12 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیا انتشار: 3 سال پیش 72 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من برگشتم با دیدن اولین کامنت خوب من چند تا اسلاید دارم که باهاتون کار دارم
خب بزارید چند تا چیز از هرمیون بگم )اسم کامل : هرمیون الین دامبلدور . لقب : بعضی وقتا لیانا به خاطر شباهت زیادش به خواهرش لیا .اخلاق: همونی که بود فقط عاشق خواهرش هست . ظاهر: قد بلند دستای کشیده و کپی خواهرش اگه میخوایین برین پارت ۷یا۶ بخونین فقط موهاش کوتاه تره و چشمای قهوه ای مارتا رو داره . به هرکی که لیا باهاش خود باشه و دخترم باشه حسودی میکنه نمونه اش انا تو پارت قبلی . از اینکه خواهرش از دست بده بسیار بسیار میترسه . و از مادرش بدش میاد چون ولشون کرده
اینجا هری هم قدش بلنده و میدونه خواهر خوندش لیا هست بیشتر وقتا توی تابستون خونه لیا اینا است به شدت به لیا و بقییه وابسته هست حالا این پارت میفهمین بعد از عصبانیت لیا به شدتتتت میترسه 🤣🤣🤣 . ( این ویلای تابستونی هست خدا این برنامه رو خیررر بده همه عکسام به جز عکسای هر پارت از اون پیدا میکنم )
بعد احتمالا این چند فصل رو کلا بترکونم داستان اصلی رو تا به اخلاق های شخصیتای اصلی پی ببرید و دارم اینو به سوی ژانر طنز میبرم تا یکم خنده دار بشه و دارم میگم قسمت یول بال خیلی خنده دار به نظرم
خب داستان شروع میشه و از زبون خودمه ) امروز روز مسابقه بود همه استرس داشتن هری و سوروس تو چادر بودن که .لیا : هری سوروس ما اینجاییم . هرمیون : حالتون چطوره ؟. هری : لیانا باور کن بدترین سوالی بود که پرسیدی حالت تهوع دارم و . سوروس : احساس این ادمای دم مرگ رو داریم . لیا : حلوا چه مدلی دوست دارین ؟. هری : بله؟؟؟🤨🤨😐. لیا : مگه نمیگین احساس ادمای دم مرگ رو دارین پس بگین مردین براتون حلوا درست کنیم راستی سنگ سفید یا سیاه دوست دارین ؟. لیانا هری سوروس : 😐😐😐😐😐. لیا: خب دور از شوخی حواستون به همچی باشه خب و لیانا پرید بغل هری و لیا بغل سوروس . ریتا : اوه اوه اگه امروز همه چی خوب پیش نره شما میشد تیتر روزنامه . لیا : جرئت داری یه کلمه چرت و پرت بنویس تا دفترتو روسرت خراب کنم . دامبلدور : لیا برید بیرون . هری: من نمیخوام من شرکت نمیکنم . اینارو فریاد میزنه و میره بیرون . ریتا : اوه اوه فرار قهرمان چهارم . لیا: خفه شو اسکیتر لطفا یکم وقت برامون بگیرین . و سه نفری از چادر میرن بیرون .
( دیگه سوروس سو مینویسم وهرمیون لیانا مینویسم ) سو : هری چت شده . هری : سوروس من نمیتونم من نمیخوام بمیرم من فقط دنبال یکم ارامشم . لیا : خب هممون هستیم در ضمن تو هری پاتری تو. هری : هری پاتر همین فقط به خاطر اون زخم مسخره . لیانا : تو خوش شانسی هری . هری داد میزند : من خوش شانس نیستم من فقط شما هارو دارم شانس من شمایید . ( همه از اول میشنیدن ) سدریک : چی ؟؟. لیا ابرو اش بالا میرود . هری : من شما هارو دارم مثلا سال اول اگه هرمیون نبود که بگه تله شیطان چجوری بیخیال ادم میشه من همون موقع میمردم اگه سوروس نبود که شطرنج تموم کنه من همونجا میموندم اگه هرمیون معمای بعدی حل نمیکرد اگه لیا معمای اسنیپ حل نمیکرد من همون سال اول میمردم ، یا سال دوم لیاو هرمیون اون معجون رو درست کردن وگرنه نمیفهمیدیم کار مالفوی نیست اگه هرمیون اون برگه نمیکند ما نفهمیدیم توی تالار اسرار باسیلیسک هست اگه سوروس نبود نمیفهمیدیم تالار کجاست لیا با شمشیر گریفیندور اون ما رو کشت نه من وهمینطور سال سوم من شما هارو دارم شما شانس منید همین . سوروس : اره ولی . هری: ولی نداره دیگه تو مبارزه با اژدها تو لیا یا لیانا نیستین که کمکم کنین . لیا داد میزند : اره اما توگوش کن اگه تو اون روز توی قطار نمیامدی اونجا بشینی ماهیچوقت دوست نمیشدیم اگه تو سال دوم نمیفهمیدی ۵۰ سال پیش چیشده ما نمیتونستیم بفهمیم تام مارلو ریدل همون ولدرموت لعنتی هست تو خوش شانسی نه به خاطر اینکه تو مارو داری بلکه تو تویی هری ما پشتتیم هیچوقت ولت نمیکنیم مگه سال اول همه به خاطر دورگه بودنت ولت نکردن ما پشتت بودیم مگه نمیگفتن تو نواده اسلیدرینی مگه ما پشتت نبودیم مگه به سوروس نمیگفتن تو مثل برادرت هستی ما ولش کردیم نه ما همیشه هستیم همیشه بودیم و خواهیم بود هروقت که بخوای همیشه فهمیدی هری جیمز پاتر . لیا ولیانا رفتن دامبلدور گفت :
