
برو بخون☺☺
لوسی: خواهرت ادوارد:چی داری میگی من که خواهر ندارم دروغ نگو لوسی: چه بخوای چه نخوای من خواهرتم گذشته ما پر از قصه هست داداشی ادوارد: باور نمیکنم لوسی: اگه باور نمیکنی برو از بابامون بپرس یادت باشه من برای اثبات حرفم حاضرم هر کاری بکنم خدافظ داداشی و قطع کردم گفتم عمو به نظرت خوب پیش رفتم؟؟ اندرو:اره خوب بود لوسی:اگه برامون بد بشه چی؟؟ اندرو: نگران نباش من الکساندر رو خوب میشنیم اون برای حفظ ابروش همه کاری میکنه فقط یه چیزی لوسی:چی؟ اندرو:باید مواظب باشی که قربانی نشی لوسی:یعنی چی؟ اندرو: منظورم اینه که احتمالا الان بین الکساندر و ادوارد دعوا میشه مواظب باش تو این دعوا پدرو پسری تو قربانی نشی ....... ادوارد: این چی داشت میگفت یعنی چی که خواهرمه؟؟؟ منظورش از قصه گذشته چیه؟؟؟ یعنی پدرم چیزی میدونه که من نمیدونم؟؟؟؟
ادوارد: رفتم سراغ بابام گفتم چرا ازم مخفی کردی؟؟؟😡 الکساندر: چیو مخفی کردم؟؟؟ ادوارد: چرا بهم نگفتی خواهر دارم؟؟؟ الکساندر: کی این چرت و پرتارو بهت گفته؟؟؟ خواهر کجا بود ادوارد: یه دختر همین الان بهم زنگ زد گفت من خواهرتم گفت گذشته ما قصه های طولانی داره که من نمیدونم قضیه چیه بهم بگو الکساندر تو دلش: یعنی خودشه؟؟ اومده زندگیمو بهم بریزه؟؟ یعنی الان مجبورم راز چندین سالمو فاش کنم؟؟؟ نه نباید این جوری بشه اون دختر من نیس از یه مادره ولی از یه پدر نیس(موندین تو خماری نه؟؟؟ اشکال نداره بریم جلو تر میفهمید😉)
الکساندر: هیچ چیز مخفی نیس همچی همینه که میدونی اون دختره هم حتما ادم ادرینه میخواسته ذهنتو بهم بریزه برو بیرون ادوارد: از اتاقش رفتم بیرون ولی مطمئن بودم که یه چیزیو بهم نمیگه رفتم تو اتاق خودم و به همون شماره ای که میگفت خواهرمه زنگ زدم باید قضیه رو بفهمم..........لوسی: تو اتاق پیش عموم نشسته بودم که گوشی زنگ خورد ادوارد بود گفتم عمو ادوارده اندرو: خب جوابشو بده لوسی:یه نفس عمیق کشیدم و گوشیو جواب دادم گفتم چیه داداشی؟؟ اندرو: انقدر داداشی داداشی نکن تا ثابت نشه قبول نمیکنم گفتی حاضری هر کاری برای اثبات بکنی لوسی:الانم میگم چیکار باید بکنم؟؟؟
ادوارد: تست DNA لوسی: باشه قبول میکنم ادوارد: عصر بیا یه این آزمایشگاهی که ادرسشو برات میفرسم لوسی: باشه میام و قطع کردم اندرو: چی گفت؟؟؟ لوسی: میگفت باید تست DNA بدم........( دو ساعت بعد) ادرین: کارم تموم شد بلند شدم از شرکت رفتم بیرون دلم برای مرینت تنگ شده بود زنگ زدم بهش جواب داد سلام مرینت مرینت: سلام ادرین چیزی شده؟؟؟ ادرین:نه فقط میخواستم بگم که بیا همون جای همیشگی مرینت: اتفاقی افتاده؟؟؟ ادرین: نه فقط دلم برات تنگ شده مرینت: باشه الان میام ادرین: خدافظ و قطع کردم و رفتم سمت رود سن
