
سلام بچه ها من آمدم با پارت جدید😉 لطفاً لایک کنید و نظرتان را داخل کامنت ها بگید ممنون❤️
مرینت: آره، کاری داشتی عزیزم ؟؟؟؟؟ آدرین : می خواستم ببینم اگر کاری نداری بریم بیرون مرینت: فعلا که با دوستام داریم حرف می زنیم. آدرین: باشه عزیزم وقتی دوستات رفتن زنگ بزن تا باهم بریم بیرون مرینت: باشه عزیزم فعلا آدرین: خداحافظ. مرینت رفت پیش بچه ها . مرینت: ای وای اصلا یادم نبود که فردا تولد ۱۷ سالگی آدرین است حالا چی کار کنم😱😱😱 آلیا : آرام باش دختر مرینت: یک فکری دارم رز : چه فکری؟؟؟؟؟ مرینت: آلیا به نینو بگو فردا با آدرین برن بیرون . آلیا: ولی برای چی؟؟؟؟؟
مرینت : ولی ندارد به نینو هم نگو که تولد آدرین است و ما می خواهیم غافلگیرش کنیم آلیا: اوکی .گوشیش را برداشت و زنگ زد به نینو 📱📱آلیا: نینو سلام نینو: سلام آلیا خوبی ؟؟؟؟ آلیا: اره خوبم نینو فردا کاری داری ؟؟؟؟ نینو : نه چطور؟؟؟؟ آلیا : می توانی با آدرین بری بیرون نینو: آره ولی برای چی ؟؟؟؟؟ آلیا: کاری که بهت گفتم را انجام بده 😡 نینو: نوچ اگر نگی برای چی ....... آلیا: باشه فردا تولد آدرین است و مرینت می خواهد غافلگیرش کنه نینو : اوه اصلا یادم نبود باشه من نهایتا دو ساعت می توانم ...... آلیا : باشه ممنونم. و گوشی را قطع کرد. مرینت: چی شد؟؟؟ آلیا: نینو گفت نهایتاً می توانه دو ساعت سرش را گرم کنه .........
مرینت : خوبه به نظر شما کجا جشن بگیریم ؟؟؟؟؟ جولیکا : رو برج ایفل . مرینت: 🤔🤔 رو برج ایفل نمیشه چون آن وقت غافلگیر نمیشه و به علاوه مردم پاریس می فهمن آلیا : پس چی کار کنیم؟؟؟ مرینت: داخل خانه خودش جشن می گیریم الکس: فکر خیلی خوبیه مرینت: بچه ها اول باید زنگ بزنم به مامان آدرین امیلی رز: 😨😨 مگه ما..... ما....... مامان آدرین نمرده بود؟؟؟؟ مرینت: ای وای باز شروع شد🤦🏼♀️🤦🏼♀️🤦🏼♀️ آلیا : تو از کجا فهمیدی مادرش زنده شده؟؟؟؟ مرینت: آدرین بهم گفت که دختر کفشدوزکی چند تا معجزه گر را باهم ترکیب کرد و مامانم زنده شد آلیا : پس الان به خاله امیلی زنگ بزن و تاکید کن که
آدرین نباید چیزی بفهمه مرینت : باشه. گوشیم را از روی میز برداشتم و به خاله امیلی زنگ زدم . امیلی: بله بفرمایید مرینت: سلام خاله امیلی آدرین پیش شما هست امیلی: نه مرینت: ببینید من هم کلاسی آدرین هستم و فردا هم تولدش است من و دوستانم می خواهیم غافلگیرش کنیم می توانید آقای آگرست را راضی کنید که جشن را در خانه شما بگیریم؟؟؟؟ امیلی:البته مرینت: ممنونم فقط آدرین چیزی نفهمه امیلی : باشه خداحافظ .امیلی رفت پیش گابریل و گفت فردا تولد آدرین است و دوستانش می خواهند جشن را اینجا برگذار کنن مشکلی نیست گابریل: البته که نه.