هری بهتره مسابقه شروع کنیم مگر اینکه بازم بخوای وفاداری بسیار زیاد دوستات به تو بازم مشخص بشه . هری: نه اینبار امادم . دامبلدور زیر گوش هری گفت : وفاداری زیاد دوستات خیلی به دردت میخوره هری خیلی خیلی مواظبشون باش . کرام رفت ، فلور رفت، سدریک رفت، هری رفت، سوروس امد بیرون میدانست اژدها تا کاری باهاش نداشته باشی کاری باهاش نداره پس ارام قدم زد اژدها با تعجب به او نگاه میکرد لودو بگمن میگفت : انگار اقای بلک روش جدیدی دارن . سوروس چند بار همه جا رو دور زد اژدها انگار خسته شده بود شروع به اتش پرت کردن کرد ناگهان یکی از اتش ها به سوروس خورد و خاکستر شد همه فریاد زدن اما لیا لبخند بزرگی داشت ناگهان کسی کنار تخم پدیدار شد او سوروس بلک بود لیا میخندید و همه به او نگاه میکردن حتی لودوبگمن هم ساکت بود سوروس خندید و چوبش را بیرون اورد و گفت : بمباردا ماکسیموس ببخشید دامبلدور ببخشید اژدها. دیوار روی اژدها ریخت و سوروس تخم را گرفت همه دست زدن لودو بگمن گفت : انگار نقشه اقای بلک همه رو شوکه کرده خب تا قبل از اعلام نتایج همه دوستان شرکت کنندگان میتوانند پیش انها بروند
همه رفتن چادر سوروس : لیا برام کپی درست کرد . لیا سرخ شد و خندید . دامبلدور ۱۰ امتیاز بهش داد خانم ماکسیم ۹ تا لودو بگمن ۱۰ کارکاروف ۵ امتیاز
از زبون لیا ) خب همه چی خوب بود همه چی درس ها خوب بودن مسابقه خوب همه چی به نوعی ارامش برقرار بود . لیانا : لیا بدبخت شدیم . بیا خوبه گفتم ارامش بود. لیا : چیشده . لیانا : ریتا اسکیتر اومده هاگوارتز . من اخم بدی کردم قیافم جدی شد و همینطور یکم ترسناک رفتم حیاط مدرسه از اونجایی بابابزرگ من رو مسئول ریتا کرده بود دیدم رفته تو حیلط نشسته مخ بقیه رو می خوره همه هم با بدبختی نشستن گوش میکنن ریتا تا منو دید گفت : اوه عصبانیت زیاد لیا دامبلدور . چوبمو در اوردم چرقه های ابی قرمز وزرد ازش بیرون میزد ریتا : اوه چوبدستی داره از صاحب خشمگینش اطاعات میکنه . یهو بعد از چند دقیقه زدم دفتر وقلم ریتا منفجر کردم . ریتا : اوه انگار از اینکه دعوتت نکردن ناراحتی . و بعد فهمیدم زدم ریتا پرت کردم اونور با عصبانیت بلند شد امد و گفت : خانوم محترم اگه فکر کردی . نذاشتم حرفش تموم شه گفتم : برای من مسحره بازی درنیار ریتا برو هر کاری میخوای بکن تا ببین دفترت و وزارت خونه رو روی سرت اوار میکنم اسکیتر احمق . اسکیتر ترسید ورفت . هری : مثل همیشه در این مواقع بی اعصاب . لیا : این بی اعصابی اروممه عصبانیت واقعی یه وقت دیگه در میاد
خب جز اون مودی یکم مشکوکه ولی وقتی رفتیم کلاس تغییر شکل مادربزرگ گفت: جشن یول بال یکی از قدیمی ترین ..... . بیا زد اعصاب مارو اول صبحی خورد کرد شیشه هاشم جمع کرد ریخت اشغالی اخه من رو چه به مراسم رقص هاننن حالا خوبه همه میخوان ازم دعوت کنن چون همون موقع نصف پسرا به من و لیانا نگاه کردن البته دخترا هم چهار چشمی به هری و سوروس زل زده بودن خب باید بگم من ترجیح میدم تا کریسمس بمونم تو برج چون وقتی پای جشن میرسه همه به اونیکی زل میزنن منم اصلا خوشم نمیاد ( فکر کنم دخترا منظورمو فهمیدن ) همینطورم بود همه داشتن به اونیکی نگاه میکردن جز ما و اون دو تا دیوانه که کاملا بیکارانه داشتیم تو هاگوارتز میچر خیدیم
از زبان راوی ) اسنیپ دور از چشم بقیه به هری خیره شد اون چشم هایی را داشت که مال دختری بود که عاشقش بود ارزو دیدن چهره اش بر دلش مانده بود اما هری ترکیبی از عشق ونفرت بود نفرت از جیمز و عشق از لیلی به عکس متحرک لیلی خیره شد لیلی ۱۴ ساله در همان لباس قرمز شب جشن اشک ها صورتش را پر کردن عکس را به جیبش برگرداند میخواست از پشت ستون بیرون بیاد که متوجه شد دراکو نامحسوسانه به لی نگاه میکند مثل خودش به لیلی ناگهان پرتویی سبز به لیا برخورد لیا به طرف درختی پرت شد ناگهان چند پرتوی دیگر به او خورد یدفعه ...
خب بزارید یکم از خودم بگم مامان وبابای من توی شرکت تو کشور های المان و نروژ وانگلیس کار میکنند حالا من ۲ ماه و نیم اولم رو توی ایران گذروندم بعد ۲ ماه نیم بعدیشو تو نروژ بعد المان و در اخر تو انگلیس بدنیا امدم اسم نیمه فارسی هست و همه بهم میگن لیا
خب خداحافظ
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)