9 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❥мøøи❥ انتشار: 3 سال پیش 112 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب اینم پارت هفتم...نظر و کامنت فراموش نشه..هر چی بیشتر زودتر پارت بعد گذاشته میشه..
بالارو بخون..💜
(بچه ها اینو حتما بدونید که داخل این رمان هیچ بی احترامی ای به هیچکس نیست..و هیچ شیپی هم وجود نداره..حالا همه ارمیا یک لایک بکنین اگه واقعا یک ارمی هستین..ممنون که این رمانو میخونین💜)
*با خنده خودمو بهش نزدیک کردم *
سوجین: جوووووون بیبی من عاشق صدات شدم شبو درخدمت باشم؟
(همین طوری که رگه های خنده در صداش بود گفت)
جیهوپ :اره بیا بریم در خدمتم باش ..
(پرویی نثارش کردم و خودمو به مبل رسوندم و بهش تکیه دادم ، با صدای یونگبین بهش نگاه کردم )
یونگبین: چی شد فکراتو کردی ؟ فردا شب میای ؟
جیهوپ : نمیدونم معلوم نیست..
سوهو:چقدر بابا تو ناز میکنی !
جیهوپ :به تو چه! همه که مثل تو بیکار نیستن که از این مهمونی به اون مهمونی !
سی سی: سوهو تو که گفتی زیاد مهمونی نمیرم!
تهون: سی سی جان !زر زده ،سوهو ته همه ی مهمونی ها رو در میاره.
سوهو :عع عع نگاه تو رو خدا همه رفیق دارن ما هم رفیق داریم ..
*رو به سی سی ادامه داد *
سوهو: نه نفسم، همیشه که نمیرم فقط بعضی اوقات .
تهون: نمردیم و معنی بعضی اوقات رو هم فهمیدیم.
سوهو: بلند شم جوری بزنمت که نتونی بچه بیاری و شرمنده زن آینده ات شی؟
تهون :(به وسط پاش اشاره کرد ) تو اینو میخوری اگه بخوای منو بزنی.
*سوهو با خنده کوسن رو به طرف تهون پرت کرد *
سوهو :یکی طلبت ...
یونا:خب دیگه بچه ها جمع کنید بریم ،جیسو من ماشین نیاورم تو منو برسون.
تهون :چرا جیسو خودم میرسونمت، مسیر مون یکیه.
یونا: مرسی...
(منم بلند شدم و وسایل مو جمع کردم.. باید به مادر جون سر بزنم )
جیهوپ: سوجین وایسا کارت دارم
سوجین: چی کار؟
جیهوپ : واستا با بچه ها خداحافظی کنم الان میام.
(منم از دور با بچه ها خداحافظی کردم و دوباره روی مبل نشستم
بعد از چند مین اومد و رو به روم نشست،
سوالی نگاش کردم )
جیهوپ : شنیدی که فردا مهمونی دعوتم و ازت میخوام که پارتنر من باشی
ابرویی بالا انداختم و متفکر گفتم :
سوجین :چرا من؟
بی تفاوت گفت:
جیهوپ: فعلا دختر دیگه ای به ذهنم نمیرسه...
*با شیطنت نگاهش کردم*
سوجین :خب چی به من میرسه ؟
*پوف کلافه ای کشید*
جیهوپ: هر چی تو بگی ..چی میخوای ؟
(هر چی فکر کردم نمیدونستم که ازش چی بخوام..
من هر چی میخواستم داشتم. فقط تنهایی منو کلافه کرده بود،
تو این دنیا مادر جون رو دارم که اونم کلی کار داره.
پس کی بهتر از جیهوپ که حداقل کمی از تنهاییمو پر کنه و یه روز بهم خوش بگذره.)
* با فکری که به ذهنم رسید لبخندی روی لبم اومد *
سوجین : یک روز کامل منو میبری گردش و هر چی بخوام میخری.
(اولش کمی تعجب کرد
حتما با خودش میگه این چقدر خله، ولی هر چی میخواد بگه چون از تنهایی بدم میاد و از هر فرصتی استفاده میکنم برای پر کردنش .
اما سریع تعجب جاشو به شیطنت داد)
جیهوپ : باشه به شرطی که از ساده بودن من استفاده نکنی و منو ببری خونه خالی .
≈ خنده شو نگه داشته بود و نگام میکرد≈
(همین طوری که موهامو بالای سرم دم اسبی می بستم گفتم )
سوجین : خیلی دلتم بخواد.
