...........😐😐😐😐😐😐😐
از زبان سارا:
آروم چشمامو باز کردم.سرم درد میکرد.به اطرافم نگاه کردم و دیدم تو اتاقمم.ولی من رفته بودم بیرون.اها یادم اومد.وقتی بیهوش شدم پسرا منو آوردن.ولی...چرا وقتی خواب بودم گرما ولطافتی رو لبم حس کردم؟حتما خیالاتی شدم.درسته...همین جور داشتم با خودم کلنجار میرفتم که در اتاق باز شدو جین با یک کاسه سوپ وارد شد.وقتی منو دید چشماش از برق زد(بهوش اومدی؟!حالت خوبه؟)+(اوهوم...ممنون.)با لبخند اومد سمتم و درحالی که قاشق را در سوپ فرو میکرد گفت(خوبه حالا باید این سوپ و بخوری)و قاشق رو جلو دهنم گرفت.+(خودم میخورم)(نوچ)میدونستم بحث باهاش فایده نداره و ذهنم باز کردم...بعد از تموم شدن سوپ جین اومد تبمو اندازه گرفت.خیلی نزدیک بود...یهو بهم نگاه کرد و نگاهش رفت سمت لبم.اروم اومد جلو و ب*و*س*ی*د*م😳!بعد از اینکه ولم کرد گفتم+(پس کار تو بود)(چی کارمن بود؟)+(تو وقتی خواب بودم منو بوسیدی)(درسته😁)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
تورو خودا ادامش بده🥺دارم دق میکنم🥺
انیو هاسیو😗🖐
ببین عزیزم میدونی چرا داستانت بازدیداش کمه؟
بخاطر اینک خوب درست نمینویسی و اسلایدت خیلی کمه و خیلیم کم مینویسی بقیه اسلایدا هدر میدی
بعد داستانت باید هیجانی باحال کنی
بنظرم داستانت ینی متوسطه خوبه ولی باید تلاش کنی واسش باید کلی نکات بدونی واسه داستان
خیلی ممنون برای چیزایی که گفتین🤗ولی من یه تازه کارم و اولین باریه که دارم داستان می نویسم😅چیزای زیادی نمیدونم.ممنون میشم منو راهنمایی کنی سنپای🤗