Gravity falls 3 پارت ۲

سلام خوش امدین به پارت دوم اگه پارت ۱ رو ندید برید ببینید و از پارت ۱ استقبال خوبی شد انتظار نداشتم ممنون از اینکه این تست رو انجام میدید. دلیل دیر کردنم اینترنتم بسته ای یه بخاط همین تموم شد و گوگلم نمیزاشت وارد تستچی شم.

که ناگهان زمین لرزه خیلی کوچکی شد و میبل دور اطرافش تاریک شد و حدس بزنید کیو دید حدستون درست بود بیل سایفر بیل میگه او نگاش کن خانواده پاینز این بلا رو سرم اوردن و منو پاک کردن ولی خودشونم منو برگردوندن انتظار داشتم کس دیگه نجاتم بده خوب بیخیال میبل میگه تو لعنتی چجوری هنوز زنده ای

بیل میگه خوب .... من ... جادوی قوی دارم ۶ انگشتی هم میدونه ولی نکته این جاس من قبل مرگ یه وردی خوندم و خودمو نجات دادم میبل میگه حالا من کجام (با حالت خشم) بیل میگه جانم تو به من دست دادی پس تا وقتی که یه قرار داد با من نَبَندی اینجای میبل فکر میکنه

میبل میدونست قرار داد با بیل به هر نحوی خیلی بده و اینجا یه فکر بکر میزنه تو ذهنش به بیل میگه براردم رو میتونی اینجا بیاری بیل تو ذهنش میگه اگه دیپر بیاد اینجا شاید اتفاق خاصی نیوفته میبل میگه چی شد مثل بی ریخت بیل یکم اصبانی میشه و میگه باید وارد جسمت بشم و به دیپر دست بدم میبل میگه به شرطی که نتونی از جادوت خیلی زیاد استفاده کنی بیل میگه باشه و وارد جسم میبل میشه

در همین زمان های که بیل با میبل هر میزد دیپر داشت میگفت میبل پاشو چرا قش کردی دیپر با هزار زحمت نزدیک معما کده شک میشه سوس میبینتشون و به دیپر کمک کرد و پرسید چی شده دیپر میگه کنار مجسمه بیل قش کرده بود. میرن داخل معما کده شک وندی میبل رو میگیره و میبره طبقه بالا دیپر سوس پشت سرش میان که ناگهان بیبل(میبل تسخیر شده توسط بیل) میگه منو بزار پایین وندی میزاره پایین دیپر میگه چی ش...حرفشو قطع کرد و دوباره گفت چشماش اون میبل نیست.

وندی میپرسه چطور؟ دیپر میگه من اون چشمارو میشناسم شما همچین چشمای رو تا حالا ندید وندی با کمی فکر میگه نگو که اون.. دیپر میگه اره سوس میگه چه خبره اون چی بیبل میگه من بیلم سوس میگه اووو

دیپر میگه به بندینش ۵ دقیقه بعد..... دیپر میگه تو حالا زندانی هست باید به چند تا از سوال های من جواب بدی ۱.چجوری زنده‌ای ۲.از خواهر من چی میخوای ۳.از جون ما چی میخوای بیبل میگه سوال یکت رو از خواهرت بعدا به پرس سوال ۲ خواهرت منو اورد به جسم خودش تا من با تو دست بدم و از بدن میبل بیام بیرون سوال ۳ من هیچی نمیخوام جز اینکه به کار های من دخالت نکنید.

دیپر میگه دروغ نگو بیبل میگه دورغم چیه میبل موقعه قرداد منو از همه کار معن کرد جز دست دادن با تو دیپر فکر میکنه و با وندی و سوس مشورت میکنه میگه نظرتون چیه وندی میگه شاید راس بگه چون با اون قدرتی که من تو جنگمون با هاش دیدم اسنجا باید ما حریفش نمیشدیم سوس میگه تا ساعت شش نظری ندارم دیپر میگه سوس نظر نمیدی روک باش سوس میگه باشه من اصلا نظری ندارن دیپر تو ذهنش حرف وندی تا حدی قلطه وقتی من رو تسخیر کرده بود بدنش ضعیف بود مثل من

دیپر با فکر فراوان نظرشو اعلام میکنه میگه من میزارم باهام دست بدی ولی بخاطر میبله نه چیز دیگه با بیبل دست میده و میبل آزاد میشه و دیپر و بیل میرن همون جای که میبل رفته بود(اول این پارت)دیپر با حالت مصمم میگه حالا چی شد بیل بیل میگه چون من اینجام یعنی میبل آزاده دیپر میگه حرفت منطقیه بریم سر اصل مطلب.. در همین هین در دریا

استن فورد میره تو دریا و استنلی هواسش به صفحه نمایشه که ناگهان صفحه نمایش خراب میشه و فقط صدای استن فورد میاد استنلی میگه چی شد تصویر ندارم استنلی میگه سریع منو بکش بالا اینجا یه دروازه باز نه نه دیییییییییید. استنلی استن فورد رو میکشه بالا استن فورد دوربینش خراب شده بود و گفت دیدم واقعن دیدم اونجا چیزای بود که ....

برگردیم پیش دیپر.. دیپر میگه اصل مطلبت چیه بیل میگه چطوره منو تو با هم همکاری کنیم دستم رو بگیر دیپر دستشو پس میزنه و میگه چه همکاری وقتی دشمن خونی منی بیل میگه دشمن خونی من استن فورده ولی تو هم از همون تایفه هستی و ادمه میده تو حدف منو میدونی پادشاهی این بعُد دیپر میگه اره میدونم ولی من نمیزارم بیل میگه تو میخوای همه راز های دنیا رو بدونی دیپر میگه عموم گفته تو با این حرف هات فقط مردم رو گول میزنی بیل بیل با حالت جدی و با لحن دلهره آور میگه تو نمیدونی داستان ار چه قرار من همه چی رو دربارت میدونم اما تو فقط ۱ درصد ماجرا رو میدونی...

این پارت به پایان رسید مرسی تا اینجا امدی پارت بعدی ادامه حرف های استن وفورد و بیل و ادامه ماحراس خیلی حاس شده پس یا نظراتتون این تست رو منفجر کنید تا پارت بعدی زود تر بیاد و بای بای