
تستچی با من لج داره و کل تستام و حذف کرد حتی صفحه ام و ولی خب بازم میزارم🖖😼 من یه دنده تر از تستچیام
+ یونسان پاشو دیگه ملکه گفتن باید بریم دیدن امپراطور - اه برو بابا چی داری میگی بازم فیلم دیدی ؟ چه امپراطوری ؟ کدوم ملکه ؟ نگفتم بت کم بخور ؟ + هییی یونسان درباره چی داری حرف میزنی ؟ بیدار شو ( یونسان چشماش رو باز میکنه و با چهره متعجب به شخصی که داشت صداش میکرد نگاه کرد ) - من .... من کجام ؟ + منظورت چیه ؟ پاشو لباسات رو بپوش الان ملکه میان باید همراهیشون کنیم بریم پیش عالیجناب کیم . - ببینم دوربین مخفیه ؟ شهرک سینماییه ؟ من کی بازیگر شدم ؟ مگه تست دادم که بازیگرم شدم ؟ + هییی درباره چی داری حرف میزنی ؟ بازیگر چیه ؟ منظورت از شهرک سینمایی چیه ؟ دوربین مخفی ؟ تو اینارو از کجا میدونی ؟ نکنه داری مخفیانه پیش یه ادیبی اینارو یاد میگیری - چی داری میگی تو از غافله عقبی ها + یاااا پاشو الان ملکه میرسن بازداشتمون میکنن بخاطر دیر کردن . - اوووووف من که میدونم الکیه ولی خب باشه ( یونسان از جاش بلند میشه و با دیدن لباسایی که تنشه و جایی که خوابیده بود تعجب میکنه بعد از پوشیدن لباسایی که اون دختره بهش داده میرن بیرون و کفش های حصیری رو میپوشن و از پله ها پایین میره و پشت سر بقیه خدمتکارا می ایسته و منتظر ملکه میمونن . با اومدن ملکه کنجکاو میشه تا ببینه کیه که وقتی سرش و کج میکه ندیمه ای میزنه تو سرش و با گفتن دختره گستاخ رد میشه و میره و یونسان مجبور میشه سرش و برگردونه سرجاش ولی اون بدجوری تو نقشش غرق شده و دنبال کارگردان و فیلمبردار میگرده و چیزی نمیتونه پیدا کنه . بالاخره بعد از گذشت از جاهای پیچ در پیچ میرسن به اقامتگاه امپراطور . @ به عالیجناب خبر بدین من اومدم
& بله بانوی من & سرورم ملکه تشریف آوردن × میتونن بیان . ( ملکه با خدمه اش وارد اتاقی میشن که امپراطور اونجا بودن . یونسان هم همراه اونا وارد اتاق میشه ولی سرش پایین بود و به چیزی دقت نمیکرد . وقتی ملکه با امپراطور شروع به صحبت میکنه یونسان مشتاق میشه تا ببینه امپراطور کیه . ممکنه نقش امپراطور رو تو این فیلم به لی مین هو بدن ولی با بلند کردن سرش و گفتن جمله ای تیغه ای جلوی گردنش قرار میگیره و از تعجب که اون موقع از قضیه خبر نداشت با شنیدن حرف ملکه به خودش میاد) - کیم ....... کیم تهیونگ بی تی اس ؟ اون نقش امپراطور رو داره ؟ @ خفه شو دختره گستاخ محافظ جئون پس چرا اونجا ایستادی ببرش دیگه . ( یونسان با گرفتن رد تیغه به شمیری رسید که صاحب اون شمشیر ........ کی ؟ جئون جونگ کوک بود ؟ اونا برای این فیلم اعضای بی تی اس و آوردن ؟ با دیدن کیم نامجون مشاور امپراطور مطمئن شدم که تهیه کننده اعضای بی تی اس و برای بازی تو این فیلم آورده ولی من نمیدونستم که قراره جونگ کوک شمشیر بگیره جلوی گردنم . ممکن بود زخمی بشم خب . برای همین شمشیر و کنار زدم و ایستادم و بلند داد زدم ) - کارگردان من خبر نداشتم قراره آقای جئون شمشیر جلوی گردن من بگیره . ممکن بود آسیب ببینم . و اینکه من دیالوگی برای گفتن ندارم نه ؟ یه ندیمه بدرد نخورم ؟ @ دهنت و ببند دختره گستاخ چطور جرئت میکنی در حضور عالیجناب چنین مزخرفاتی رو به زبون بیاری ؟ محافظ جئون چرا معطلید ؟ ببرینش و اونقدر شکنجه اش بدین تا بگه قصدش از این حرفا جادو بود یا چی ؟ 7 بله بانوی من (محافظ جئون یونسان رو میگیره و یونسان شروع میکنه به غرغر کرد ) - یاااا آقای جئون درسته آیدول معروفی هستین ولی دلیل این بدرفتاری هاتون و نمیفهمم × دست نگه دار @ چی منظورتون چیه عالیجناب این دختر با حرفایی که زد به شما توهین کرد . - چه توهینی خانوم ؟ من داشتم درباره فیلم صحبت میکردم چرا اینقدر تو نقشتون غرق شدین
× ملکه میشه یه زمان دیگه ای تشریف بیارین ؟ @ ولی پسرم من میخواستم درباره ازدواجت باهات صحبت کنم . × ازتون خواهش میکنم من کار دارم برین و بعدا بیاین نامجون هیونگ همراهیشون کن @ چی ..... سرورم شما نباید ندیمه کیم رو هیونگ خودتون خطاب کنین این خودش بی احترامی به خاندان سلطنتیه × آآآآآ معذرت میخوام حق با شماس ( ملکه بلند میشن و میرن . امپراطور به محافظ جئون میگن تا یونسان و ول کنه و محافظ جئون هم همینکار و میکنه ) × شماهاهم از اتاق خارج بشین & ولی عالیجناب ممکنه این دختر بهتون آسیب بزنه × ندیمه کیم . این دختر نمیتونه کاری بکنه پس برین بیرون . 7 پس من میمونم سرورم فقط بخاطر محافظت از شما دربرابر این زنیکه - یااااا جناب جئون × ساکت باش ..... تو هم برو بیرون جونگ کوک & ولی...... بله سرورم ( همه از اتاق خارج میشن و تنها کسی که تو اتاق میمونه یونسان و تهیونگن ) × اسمت یونسانه نه ؟ - بله جناب کیم . فک نمیکردم شماها اینقدر خشن باشین چرا اونا فک میکنن من میخوام بلایی سر شما بیارم ؟ هه جونگ کوک روی من شمشیر کشید واااااای . × هیییی یه نفس بگیر حرف بزن . اینجا شهرک سینمایی نیست و ما به زمان گذشته برگشتیم . یعنی تو زندگی قبلیمونیم ولی فقط جامون عوض شده و خودمون همونیم با همون حافظه گذشته . - چیییییییی؟ منظورتون چیه ؟ شوخی میکنین ؟ مگه میشه ؟ یعنی من تو زندگی قبلیم ندیمه بودم ؟ چرا باید ملکه نمی بودم ؟ یعنی به غیر از شما و من کسه دیگه ای از زمان آینده نیس ؟ یعنی شما اعضای بی تی اس نیستین ؟ شما امپراطور بودین در زندگی گذشتتون ؟ جووووون .
