
و من بازم یادم رفت قسمت قبلیو 8 بزارم 😐 بازم ببخشید اگه این قسمتا معمولین گفتم که باید یکم ببرمش جلو تا اتفاقای اصلی بیوفتن . 🙏
دو روز کامل از صب تا ظهر و از ظهر تا نصفه شب تمرین کردین . میدونستین امتحان کاکاشی باید ی چیزایی درباره هم کاری و اینا باشه ! فقط امیدوار بودین اون زنگوله هاشو براتون نیاره . بلاخره روز امتحانم رسید . شما ی نفس عنیق کشیدین و رسیدین به محل قرارتون . گفته بود حق اووردن کسیو با خودت نداری ! اون جا ی محل تمرین ساده بود . منتظر کاکاشی موندین . مثل همیشه دیر کرده بود . بلاخره بعد از نیم ساعت صدای قدماشو از پشت سرتون شنیدین و برگشتین سمتش . یکی از دستاشو از تو جیبش در اوورد و براتون تکون داد و گفت : یو ربکا . چه خبر ؟ شما پکر بهش نگاه کردین با ی لحن سرد گفتین : مسخره بازیو تموم کن و امتحانتو شروع کن ! کاکاشی قیافشو متعجب نشکن داد و گفت : امتحان . کدوم امتحان ؟ شما پکر بهش زل زدین . با تودتون فکر میکردین چرا داره میخره بازی در میاره ؟ گفتین : ببین کاکاشی . من حوصله این مسخره بازیاتو ندارم بدو زود ... حرفتونو قطع کرد و گفت : باید چیکار کنم ؟ شما با حرص : تو قرار بود از من امتحان بگیری ! با تعجب دستشو گرفت سمت خودش و گفت : من ؟ از تو ؟ یادم نمیاد . مطمعنی خواب ندیدی ؟ شما ی اه کشیدین و بیخیال شدین . میدونستین بحث کردن باهاش فایده نداره . لابد اینم جز نقشش بود ! کتابشو از تو جیبش در نیاره و همین جوری ک میخونه میره جلو و ازتون خدافظی میکنه ! شما برمیگردین خونه و توی راه لی رو میبینین . لی با شور و اشتیاق همیشگیش میاد سمتتون و میگه : سلام ربکا سان . دوس داری بریم تمرین کنیم ؟ شما ک پکر بودین گفتین : سلام لی . نه ممنون حسش نیس . و میرین خونه .
شما و ناروتو رفتین تا با سوناده درباره اتفاقی ک افتاده بود حرف بزنین . سوناده : چی ؟ یعنی که چی ؟ و دستشو میکوبه رو میز . : برین کاکاشی رو صدا کنینننننن ! * یک ساعت بعد * ساکورا و کاکاشی اومدن توی دفتر و سوناده همه رو غیر از کاکاشی بیرون کرد . تا چند دقیقه هیچ صدایی نیومد و بعدش سر و صدا شروع شد . نمیتونستین تو اون سر و صدا تشخیص بدین که چه خبره . ناروتو ب خودش لرزید و گفت : بیچاره کاکاشی سنسی . ساکورا : از نظر من حقشه . میخواس کاراش یادش نرن . بعد از حدود 10 دقیقه کاکاشی با سر و وضع ن چندان خوب اومد بیرون . ناروتو دهنشو باز کرد که ی چیزی بگه ولی شما سریعتر از اون گفتین : خب حالا چی ؟ الان که دبگه یادت اومد ، ازم امتحان میگیری ؟ کاشی خندش گرفت بود . بهتون گفت اولین برین تو دفتر تا بهتون بگه . سوناده خیلی خونسرد پشت میزش نشسته بود : خب کاکاشی ؟ کاکاشی با خونسردی یکی از دستاشو کرد تو جیبش و با اون کی دستش کتابشو برداشت و در همین حین که میخوند گفت : قبوله ! شما و ناروتو و ساکورا : نانییییی ؟ سوناده پوزخندی میزنه و میگه : این فقط ی تست ساده بود تا بفهمیم چقدر برای شینوبی شدن مشتاقی ، دوتا ازمون اصلیت مونده . و ی لبخند شیطانی میزنه
