
من هیچ مسولئیتی ندارم
از زبون آنی : پاهام سست شد و افتادم روی صندلی کنار کوک رو مو بهش کردم و با صدایی لرزون گفتم ! چی میگه این ، کوک که انگر نگران شده بود رو به کوک کرد و گفت * هیچ راهی نیست ، دکتر گفت + خب ایشون دقیقا توی کاسه ی زانوشون تیر خوردن و اونو در نیاوردن و وقتی تیر دوم که دیروز بهشون خورده اون گلوله اولیه حرکت کرده و به رگ اصلی پاشون خوربده ولی یه راهی هست ، بدون اینکه منتظر بقیه حرفش بمونم گفتم ! باید چیکار کنم + خب از شانس خوب شما ما یه دختری داریم که بر اثر تصادف فوت شدن اگه بتونین از برادرش رضایت بگیرید قبل از اینکه اون دختر بهوش بیاد پا رو بهش پیوند میزنیم ! اتغاق چند + طبقه 30 راهروی سمت راست اتاق 108 ، سریع از اتاق بیرون رفتم کل پله ها رو دو تا دوتا پایین رفتم سمت اتاق و پسری که از پشت اتاق به جسم بی روح دختری که روی تخت دراز شده بود نگاه میکرد نزدیک شدم گفتم ! میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم _ بفرمایید ، جلوش زانو زدم و گفتم ! ببینید دوست من پاشو از دست داده اگه نتونه راه بره........خواهر شما که عمرش به دنیا نبوده میشه پاشو به دوست من بده.....قول میدم تا آخر عمر از هر لحاظی طعمینت کنم ولی بزار این پیوند انجام بشه...... ، با کشیده ای که به صورتم خورد حرم تو دهنم ماسید _ تو چی فکر کردی من یبخاطر پول خواهر مو تیکه تیکه میکنم ، و اشک روی صورتش به راه افتاد ماسکی که زده بودمو در آوردم به صورت پسر زل زدم با دیدن اون فرد واقعا شوکه شدم ! سهو ( یه موضوع مهم این همون سهویی نیست که باهاش همکار بوده این همونیه که توی پارت 3 باهاش آشنا شدیم ) اومد کنارم نشست و گفت _ آنی چیشده ! رز، دیگه متوجه حرفاش نشدم وارد حسی معلق و بعدش سیاهی متلق
از زبون کوک : وقتی رسیدم آنی بیهوش توی بغل یه پسر بود دویدم طرفش و داد زدم * چیکارش کردی ، بدون حرفی دوید طرف یکی از اتاقا آنی رو گذاشت روی تخت و گفت _ برو به پرستار بگو بیاد ، رفتم دنبال یکی از پرستارا و آوردمش کنار تخت آنی که پسره رو ندیدم از اتاق بیرون اومدم و نگاهی بهش انداختم چقد آشناس بهم یه نامه داد و گفت _ اینو بده به آنی ، و رفت منم رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم منتظر موندم که انی بهوش بیاد..........با صدای پرستار به سمت اتاق آنی رفتم وارد شدم دیدم انی بهوش اومده رفتم سمتش * پرسیدم خوبی ! سهو کجاست ، آهان پس اون بود نامه رو با تعجب بهش دادم با خوندنش لبخندی زد چیزی زیر لب زمزمه کرد همینطوری که در حال خوندن نامه بود چشماش اندازه تخم مرغ شد وزد زیر خنده از خندش خندم گرفت پرسیدم * چی نوشته ، اتگار که تازه متوجه حضور من شده بود نامه رو مچاله کردو پشتش قایم کرد و گفت ! هیچی...هیچی * پاشو بریم بیرون هم یه چی بخوریم هم حالو هوامون عوض شه ، اومد بلند شه که ید سرمش افتاد و با یه قیافه ی پوکر به من نگاه کرد خنده ای سر دادم پرستارو صدا کردم تا بیاد سرم رو از دستش در بیاره بعد ز انجام کارایی ترخیص داشتیم رد میشدیم که پرستاری صدامون کرد _ ببخشی دکتر گفتن 7عمل پیوند به خوبی انجام شد ، آنی خیلی خوشحال شد و هی بالا پایین پرید و یهو منو بغل کرد.........سوار ماشین شدیم راه افتادیم جو سنگینی حکم فرما بود که آنی ضبط و خواست روشن کنم که با یه حالت مغرورانه گفتم * تا وقتی صدای زنده هس اهنگ ضبط شده میخوای چیکار ، خنده ای کرد و گفت ! پس قراره جناب جئون جانگکوک برای من کنسرت زنده بزارن...