∞ نگاهش رفت رو سینه هام که وقتی دستمو برای بستن موهام بالا برده بودم،جلوتر اومده بود ∞
°به چشماش نگاه کردم حالتی عجیبی داشت°
(وجدان:خاک تو سرت سوجین که اینم به راه کج کشوندی.)
با یه حرکت خودشو به هم رسوند و روم خم شد و............
جیهوپ: دیگه نبینم جلوی این شیر گرسنه با این نیم متر لباس بچرخی چون نمیتونم از این موش خوشمزه بگذرم.
(چشمکی زد)
سوجین: من هر چی بخوام میپوشم به توهم ربطی نداره ..
جیهوپ:میتونی امتحان کنی ولی به جای لم دادن رو مبل ،باید رو تخت من باشی و تو بغل من لم بدی اون موقع ناله هات گوشمو پر میکنه..
*بلند زد زیر خنده *
(این بشر چقدر بی حیا بود.. از این حرفش گر گرفتم ..
شک نداشتم گونه هام سرخ شده حتی نمیتونستم به چشماش نگاه کنم چه برسه جوابشو بدم ..)
جیهوپ:تو که خجالت میکشی پس چرا پرو بازی در میاری؟هوم؟
(بیشعوری نثارش کردم و به عقب هولش دادم)
*بلند شدم*
( بهتر بود به روی خودم نیارم که کم آوردم ،اگه ادامه بدم این پسره ی پرو همین جا ترتیب منو میده )
سوجین: باشه پس فردا میبینمت ...
جیهوپ : ناراحت شدی؟
سوجین:نه بابا آدم حسابت نمیکنم.
*با خنده گفت *
جیهوپ: مثل اینکه زبونت هنوز سرجاشه فقط پیشی مون خجالت کشیده.
(بحث رو عوض کردم )
سوجین : لوکیشن و برام بفرست
جیهوپ: باشه منم میزنم کانال بعدی.
(چشمکی زد)
جیهوپ: برای فردا هم لازم نیست خودم میام دنبالت .
(باشه ی ارومی گفتم و به طرف درخروجی پا تند کردم.)
جیهوپ: مواظب خودت باش
( نگاهش یک حالت عجیبی داشت.
نگاه کوتاهی به اون که در چار چوب در نظاره گر من بود کردم و به طرف آسانسور رفتم )
*وارد سالن کنفرانس شدم *
فکرم به شدت درگیر بود.
امروز حتما میدیدمش.
بعد از این همه سال،اینکه اون با من چه برخوردی داشته باشه فکرمو در گیر کرده بود .
با ورودم روئسای شرکت هایی که اونجا بودن به احترام من بلند شدن،
من هم با احترام و غرور همیشگی ام کمی خم شدم و به سمت صندلی ام رفتم و نشستم .
سر بلند کردم که دو چشم آشنا رو مقابلم دیدم که غرور ازش می بارید .
اون دختر مظلوم و شیطون جاشو داد بود به یک زن متین و پر غرور .
بعد از این همه سال هنوز زیبایش منو غرق در نگاه کردن بهش میکرد .
همه چیز مثل قبل بود فقط کمی جا افتاده تر شده بود که این منو دیوونه تر میکرد.
اگه کسی اینجا نبود قطعا به سمتش هجوم میبردم و جبران این همه سال رو میکردم..
از فکر بیرون اومدم.
تو این مدت که من غرق فکر کردن به دلبرم بودم، همه ی رئسا اومدن و جلسه رسمی شروع شد...
منم سعی کردم دیگه نگاهش نکنم چون نمیتونستم خودمو کنترل کنم .
ولی نمیشد، با صدای کشیده شدن صندلی به عقب به طرف صدا برگشتم .......
از جاش بلند شد و با غرور نگاهی به همه کرد، که نگاهش به من افتاد و از من رد شد.
با قدم های کوتاه که از راه رفتنش هم میشد غرور و متانت رو دید به طرف پرژکتور برای ارائه ی طرحش رفت .
-اخه دلبرم کی تونستی انقدر بزرگ شی؟
-کی از اون دختر مظلوم و آروم به این زن محکم تبدیل شدی ؟
(با تسلط کامل بدون هیچ نقصی ارائه رو تموم کرد
و با لبخند خیلی کمی به طرف جمع حاضر برگشت.)
