❤️🐞 زندگی پر ماجرا ❤🐞 (پارت سوم)

بچه ها اول داستان بگم این تیپ مرینت بود👆👆👆👆

مرینت:رسیدم مدرسه رفتم داخل دیدم نینو.الیا.ادرین😍.با ایوان. زر . مبین.و بقیه بچه ها دارن با هم حرف میزنن رفتم پیششون الیا:وای دختر چه تیپی زدی.مرینت:ممنون کله پرتقالی 😂. بچه ها:🤣🤣🤣. الیا:به من گفتی کله پرتقالی 😠پس توام کله بلوبری هستی😌😌😌.مرینت:باشه 😂😌😌 از زبان راوی مهربونتون:رفتن سر کلاس نشسته بودن که خانم بوستیه اومد. خانم بوستیه: سلام بچه ها خوبین امروز دوتا دانش امروز داریم کاگامی و لایلا. لایلا: سلام بچه ها دلم براتون تنگ شده بود چون بخاطر مریضی که دارم تحت درمان هستم😈😈.مرینت:آخه چرا دوتا از دشمنای بزرگ من باید یهو بیاین.لایلا:مرینت عزیزم دلم برات تنگ شده بود 😈. مرینت:تو ذهن مرینت:باید باهاش مثل خودش رفتار کنم.اره لایلا جون منم دلم برات تنگ شده بود حتما بخاطر مریضی که داری ظعیف شدی بزار من کیفتو برات بیارم میخوای پیش من بشینی تو درسا کمکت کنم.لایلا:نههه منظورم اینه خودم میتونم درسا انجام بدم

مرینت:حتما از من بدت میاد 😭😭 الیا:لایلا این چه رفتاریه مرینت میخواست کمکت کنه بعدش تو اینجوری رفتار میکنی واقعا زشته.نینو: واقعا که کارت زشت بود.خانم بوستیه: خب بچه ها بسه مرینت توام گریه نکن مرینت:چشم خانم. بوستیه:کاگامی،لایلا برین آخر کلاس باهم بشینین

پیام بازرگانی:از لایلا بدتون میاد با این چاقو های مخصوص تیکه تیکش کنین قیمت چاقو فقط و فقط ۲ هزار تومان هست😂😂🔪🔪 یکی بخر دوتا ببر🔪🔪😂😂😂

بازم مونده برو ادامه داستان بخون 😠😠🤣🤣

مرینت:رفتم پیش آدرین.آدرین:مرینت امروز خوب حال لایلا جا آوردی😂 مرینت:اره😂 وایستا الان من بدون لکنت با تو حرف زدم آدرین😳. آدرین:اره😂😂خب من دیگه باید برم خدافظ. مرینت : خدافظ داشتم میرفتم خونه که یهو بوممم صدای انفجار اومد رفتم تو یه کوچه تبدیل شدم تیکی بیا بیرون .تیکی:مری زود تبدیل شو. مرینت:باش تیکی خال ها روشن رفتم بالای برج ایفل نگاه کنم ببینم کی شرور شده بله لایلا شرور شده باز گربه سیاه: سلام بانوی من. لیدی باگ: سلام پیشی شرور بازم لایلا هستش. گربه سیاه:اره

بعد از شکست لایلا رفتم خونه سابین:سلام دخترم.تام : سلام مرینت مرینت :سلام. سابین:مرینت ما باید یه چیزی بهت بگیم. مرینت:مامان چیزی شده.تام:شاید ما اشتباه کرده باشیم ولی قصد بعدی نداشتیم.مربنت:دارم نگران میشم چیزی شده بگین دیگه برا چی چند هفته رفتارتون عجیب شده

سابین:مرینت تو دختر ما نیستی تو بچه ما نیستی مرینت:چی شوخی میکنین نه شوخیه شماها مامان بابا من هستین نه نه تام:مرینت وایستا😔 تیکی:مرینت آروم باش لطفا آروم باش

بچه ها پارت بعد خیلی هیجانی هستش منتظر باشید نظربدید این داستان ادامه بدم یا اگه ادامه بدم چه جوری باشه❤🐞

تا پارت بعد خدافظ عزیزان❤❤