همسرتون کیه ؟ اگه اینجا همسرتون هر کی باشه تو زندگی حال هم همون میشه ها ........ عاااا چرا اینجوری نگام میکنین ؟ × دختر تو نمیفهی چی میگم نه ؟ من امپراطورم چطور با من مثل دوس پسرت حرف میزنی ؟ - چی ؟ دوس پسرم ؟ اصلنم اینطور نیست . من دارم عادی باهاتون حرف میزنم . تازشم شما فقط یه آیدولین تو نقشتون غرق نشین تو زندگی قبلیتون امپراطور بودی الان نه که × خب ما الان تو زندگی قبلیمون هستیم . - صب کنین ببینم . یعنی دیگه نه سئولی هست نه بوسانی نه گانگ نامی نه برج نامسانی نه...... اینجا چوسان قدیمه × هیییی به نظرت زمان قدیم اینا بود ؟ تو مدرسه چی بهت یاد دادن ؟ - من باید کیا رو چی صدا کنم اصلا تا کی اینجاییم ؟ × تا زمانی که سرنوشتمون مشخص بشه . هر کس هم یه اسمی داره مگه فیلم با ژانر هیستوریک نمیدیدی ؟ یا ندیمه این یا سرباز . منم امپراطورم مادرم هم ملکه . کوکی محافظمه و نامجون مشاور و ندیمه ام . جیمین و کوک فرمانده و فک کنم وزیر جنگ باشن دیگه اطلاعات زیادی درباره این دوتا ندارم . شوگا نقش قاضی رو داره . مسئول شکنجه ها و حکم ها و دیگه نمیدونم زندانیا و مجرما میوفتن دست اون . جیهوپ وزیر تشریفات و جشن هاست . و میمونه جین که وزیر اعظمه . - اه بابا تو دیگه کی هستی چطوری این اطلاعات رو بدست آوردی ؟ × هی بهت رو دادم دیگه شورش و در نیار ....... من سرور توام با من درس حسابی حرف بزن . - اووو بله سرورم عذر میخوام ..... خوبه ؟ × خب اره الان چطور میخوای از دست ملکه در بری ؟ چیکار میخوای بکنی ؟ - من ...... نمیدونم ..... کمکم کن خواهش میکنم . اینجا من فقط تو رو دارم تو هم من و . میدونم اگه دستگیرم کنن من و میکشن × قشنگ ازم خواهش کن من امپراطورم خیر سرم ( یونسان از درون داره آتیش میگیره ولی برای نجات جونش شروع میکنه به چاپلوسی و زبون ریختن) - سرورم من از شما یه خواهش عاجزانه دارم . ازتون میخوام تا جون من و نجات بدین . من .... من بی گناهم از هیچی اطلاع نداشتم خواهش میکنم . الان چی کیم تهیونگ راضی شدی ؟ نجاتم میدی ؟ × داشتی خوب پیش میرفتی که آخرش گند زدی . این چطور خواهش کردنی بود ؟ × عااااه خواهش میکنم ..... مسئله مرگ و زندگیه ها .... اصلا میرم پیش خوش قلب ترین ایدول مین یونگی . اون حتما کمکم میکنه . × آخه آی کیو کدوم مجرمی میتونه از دست محافظ من سالم در بره . تازشم بره پیش یونگی . کسی که قاضی هست و همه رو دادخواست میکنه ؟
( با گفت این حرفا یونسان گریش میگیره و شروع میکنه به گریه کردن ) - خواهش میکنم یه کاری بکنین عالیجناب من جز شما کسی رو اینجا نمیشناسم دلتون به یه دختر تنها و بی کس و بدبخت و بیچاره ........ × یونسان دختر آروم باش چرا همه کاسه کوزه هارو سر خودت میشکونی ؟ خیلی خب گریه نکن و اشکات و پاک کن . ( به پیشنهاد کیم تهیونگ یونسان تو اتاق مخفی پشت نشیمن گاهش رفت و از این طرف کیم تهیونگ در و بست و اومد شست سر جاش و بی سر و صدا مشغول نگا کردن و مطالعه بعضی کتاب ها شد تا کیم نامجون پشت در قرار گرفت و پرسید ) & سرورم صحبت هاتون تموم نشد ؟ × چرااا خیلی وقته تموم شده یعنی شما ندیمه یونسان و ندیدین که از اتاق خارج شدن ؟ & چی ؟ ( رو به کوک ) تو ندیمه یونسان و دیدی؟ 7 نه قربان من کسی و ندیدم & پس چطو..... × نمیاین داخل ؟ & بلع سرورم حتما . ( ندیمه کیم و محافظ جئون وارد اتاق میشن و به اتاق خالی امپراطور نگاهی میکن و با تعجب به امپراطور نگا میکن) 7 سرورم شما مطمئنین اون دختر رفت بیرون ؟ × معلومه که مطمئنم . یعنی تو من و متهم به دروغ میکنی ؟ 7 نه سرورم منظور من این نبود معذرت میخوام × مشکلی نیست . شام من آماده نشد ؟ & چرا سرورم آماده شده . بیارینش . ....... بله.
