
سلام شکلاتام.... ببخشید یه مدت نبودم امروز جبران میکنم دو پارت میذارم و همچنین تک پارتی😘😉
دونگ مین همه کار های استخدامم رو انجام داد... اما باید یه مدت کار اموز باشم ☹️ معلوم نیست چقدر طول بکشه.... گفت اگه خیلی پشت کار داشته باشم حداقل یک سال طول میکشه ولی من باید جونگ کوک رو پیدا کنم...🥺 یعنی چه بالایی سرش اومد الان کجاست و چکار میکنه😢 یک سال بعد😁
یک سال گذشته.... دوران کار اموزیم تموم شد.... اما از جونگ کوک هنوز هم خبری نیست.... و همین طور یک سال از رابطه ام با دونگ مین میگذره... احساسی که قبلا بهش داشتم بیشتر شده... یعنی عشقم نسبت به جونگ کوک از بین رفته😞.... رفته بودم کافه.. وقتی خواستم برگردم دیدم یه ماشین جلوم وایستاد شیشه او داد پایان و گفت£سلام بیبی گرلم+سلام🤩£سوار شو😉+باشه... سوار ماشین شدم احوال پرسی کردیم +راستی دونگ مین از جونگ کوک خبری نیست.... £امممممم..... متاسفم اما نه هنوز +😞ساکت شدم سرم رو چسبوندم به شیشه و به خیابون و ادما خیره شدم ادم های خوشحال زیاد بودن ادم های نا راحت هم همین طور اما احساس میکردم غم من از همه تون ادم ها بزرگتره😔..... از دست دادن تمام کسانی که توی زندگی داشتم دردناک بود فقط دونگ مین باقی مونده بود نباید از دستش بدم.....
£هی ا. ت چرا رفتی تو فکر☺ ا.مممم خب کجا بریم که حال ا. ت خانم خوب بشه..... شهر بازی خوبه😎+نمیدونم فرقی نداره 😒£چرا اینقدر بی حالی 🥺 میدونی طاقت ناراحتیت رو ندارم 😰😠 با این حرفش خنده ای زدم و گفتم +باشه بابا یه بارم خواستیم بریم تو حس تو خرابش کردی😄£افرین همین بخند.....بعد دستش رو روی موهام کشید
بعد از برگشت از شهر بازی حالم خیلی بهتر شده بود اما چیزی که حالم رو خوب میکرد کنار دونگ مین بودن بود.... یا شایدم نبود شاید حالم خوب نبود و به خودم تلقین میکردم..... نمیدونم 😔£هی ا. ت بیا اخر هفته بریم دریا 😁+باشه پیشنهاد خوبیه 😄..... منو رسوند خونه و خودش رفت سرکار خیلی خسته بودم هه اخر هفته فکر کرده من نمیدونم میخواد سور پرایزم کنه... دوباره تولد 😒 حالم از تولد های یهویی به هم میخوره چون از قبل از همه چی خبردارم
اخر هفته.......
بالاخره به اخر هفته رسیدیم .. امروز تولدمه و قرار بریم کنار دریا.... هعییی... احساس میکنم یه چیزی کمه وجود یه نفر کنارم... مادرم.... پدرم..... سوجی... یا شاید هم جونگ کوک😞.... صدا گوشیم رشته افکارم رو پاره کرد £هی ا. ت بیا پایین +سلام باشه ....... سوار ماشین شدم رفتیم مار دیا چند تا از دوستا مون هم اومده بودن توی به کافه که کنار ساحل بود برام جشن تولد گرفتن ادای ادم یی که شوکه شده بودن رو در اوردم ولی از ته قلب خوشحال و هیجان زده نبودم تا اینکه دونگ مین گفت میخواد بهم یه هدیه بده..... اما وقتی هدیه اش رو اورد........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود👌 لطفا پارت بعدی زودتر بزار
عالی.پارت بعد پلیز.
یح نگاهی بح داستان ما هم بنداز:)♡..
اره یکم زود تر بزار تا قبل مدرسه تموم بشه
لایک کردم عالی بود حرف نداشت پارت بعدی لطفا👌🤩🤩🤩🤩🤩🤩
لیک کردم و کمنت همگذاشتم ولی میشه پارت ها رو زود تر براری و اینکه بیشتر بنویسی😘مرسی
چشم عزیزم حتما😘🥰مرسی