چه افتخاری * بعله افتخار بزرگیه ، و خواسنم شرع کنم که آن گفت ! بیا دو تایی بخونیم * چه جوری ! یادمه یکی میگفت تو او جیمین هیونگ اهنگ We Dont Talk Anymore رو کاور کردین من جای جیمی هیونگ میخونم ، باشه ای گفتم ولی چرا به جیمین میگه هیونگ تو این فکرا بودم که گفت ! شروع نمیکنی * واستا این اثر باید ضبط شه ، گوشمو در آوردم ضبط صداشو باز کردم و شروع کردم.........رسیدم به یه کافه پیاده شدیم خیلی خلوت بود و این راحت بود رفتیم روی ثصندلی نشستیم ماسکامونو در آوردیم که گارشون اومد + چی میل دارین ! من یه آیس لاته میخوام * منم یه شیر موز ، همینجوری حرف میزدیم که آمن گفت ! یه سوال بپرسم جوابمو میدی * اهم ! تو تاحالا عاشق شدی ،شیرموز پرید تو گلوم بعد اینکه رفت پایین گفت * آآآآآآآآآ....خب اره شدم ولی از حس طرف مقابل خبر ندارم ، لبخندش کمک کمک کمرنگ شد و زیر لب چیزی زمزمه کرد بعد بلند شد و گفت ! من میرم بیرون هوا بخورم
از زبون الا : در باز شد و کوک آن اومدن تو و رفتن تو اتاقاشون من رفتم تو اتاق آن در زدم گف ! بیا تو ، رفتم تو کنارش نشستم و گفتم ♤ چی شده ، بغضش ترکید شروع کد به گریه کردن ♤ هی آروم باش بگو چیشده ، از تو بغلم در اومد اشکاشو پاک کرد و گفت ! من عاشق شدم.......عاشق کسی که هر گز بهش نمیرسم ، و دوباره زد زیر گریه موهاشو نوازش میکردم که در باز شد جک و کای و آلبرت وارد شدن و در و بستن اومدن جلوی تخت روبه روی ما نشستن و گفتم ● چیشده آبجی کوچولو □ کی جرعت کرده قلبتو بشکه بگو از وسط به سه قسمت نا مساوی تقسیمش کنم ■ کی به پرنسس من بدی کرده بگو ی ه گلوله تو مخش بزنم ، انگشت اشارمو گذاشتم روی لبام به معنی سکوت و اونا ام ساکت شده بعد از چند دقیقه که آروم شد از بغلم در اومد و گفت ! من عاشق کوکم اونم عاشق یکی دیگس ، با این حرفش هر چهارتامون بخش زمین شدیم از خنده این از همجا بی خبر نمیدونه کوک اینو دوست داره جک گفت ● اهمق جون ، ادامشو رابرت گفت ■ تو نمیدونی ، و جمل رو کای کامل کرد □ کوک دوست داره ، خشکش زد لب زد ! راستی راستی ♤ آره ، بالشه کنار دستیشو برداشت جیغی که از خوشحال زد و توش خفه کرد..........کمک کم وقت خواب شد منم تصمیم گرفتم این زوج عاشق بهمم برسون پس گفت ♤ خب حالا که ما اضافه شدیم باید تقسیم بندی اتاقا عوض شه ما میریم تو اتاق کوک و کوک پیش آنی ، اعضا که منظورمو گرفته بودن گفت ما مشکلی نداریم و همه مون رفتیم تو اتاقا فقط من و آن و کوک جک و رابرت و کای موندن آنی رفت تو اتاق منم رفتم کنار کوک و گفتم ♤ بهترین وقت واسه اعترافه و دویدم طرف اتاق بعدش پسرا اومدن و گفتن رفتم تو اتاق بعد یع ربع رفتم بیرون دیدم جمع همه جمعه فقط گلشون کمه آروم گفتم ♤ میزاشتین یه ربع بعشه بعد ، اعضا هول برگشتن طرفم تهیونگ گفت @ آخ نمیدونی چه چیزی رو از دست دادی ^ اعتراف کردن ، لب خندی زدمو گفتم بریم یخوابیم که فردا شاید بریم عروسی ، خنده ای کردیم رفتیم تو اتاقامون
