد*
آدری:الیاس واقعا مسخرست .مسخره الییس: باز گفت الیاس😐چند بار بهش بگم الیس نه الیاس مرینت:برو الان اخراجت میکنه ها😂الیس:باشه رفتم.شب میام خونت فیلم ترسناک نگاه کنیم مرینت:باشه الیاس😂الیس:خداحافظ
میریم به ساعت ۹ شب) از زبان مرینت: ساعت ۹ شب بود و میخوایتم برم خونه .خودکار و مدادام و دفترم رو جمع کردم و لامپای اتاقمو خاموش کردم . واقعا خسته شده بودم در اتاق رو بستم و از اتاق رفتم بیرون از در اتاق که میرفتی بیرون اشپز خونه روبه روت بود رفتم داخل اشپز خونه و اب خوردم و بعدشم رفتم تو ماشینم و به الییس زنگ زدم
(( الیس+ مرینت×))
+سلام×الییس تو کجایی؟ تو شرکت نبودی+واقعا ببخشید مرینت ولی امشب نمیتونیم باهم بریم خونه×چرا؟+امشب با پسر عموم قراره بریم رستوران نمیشه×باشه .پس فعلا خداحافظ+خداحافظ((و مری سری تلفن رو قطع میکنه و مره به سمت خونش))
مرینت: وقتی رسیدنم خونه حوصله نداشتم اشپزی کنم واسه همین غذا سفارش دادم. لباسمو و عوض کردم و یه لباس قرمز با خال های مشکی پوشیدم((عکس تست)) حوصلهی هبچ کاری نداشتم معمولا الییس پیشم بود((الییس خانوادش پیشش نیست واسه همین همیشه پیش مرینته))
خسته کننده ترین روزم بود تصمیم گرفتم یه فیلم نگاه کنم ولی نه ابرقهرمانی عاشقانه بعد نبود یه بار امتحان کنم .داشتم فیلم نگاه میکردم که یهو زنگ در و زدن در و باز کردم و غذام رو خوردم بعد فیلمم رفتم خوابیدم چون نمیخواستم فردا دید برسم فرودگاه و پروازم رو از دست بدم (میریم پارییس پیش ادرین)
ادرین:امشبم مثل همیشه امدم عمارت بابام. مامانمم و ناتالی مثل همیشه داشتن باهام حرف میزدن فردا قرار بو با ادری بورژوا مسابقه بدیم اونا طراحای عالی دارن ولی ما بهترین طراحمون رو از دست دادیم😔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی سریع تر
دارم مینویسمش
عالی بی صبرانه منتظر بعدی هستم
ممنون