مرینت: بلند شدم یه شلوار لی مشکی پوشیدم و یه بلوز سفید پوشیدم و یه پلیور لی هم روش پوشیدم و موهامم باز گذاشتم و پیاده رفتم سمت رود سن.......(رسید) مرینت: سلام ادرین ادرین: وقتی دیدمش نتونستم تحمل کنم و بغلش کردم سلام مرینت: ادرین بغلم کرد منم بغلش کردم ادرین: از بغل هم اومدیم بیرون رفتیم رو نیمکتی که اونجا بود نشستیم میخواستم قضیه اینکه پدرو مادرم باهاش مخالفن رو بهش بگم گفتم مرینت یه چیزیو باید بهت بگم ولی قول بده ناراحت نشی مرینت: باشه بگو ادرین: دیروز که لوسیو بردم خونمون مامانو بابام بهم گفتن که با تو مخالفن و نمیخوان بزارن من باهات ازدواج کنم مرینت: خیلی ناراحت شدم و گفتم بهشون حق میدم بعد از این همه بلا با من مخالف باشن ادرین: نه مرینت این حرفو نزن اونا شناختی که از تو دارن اشتباهه به علاوه اون تهدید کار تو نبود که الان این حرفو میزنی سعی کن خودتو بهشون ثابت کنی مطمئنم میتونی مرینت:باشه سعی خودمو میکنم امیدوارم نتیجه بده
مرینت: یهو فکرم رفت رو اون شب که افتادم تو آب گفتم ادرین اون شب که تو تازه منو ول کرده بودی من اومد اینجا و من افتادم تو آب یکی اومد منو نجات داد و من نتونستم صورتشو ببینم ولی حدس زدم که تو باشی حالا واقعا تو بودی؟؟ ادرین: اره خودم بودم ولی نمیخواستم خودمو نشون بدم مرینت: اهان و سکوتی بینمون به وجود اومد ادرین: سکوتی که بینمون بود خیلی بد بود من سکوتو شکستم و گفتم مرینت تو ناهار خوردی؟؟ مرینت: نه ادرین: خب بریم ناهار بخوریم مرینت: باشه............(عصر موقع ازمایش دادن ادوارد و لوسی) ادوارد: دم در آزمایشگاه منتظر بودم که یه دختر اومد سمتم لوسی:سلام داداشی ادوارد: چیییی؟؟ تو لوسی استیون هستی؟؟؟(لوسی شهرت داره ادرین و مرینت و ادواردم همینجور) لوسی: اره خودمم ادوارد: ولی چه طور ممکنه تو فامیلیت با من فرق میکنه لوسی: وقتی نتیجه تست اومد بهت میگم از زبان نویسنده: لوسی و ادوارد هر دو وارد آزمایشگاه شدن و تست DNA دادن و ادوارد بهشون پول بیشتری داد که زود نتیجه تست بیاد و یکی از کارکنای اونجا گفت یه ربع ساعت دقیقه دیگه میاد(ربع ساعت بعد) یکی از کارکنا: اقای دوپن چنگ نتیجه تست اومد ادوارد: نتیجه چیه؟؟؟؟......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
با حضرت شعله برگام. آخه تو چه مشکلی با این دوتا برگ ما داری هی درمیاد دوباره میندازیشون آخه انسان مومن
سلام عالی بود پارت بعد کی میاد
من گذاشته بودم منتشر شده بود ولی گزارش کردن
چرا
لطفا دوباره بنویس
ای بابا 😢😔
حالا اگه میشه دوباره بذارش لطفا 💔
نیکا جونم میشه دوباره بزاریَ؟چند روزه دارم از فوضولی دق میکنم
بزار من منتشر میکنم برات
دوباره گذاشتم منتشر شده
عالی
من میگم کم کار شده شما بگید نه 😐😐
واتتتتت؟؟؟ من تستو بررسی کردم ولی منتشر نشد چرا؟؟؟؟؟
نیکا جون کاری نداشته باش بالاخره ناظرا منتشر میکنن شما همینطور هی بزار
سلام یکی پارت بعدی رو گزارش داده انگار اخه یادم رفت به لیست اضافه اش کنم و رفتم که اضافه کنم وای نبود 😭😭😭😭
بعدی رو برسی کردم
سلام نیکا جان👋😘
امیدوارم که حالت خوب باشه🤗🌷
من همه تست هات رو دنبال میکنم.تو یک نویسنده فوقالعاده هستی❣
فقط یک سئوال...
چه مدتی طول میکشه تا تستی که انتشار می کنی پذیرفته بشه؟🤔
چون من عاشق داستانتم و نمیتونم صبر کنم😍😍❤💕❣🌼
خداکنه زود بیاد.
بعضی وقتا سریع منتشر میشه ولی بعضی وقتا یک تا سه روز شایدم بیشتر بستگی به ناظرا داره