× برین بیرون میخوام تنهایی غذا رو بخورم . & ولی سرورم ..... × همین که گفتم ..... & بلع سرورم . ( میرن بیرون و شروع به حرف زدن میشن امپراطور همین که میبینه اونا رفتن سریع بلند میشه و در اتاق یونسان رو باز میکنه و اون و جلوی خودش با زانوهای بغل کرده میبینه و میز غذا رو با خودش میبره و جلوی یونسان میزاره و درجا میشینه . یونسان با دیدن تهیونگ تعجب میکنه و با خودش میگه ) - نکنه لباس تنم نبود چرا سرت و انداختی پایین شتلق اومدی تو ؟ ( تهیونگ رو زمین نشسته بود و یونسان رو تشکچه ی نرمی که امپراطور بهش داده بود . اونا غذا رو باهم خوردن و عالیجناب کیم بی سر و صدا بهش گفت) × این بقچه پر لباسه بردار و بپوش و بخواب . (بعد بی سر و صدا از اتاق رفت بیرون و در و آروم بست و سر جای خودش نشست و صحنه رو عادی سازی کرد . بعد از حس گرفتن گفت) & ندیمه کیم . جئون جونگ کوک اون بیرونین ؟ 7 بلع سرورم اینجاییم . × بیاین و این غذاها رو باخودتون ببرید و جای خواب من و درس کنین. & بله سرور . ( اونا اومدن و ندیمه ها لباسای امپراطور رو عوض کرد و جای ایشون و درس کردن و عالیجناب خوابیدن و همه اتاق و تخلیه کرد . امپراطور با صدای ناله از خواب بیدار شد و وقی صدا رو دنبال کرد به اتاق یونسان رسید و در و باز کرد و رفت تو . با تکون دادن یونسان اون و بیدار میکنه و هموجور که چهاردست و پا جلو یونسان بود بهش میگه )
× ببینم تو دوست پسر داشتی ؟ - چی ؟ نه × عاشق کسی بودی ؟ - عاااا چطور ؟ الان خیلی مهمه شب میپرسین ؟ میذاشتین فردا میپرسیدین دیگه.
× اخه انگاری زیر یکی بودی داشتی ناله میکردی . خواستم بگم بپا بچه نیاری ( بعد خنده خبیثی میزنه و بلد میشه و میخواد بره یونسان از شدت آبرو ریزی که شده سرخ میشه چون اون خواب کیم تهیونگ رو میدید . آب دهنش و با صدا قورت میده و نیم خیز میشه و رو به کیم تهیونگ میگه ) - عالیجناب منحرف اصلنم اینطور نیست من فقط داشتم خواب بد میدیدم . × اوووو خوبه پس قرار نیست از اینجا صدای بچه بیاد - یاااااا چی میگی تو × با من درست حرف بزن الانم بخواب شب خوش خانوم یونسان - اوووو شب شما هم خوش سرورم . ( با حالت تیکه و عصبی شب بخیری میگه و سریع میگیره میخوابه و پتو رو رو سرش میکشه تا اگه بازم خواب دید صداش به کیم تهیونگ نرسه)
هعیییییی تموم . تا جایی که بتونم بازم میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام خیلی قشنگ بود اجو میشی آتنا 14ساله و شما
خیلیییی خوبه پارت بعد بزار💜💜البته پارت بعد رو گذاشتی 😐😐😐
ممنانت