فردای اون روز ی گنینو فرستادن پیشتون تا محل و ساعت مسابقه رو بهتون بگه . 3 ظهر پارک سنجو . رفتین اونجا . چهار تا ستون بلند اون جا بودن و چهار نفر بهشون بسته شده بودن . مادرتون ، پدرتون ، سایکا ( همون دوستتون که هواپیماش سقوط کرد ) و میکا . بهشون توجهی نکردین و رفتین اون اطراف گشت بزنین . یهو به ی نوشته روی یه سنگ برخوردید . { اگه میخوای زنده بمونی بکش . اگه میخوای زنده بمونن بمیر } منظورش رو فهمیدین . برگشتین سمت ستونا . بهشون نگاه کردین . با دیدنشون یکم احساس ناراحتی و دلتنگی کردین اما بهش توجهی نکردین و با تودتون گفتین : ( اون سه تا که مردن ... و اونم به احتمال زیاد میکا نیس ! ) مادرتون داشت تغلا میکرد ی چیزی بگه . نتونستین مقاومت کنین و دهنشو باز کردین : ربکا ، ربکا عزیزم خودتی ... ربکا چقد بزرگ شدی . قشنگ مامان ، یادته ؟ یادته که من توی تصادف تو رو بغل کرده بودم تا چیزیت نشه ؟ یادته تو حتی برای مرگمون ی قطره اشکم نریختی ؟ بعد یهو داد زد : ربکا ، ما بخاطر تو مردیم ، تو ما رو کشتی و برادرتو بدبخت کردی ! اون تصادف بخاطر حرفی ک ... نذاشتین حرفشو بزنه و داد زدین : اوروسای ! و با شمشیرتون رو کردین تو بدنش . خون از دهنش اومد بیرون و گفت : ربکا ... دختر خوشگلم ، دختر بیچاره من ... و بعد مرد .
رفتین سراغ باباتون . اون حرفی نمیزد و روشو ازتون برگردوند . این براتون از از قبلی هم بدتر بود . دهنشو باز کردین و با درموندگی گفتین : تو نمیخوای چیزی بگی ؟ باباتون بازم چیزی نگفت . خیلی اروم فقط در حدی که خودتون بشنوین گفتین : باشه هیچی نگو . و شمشیرتونو بلند کردین و اون رو زدین . خونش ریخت روی صورتتون . سرد بود . سرد سرد ! بهشون نگاه کردین . مرده بودن ، ولی نه با شمشیر شما ، بر اثر تصادف . جنازشون مال همون روز بود ! گفتین : گومن دوسان ، گومن کاچان . و رفتین سراغ سایکا . دهن اونم نگاه کردین . بهتون لبخند زد و گفت : زود باش تمومش کن ربکا ! شمام بهش لبخند زدین و شمشیر رو توی بدنش فرو کردین . رفتین سراغ میکا . به صورتش نگاه کردین : من که میدونم تو واقعی نیستی ولی ... بازم این کار دردناکه ! خودتون از حرفی که زدین تعجب کردین . دهن میکا رو باز کردین و گفتین : تو چی ؟ نمیخوای یه چیزی بگی ؟ لبخند زد و گفت : ربکا ، هر کاری که صلاح میدونی انجام بده . من همیشه دوست دار ... شمشیرو خیلی سریع کردین تو بدنش و کشیدین بیرون . با خشکی تمام گفتین : تقلید کردنتون خیلی افتضاح بود ! میکا هیچ وقت این جوری حرف نمیزنه !