از زبون آن : از خواب بلند شدم خواستم برم بیرون که کشیده شدم تو بقل یکی * میشه یکم اینجوری بمونی خوهش ، لبخندی زدم برگشتم طرفش و گفتم ! باشه بانی کوچولو......رفتم تو اتاق تا وسایل ماموریت و بردارم که چشم به ساعتا افتاد برداشتمشون و بردم توحال همه اعضا جمع بودن بچه های اکیپم پایین ورزش میکردن دستی زدم که نگاه همه برگشت طرفم ساعتا رو دونه دونه دادم بهون و گفتم ! من اینارو خیل وقت پیش خریدم میخواستم بدم بهتون اما وقت نشد اما الان دادم امید وارم خوشتون بیاد تهیونگ و جیمین با هم گفتن ممنون زن داداش ، سری از تائسف تکون دادم و گفتم ! هنوز نه باره نه داره ، کوک برگشت نگام کرد و گفت چی خنده ای کردیم داشتم میرفتم بالا که گفتم ! راستی شما میمونین خونه من امروز میخوام ریشه ی خفاش شبو بکنم کای پیشتون میمونه محافظای کمپانیم میان ولی بازم مراقب باشین ، رفتم تو اتاقم شروع کردم به جمع کردن وسایلا که به یه عکس بر خوردم برشداشتمن و نگاهش کردم توش من بودم شوگاو و مینام و چوی بودیم دوتا از بهترین دوستام بودن ولی از دستشون دادم عکشو جلوی آینه گذاشتم و به کارم برداختم
از زبون مینام : مطمعنم اون احمقا بهش گفت که جس کیه ولی خب متوجه من نشده و این نیمه پر لیوانه بهتره از دست جس راحت شم اومد با صدای بر خورد در با دیوار به خودم اومدم رو صندلی چرخیدم به طرف در برگشتم چشمامو روی هم گذاشتم نفسم با حرس بیرون دادم و طوری که سعی میکردم صدام بالا نره گفتم ♤تو حیوونی چیزی هستی یا کلا با در زدن مشکل داری × اولش حیوون خودتی دومندش اتاق خودمه ها ، بعد چیزی رو پرت کرد رو میز و گفت × هویت جدیدت ، کاغذ و برداشتم و گفتم ♤ پیشرف کرد پشتشو کرد به منو به صندلی تکیه داد در حالی که به ناخوناش نگاه میکرد گفت × از تو یاد گرفتم ، رفت سمت در خواست که بره گفت پایین داریم غذا میخوریم بیا ، همین که رفت منم بلند شدم رفتم پایین دکتر روی صندلی نشسته بود جسم به میز تکبه داده بود و نوشیدنی میخورد رفتم صندلی کناریش نشستم و گفتم برا منم بریز × با کمال میل ، لیوانو برداشت توش نوشیدنی ریخت داد بهم منم یه نفس خوردمش دستمو بردم سمت قاشق همین که برداشتمش از دستم افتادخم شدم که برش دارم که کلا از روی صندلی افتادم درست این فلجا واستا ببینم ♤ تو اون کوفتی که دادای به چی بود × او فهمیدی بالاخره ♤ تو اون چی بود × قورص فلج کننده.......نگو که واقعا فکر کردی من بهت وفا دارم ♤ من چقد اهمقم که قبولت کردم باید پیشبینی میکردم کسی که میتونه به دوستاش خیانت کنه به منم میکنه × حرف اضافی نزن خم شد و یه مشت زد تو سرم و بیهوش شدم.....بهوش که اومدم روی صندلی بسته شده بودم و صندلی رو به روییمم اون دخترک........نشسته بود × او بهوش اومدی ♤ اهمق میدونی چغد آدم دارم × منظورت آدمایه منن ♤ واستا....چی گفتی ×هویت مخفی چیزای بدی ام داره اینکه هر کسی بتونه جاتو بگیره و اینکه آخرین دعاتو بخون که قراره بری پیش خوانوادت ، خواستم چیزی بگم که چشمام بسته شد و صدای گلوله آخری چیزی شد که شنیدم
آنچه خواهید دید در نتیجه است
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا دیگه بعدیو نمیزاری من روزی صد دفعه میام چک میکنم و میبینم نزاشتی خواهش میکنم بزار 🥺🥺🥺
گذاشتم منتشر نشده
عاجی من دارم از تستچی میرم هر مدت یه سر میزنم دارم یه تک پارتی مینویسم تموم کردم دیگه شاید هیچوقت نیام
چرراااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
حتما ازش حمایت میکنم😭
مرسی عشقم🥺🖤🖇
عالیه زودتر پارت بعد رو بزار
باشه حتما
میشه بگید چطوره 😐😭😭
وای واقعا عالی بود خیلی باحال بودش افرین 💗💗💗
ممنون