از چشم های همه میشد تحسین رو دید .
همه از این طرح به شدت خوششون اومده بود حالا نوبت شرکت من بود.
* میکروفون جلومو روشن کردم و با همون جذبه ی همیشگی گفتم *
جانگ هیون: با عرض سلام خدمت همه ی شما عزیزان، همین طوری که همه آگاه هستن امروز یک طرح انتخاب خواهد شد من از طرح شرکت هیوندا به شدت خوشم اومد و به نظرم نیازی به ارائه ی شرکت من نیست.
*افراد حاضر هم با سر جواب مثبت خودشون رو اعلام کردم *
سنگینی نگاهی رو حس کردم که به دلبرم رسیدم.
با خشم نگاهم کرد. چشمکی زدم که انگار خشمش دو برابر شد ،خنده ام گرفته بود.
جلسه داشت به پایان خودش نزدیک میشد .
روئسا کم کم سالن رو خالی کردن.
به طرف خروجی حرکت کردم .
با یک حرکت جلوم ایستاد و با خشم غرید :
و.....
پارک لیا:اگه ارائه هم میدادین اقای محترم باز هم طرح شرکت من اول میشد .
(حرص خوردنش رو دوست داشتم درست مثل گذشته ،برای همین با سرگرمی ادامه دادم )
جانگ هیون: بهتون لطف کردم خانوم وگرنه باید الان برای طرح بنده کف میزدین..
*با خنده ی عصبی لب زد *
پارک لیا: از داشته هاتون حرف بزنید.
(با شیطنت لب مو به گوشش نزدیک کردم که هرم گرم نفسام به گوشش برخورد کرد )
جانگ هیون:فکر میکنم داشته هامو قبلا حس کردی ؟ هووووم؟
*هوم اخرشو خمار و کشیده بیان کردم*
(سرخ شد و با سرعت از کنارم رد شد )
*بلند خندیدم و جوری که بشنوه گفتم*
جانگ هیون:خجالت چرا ؟ما بیشتر از اینا رو پیش رفتیم.
*با سرخوشی به طرف ماشین که راننده منتظرم بود رفتم *
(برای امروز کافی بود برای همین به خونه رفتم)
اوف اوف سوختم .
الهی جیهوپ، خودم بیام سر قبرت گل پر پر کنم ..
اخه،حیف گل که واسه تو پرپر شه .
وجدان:به جای چرت تَف دادن شیر آبو ببند .
با یه حرکت پا مو به شیر آب رسوندم و ابو بستم،واااای راحت شدم .
حوله مو برداشتم، اخه یکی هم نداریم صدا کنیم حوله بده ، بعد خودشو بندازه تو حموم و کارای خاک برسری کنیم.
موهای خوش حالتمو به اینور و اونور تکون دادم و یه نگاه به بدن برهنم تو اینه انداختم..
سوجین:اوووف اگه پسر بودم حتما الان خودمو م.ی.ک.ردم
(ببخشید دخترمون زیادی بی ادب و سینگله)
(وجدان: سینگل بدبخت )
اخه دخی به این خوشگلی دیده بودین ؟
با قدم های کوتاه و نمایشی خودمو به آینه رسوندم دستی بهش کشیدم و صدامو شبیه اون زنه تو زیبای خفته کردم اسمش چی بود ؟
اها من چ.س.م بود ؟
انقدر که خود خواه بود از بچگی این اسمو روش گذاشته بودم ، حالا ولش.
(وجدان: پس از بچگی کصخول بودی)
سوجین :ای آینه کیست زیبا ترین زن جهان ؟
چرخی زدم که...
💜THE End💜
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بچه ها هرکی ناظره لطفا من الان ۹ ساعت تستم رو گذاشتم ولی هنوز برصی نشدا اسمش
نتمجین و آگست دی خوب شدن اسمش این هست
سلام بچه ها هرکی ناظره لطفا تست من الان ۹ ساعت هست که نرفته اسمش، نامجین و شوگا به سلامت رسیدم
پارت بعدیییییییییی
پارت بعد کی میاد؟
سلام دوست عزیز
من به عنوان یک ناظم میگم که این تست رو منحرفی نکنید
من کسی بودم که پارت هفت رو تایید کرد
اما اگه داستان پارت های بعدش منحرفی باشه قطعا همه پارت های این داستان رو رد میکنم