
سلام دوباره خب پارت جدید رو آوردم واستون😊لطفا استقبال شههه🙏
به جیمین یکم چسبیدم +جیمین من و تو توی 1 اتاق که نمی تونیم با هم بخوابیم. جیمین خندش گرفت چقدر به این بشر خنده میومد M:واو تو چقدر منحرفی. +چی. M:هیچی. پشت جیمین مثل بچه های گدا و بی کس راه افتادم به اتاقش رسیدیم کثافت چه اتاقی داشت به سمت یه کمد رفت و یه حوله جلوم گرفت M:برو حموم. +باشه. از حموم برگشتم. توی اون وان چه حالی بهم داد اولین بارم بود بدون نگرانی و استرس که آب سرد نشه یا پول آب زیاد نیاد دوش گرفتم حوله رو به خودم محکم بسته بودم نگاهم به جیمین افتاد که روی تخت خواب بود. چه ملوس و خوشک خوابیده بود چه کیوتههههه روی میز یه پیراهن پسرونه بود با یه شلوارک فهمیدم برای من گزاشته گرفتمش و به پشت کمد رفتم تا بپوشم که
صدایه جیمین به گوشم خورد M:ببند اون پنجره رووو. نگاهم به پنجره افتاد تازه منظورشو فهمیدم از تو پنجره پشت کمد معلوم بود لباس رو پوشیدم روی مبل راحتی توی اتاق نشستم یکم به مغزم فشار اوردم من و تهیونگ ...یهو اون منو .... یعنی عاشقمهههه ..کثافت میخواست بهم دس بزنهههه گوه عنتر ...ولی ....خوشگل بوداااا یکم با خودم کلنجار رفتم خاک عالم بر پس کلم من الان تو خونه یه پسر غریبم تا میتونستم موهامو کشیدم سرخ خاک بر سرت بمیری یه لحظه نگاهم به جیمین کردم لباش چشمای غرق در خوابش موهای لختش صورت صافش واو این پسر واقعا جذابهههههه
به سمتش کشیده شدم سرمو نزدیکش کردم که یهو دستمو گرفت و جاهامون عوض شد M:میخواستی چیکار کنیییی. +من راستش میخواستم بگم که کجا بخوابم. هعی دروغ گفتم M:رو مبل. +چی. M:مبل. +من رو مبل نمیتونم بخوابم. .M:باشه برو جای من. +ممنون. اون شب با فکر این که تهیونگ میخواست بهم دست بزنه و فردا باید تو چشماش نگاه کنممم خوابم برد صبح زود جیمین منو نرسیده به مدرسه پیاده کرد و گفت مواظب خودم باشم و از تهیونگ فاصله بگیرم.... سر کلاس بودیم استاد:بله در بدن ما انسان ها فرار زان و کولا فردوس هست که باعث اختلال در بدن میشود خب بچه ها درس امروز تمام شد برای فردا از این ۵ فصل یه ازمونک میگیرم کسی سوال داره.
K:استاد. استاد:بله. K:مولا باسیل چیه. استاد:چی چیه. K:توی یه سایت در مورد بدن خونده بودم مولا باسیل. استاد:نه پسرم اون بواسیره. خیلی از بچه ها میخندیدن و بقیه مثل من با حیرت به کوک زول زده بودن K:اها حالا چی هست ؟ استاد:ام چی بگم راسش. خجالت کشیده بود K:یه جور عطره ؟. استاد = عطررررررر.
نامجون هی به کوک چشم قوره میرفت که این شوخی رو تمام کنه ولی اون ادامه میداد K:پس به بابام بگم برام بخره این طوری همه اسیر بوم میشن اصلا میتونم باهاش موخ بزنم. استاد:نه پسرم اون عطر نیست مگه اونجا ننوشته چیه. K:اره ولی خیلی زیاد بود حوصله خوندن ندارم. استاد:نه بخون اون سایت بهتر توضیح میده. K:استادددد! من شاگردتونم به بابام میگم برام سوالمو توضیح نمیدین. استاد:خب باشه یه جور بیماریه که بدنت یه تغییراتی میکنه. K:یه چیز تو مایع های هالک شگفت انگیز. استاد:نعههههه هالک شگفت انگیز چیه یه یهههه قسمتی از بدنت میزنه بیرون. K:اها مثل دماغ پینوکیو. همه داشتیم از خنده غش میکردیم نگاهم به تهیونگ افتاد بهم با لبخند زل زده خیلی سریع لبخندمو خوردم
استاد:اصلا ربطی به دماغ پینوکیو نداره اون سایت رو داری. K:ارع. استاد:بزن رو سایت عکسش هست. کوک گوشیشو در اورد جین بلند شد رفت پیشش که اون هم ببینه کوک با لبخندی شیطاتی زد رو سایت و از قصد بلند داد زد و گوشی رو سمت هممون گرفت K:یا خدا این که باسنه یا ۲ تا بالش. همه شروع کردن به خندیدن ولی من به خاطر نگاه های تهیونگ لبمو گاز گرفتم که نخندم استاد:اره دیگه مربوط به همون جاست. استاد مرد از خجالت K:استاد ازت انتظار نداشتم تو مغز پاک منو منحرف کردی. بعد کلی خنده کلاس تمام شد خیلی آروم جوری که مواظب بودم وی من و نبینه توی راهرو راه میرفتم که دستم توسط یکی کشیده شد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی نمیزاری؟
اولین لایک
لطفا پارتای بعدی بزار😆😆😆😆😆
چشمم عسیسمم💜😍💞