سلام خیلی شرمنده 🤧 می دونم خیلی دیر شد ولی کار داشتم نتونستم داستانمو بنویسم 😐💔
کاترین : منم دلم براتون تنگ شده **
مامان : اوه عزیزم من باید برم...صدام میزنن **
کاترین: باشه مامان **
مامان :فعلا **
کاترین:فعلا**
مامانم گوشیو قطع کرد و منم قطع کردم ...گوشیمو گذاشتم پیش خودم و چشمامو بستم ...صدای پرنده ها خیلی قشنگ بود و نسیم ملایم بوی هوای پاییزی رو می آورد ( مدارس کشور های دیگه از نیمه ی دوم ماه شهریور شروع میشه و توی شهریور حال و هوای پاییزی احساس میشه )چشمامو باز کردم ...گوشیمو برداشتم و از روی چمن ها بلند شدم ...داشتم می رفتم سمت قسمت های دیگه دانشگاه که چشمم خورد ب همون پسری که تو راهرو دیده بودم ....داشت با ی پسر حرف میزد ...و هر دوتاشون می خندیدن ... اون یکی پسره بیشتر می خندید کم مونده بود از خنده پخش زمین بشه 😐...مونده بودم که چی گفته که انقدر خنده دار بوده ...ب راهم ادامه دادم ....رفتم توی خود دانشگاه ....ی ساختمون بزرگ بود ... پر از کلاس های بزرگ ....انگار خودمو گم کرده بودم ...داشتم ب کلاس ها نگاه می کردم که ی کلاس نظرمو جلب کرد ....کلاس پر از غلمو و پایه ی بوم بود ..
کاترین: کلاس نقاشی 😍✨**
که یکی دستشو زد ب شونم ..آروم آب دهنمو قورت دادم و برگشتم ...ی خانم بود خانمه ب کلاس نگاه می کرد و گفت : دانشجوی رشته ی هنر هستی ؟**
کاترین: نه من دانشجوی ریاضی هستم ...رشته ی معماری **
خانم: من استاد ریاضی سال اولی هام ...خانم بانبِر **
کاترین : منم کاترین تانر هستم.. دانشجوی سال اولی این دانشگاه **
خانم بانبِر: خوشبختم خانم تانر **
کاترین: همچنین **
بعد خانم بانبر رفت ...تعجب کرده بودم که اساتید انقدر با دانشجو ها خون گرمن ..تصورم کلا بهم ریخت از اساتید😐💔...دو روز گذشته و امروز کلاس ها شروع میشه ... ی بلوز سفید پوشیدم و ی جوراب شلواری مشکی و بعد ی پیراهن مشکی تا زیر زانوم پوشیدم و ی کفش مشکی ( از این کفش کالجا😃)
دفتر و جامدادیمو برداشتم ....کتاب هام توی کمد دانشگاه بود ...کیف دوشیه سفیدمو انداختم و گوشیمو و کلیدامو و جامدادیمو گذاشتم توش و از اتاقم زدم بیرون ....در اتاقمو قفل کردم و با عجله دویدم سمت ساختمون کلاس ها
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
سلام ب همه پارت بعد چهارشنبه میزارم ✨
اوکیی
پارت بعدو گذاشتم 😇
عالی بود آجی امیدوارم زودتر پارت بعد رو بزاری 🌹✨ راستی آجی داستان من هنوز تو را یادم رو خوندی ؟؟؟ خودم نوشتم اگه وقت کردی بخون ممنون 🌹🌹🌹
ممنون 🙃🧡
وقت کردم حتما می خونم
سلام آبجی خیلی وقت بود نبودی دلم برات تنگ شده بود 🌹✨ هنوز داستانتو نخوندم ولی میگم عالی باز خوندم دوباره کامنت میزارم 🌹✨
سلام اجی اره ی مدت نبودم 😅
عالی بود پارت بعدی رو زودتر بزار😄🌹
ممنون چشم 🙃🧡
عالییییی بودددددددد💖💖💖😍😍
یکم زودتر بزار خوب🥺🥺 اینجوری داستان هم قبلش رو یادمون میره😕
ممنون 🙃🧡
چشم زودتر میزارم
سلام اجی اپامه خوبی
منم نفس این داستانت هم فوقالعاده عالی هستش
خواهشا زود بزار خو 🥺🥺
سلام اجی نفس خوبم تو خوبی ؟
ممنونم اجی
چشم اندفعه زود میزارم
بلاخرههه
آفرین زود گذاشتی اگه یکم دیرتر میذاشتی...😐🙂😂
عالییییییی🌸
😂😂😂
ممنون
خواهش😂🌸
اقا ترو خدا به خاطر من خواهش میکنم پارت بعد رو زوووووووووود بزار 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 اگه نزاری از طرف مجازی ناک اوتت میکنم آپامه جون 🤍😁😅
راستی اجی میشی؟
من فینیسم ۱۳ ساله
خودمم نمی خواستم دیر بزارم اما کاری برام پیش اومد ☹️
البته
اپامه چهارده
اها ولی پارت بعدو زوووووود بزار 😡😂🙏🙏🙏🙏🙏
میسی اجی🤍🍓