چشماتونو باز کردین . میدونستین تو گنجوتسو بودین ! ناروتو بالا سرتون بود و تا بیدار شدین ی لیوان اب داد دستتون . پرسید : چطور بود ؟ شما یکم فکر کردین و گفتین : خب راستش ... نمیدونم ! * چهار ساعت بعد * سوناده : خب حالت چطوره ؟ شما با سردی جوابش رو دادین : ممنون . خیلی خوب نیستم ، ازمون اعصاب خورد کنی بود ! سوناده لبخند میزنه و میگه : اره ، ولی هنوز تموم نشده ! شما : چی ؟ لبخند سوناده پهن تر میشه : همین که شنیدی . بخش مهمش مونده ! ی گنین از در اومد تو و وایساد جلو شما . سوناده : ربکا ، ناروتو . باهاش برین . ناروتو : منم ؟ سوناده سرش رو به نشونه اره تکون میده . شما و ناروتو باهاش میرین . میرسین به ی زمین خالی . دوتا از افراد انبو ( همون ماسک دارا که ایم نداشت و تیلی نینجا های خفنی بودن . مال ریشه رو نمیگما ، انبو های معمولی ) از پشت درختا بیرون میان . یکیشون نجی نیمه جون و اون یکی هم تن تن زخمی رو نگه داشته بودن . دوتاشون خیلی خسته و داغون بودن و معلوم بود نمیتونن بجنگن . یکی دیگه از افراد انبو از پشت سرتون ظاهر شد و ناروتو رو بیهوش کرد و گرفتش و ی کونای گذاشت زیر گلوش . اونایی که نجی و تن تن رو گرفته بودن هم همین کارو کردن . کاکاشی از پشت درختا اومد بیرون و ایستاد کنار شما و گفت : انتخاب کن . یکیشون باید بمیره تا اون دوتای دیگه زنده بمونن . شما پوزخندی زدین و گفتین : شما اونا رو نمیکشید ! مخصوصا ناروتو ، اون براتون خیلی ارزشمنده نه ؟ ی نفر دیگه با ی دختر بچه ظاهر میشن . کاکاشی به دختر بچه اشاره میکنه و میگه : نه راستش . ما فقط به بیجوی درونش احتیاج داریم . این بچه هم اگه نهروتو رو انتخاب کنی میشه جینچوریکی بعدی ! حالا انتخاب کن . لبخندتون پهن تر میشه و میگین : کاکاشی ، با من شوخی نکن . تو هیچ وقت کسایی که دوسشون داری رو نمیکشی ! کاکاشی رفت سمت ناروتو و گفت : میخوای امتحان کنی ؟
بچ ها ببخشید تا ی چند روز نمیتونم بنویسم گومن 🙏 به خدا درسام و مامانم دارن بهم فشار میارن ( بیشتر مامانم ) ببخشید دیگه واقعا وقت نمیکنم 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
خیلی ممنون که درک میکنین .
خب دیگ جانه مینا سان 👋👋👋
بازم ببخشید
تو کامنتا باهاتون در ارتباطم یه چن روز فقط صبر کنید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
رهاچان من نمیدونم اولش کدومه میشه بگی ازاولش تااخرش به طرتیب بدیش•-•
عععععععععععاااااااااااالی
بچ ها بعدی منتشرید برید بخونین 😀
دمت گرم ادامه بده👍
بزار دیگه☹😪😓😢😭 به خدا خیلی منتظریم 🖤
وجدانا قبول دارین عکس تست خیلی کیوته ؟
الهی من بمیرم برا ناروتو 😭💜
چجوری دلشون میومد بچه به این کیوتی رو اذیت کنن ؟
آره خییییللللللیییییی گوگوله وای ننه
😭😭😭😭
بوروتو كع كاوايى تره🔫😐
چه جای حساسی کات کردی😭😭😭😭ولی خیل قشنگ بود و البته دردناک🙁.موفق باشی 😊
دیگ دیگه 😌 مرسیییی 💜💜💜😊😊😊
مثل همیشه عالی بود
منتظر قسمت بعدم
خیلی ممنون 😊💜
بسیار عالی یود دوست داشتم👌😉💜
خیلی خوب بود😘
ولی زود بیا حوصلمون سر رفت 😓😪😢😢😢😭
خیلی ممنون 🙏💜😊
چشم سعی میکنم زود برگردم
بعدی رو ه وقت گذاشتی عیبی نداره ولی واقعا کاکاشی انقدر بی احساس شده یا گنجتسو بوده
خیلی ممنون که درک میکینی 🙏
من چیزیو لو نمیدم 😌