(بریم سراغ مرینت) بچه ها بلند شدن مرینت: زود باشید باید یکم خرید برای جشن انجام بدیم . همه رفتن بیرون . وارد مغازه شدن . رفتن یک بسته بادکنک برداشتن و دو تا هم بادکنک قلب قرمز و یک تلمبه و رفتن حساب کنن مرینت: ببخشید این ها چقدر میشه؟؟؟؟؟ مرده :۲۰یورو 💵💵 مرینت: بفرمایید . وسایل را گرفت و رفتن آلیا : مرینت بیا بریم اینجا کیک سفارش بدیم . رفتن داخل . شیرینی فروشه : سلام مرینت: سلام ببخشید می توانید یک کیک بزرگ که رویش این عکس باشه ؟؟؟ شیرینی فروشه: البته مرینت: برای فردا ساعت۴ زیرش هم بنویسید تولدت مبارک
شیرینی فروشه : چشم مرینت: ممنونم . رفتن بیرون مرینت : بچه ها بریم خانه فردا ساعت ۹ می بینمتان خداحافظ . رسید خانه. گوشیم را برداشتم و به آدرین زنگ زدم سلام عزیزم خوبی؟؟؟ آدرین: سلام ممنونم تو چطوری؟؟؟؟؟ مرینت : ممنونم آدرین : دوستات رفتن ؟؟؟ مرینت : اره بلاخره رفتن . آدرین: می توانی به شکل دختر کفشدوزکی بیای بیرون رو برج ایفل مرینت: آدرین ببخشید نمی توانم دیشب که اصلا نخوابیدیم آدرین: آره راست میگی از برادر و خواهر زنم چه خبر؟؟؟؟؟ مرینت: هی من که هنوز زن تو نیستم آدرین: باشه بابا عصبانی نشو از لوکا و کاگامی چه خبر؟؟؟؟؟؟؟
مرینت : هیچی نشستن پایین دیدم که کاگامی صدام می زند گفتم آدرین ببخشید باید برم فعلا کاری نداری؟؟؟؟ آدرین: نه عزیزم برو شبت بخیر.مرینت : رفتم پایین دیدم که کاگامی میگه اینا چیه خریدی مرینت : این ها را برای تولد آدرین گرفتم فردا قرار داخل خانه خودشان جشن بگیریم کاگامی :چه قدر عالی مرینت : شما ها هم باید بیاید . لوکا و کاگامی باشه. مرینت : من میرم غذا زنگ بزن غذا بیارن شما چی می خورید؟؟؟؟ لوکا و کاگامی : پیتزا و زدن زیر خنده😆😆 مرینت : الو سلام سه تا پیتزا به این آدرس بفرستید ممنون. بعد ده دقیقه زنگ در به صدا در آمد . مرینت: شما برید داخل آشپزخانه
رفتم در را باز کردم و پیتزا ها را گرفتم و رفتم داخل . شام خوردیم و گفتم: داداش شما برو داخل اتاق مامان و بابا من با کاگامی میرم داخل اتاق خودم شب بخیر داداشی لوکا: شبتون بخیر خواهر های لوس من☺️ من و کاگامی رفتیم بالا و یکم باهم حرف زدیم من که خیلی خسته بودم گرفتیم خوابیدیم 😴😴😴😴 صبح با صدای تق از خواب پریدم دیدم که کاگامی افتاده رو زمینه. بلند شدم و رفتم سمت کاگامی پرسیدم حالت خوبه؟؟؟ کاگامی : آره خوبم . مرینت: خداروشکر دیدم در اتاق باز شد و لوکا با حالت خواب آلود گفت چی شده؟؟؟؟؟ مرینت : چیزی نیست کاگامی افتاد رو زمین که یهو .........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییيییییییییییییی بود 😘😘😘😘
عالیییییییبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بود😘😘😘
ممنونم عزیزم 😍
عایییی 😍
ممنونم گلم😘
عالییییی بود پارت بعدی را زود منتشر کن😘
باشه چشم ❤️