
خب دوستان اینم داستان پرنسس آب ها که قولشو داده بودم 💙 امیدوارم خوشتون بیاد 😘💙 . و اینکه انتخواب عکسا و کُلاجشون که شده عکس این داستان خودش چند ساعت زمان برد ، خلاصه که امیدوارم خوشتون اومده باشه 💙
( نکته : اینجا اسمت ا/ت عه) داستان زندگیت : توی خانواده ی شما هر ۱۰۰ سال یه بچه به دنیا میاد که موهاش سرمه ایه و چشماش آبی ، از چندمیلیون سال قبل وقتی که این قضیه شروع شد همه از کسایی که موی سرمه ای داشتن دوری میکردن و اون آدما رو شوم میدونستن و به همین دلیل ، هر ۱۰۰ سال وقتی یه بچه با موی سرمه ای به دنیا میومد اونو میکشتن ! . وقتی تو به دنیا میای ، همه تورو شوم میدونن و میگن که تو باید کشته بشی . مادر پدر تو هم که نمیتونستن مرگ بچشونو ببینن ، تو رو روی دریا گذاشتن و فرستادنت وسط اقیانوس و گفتن کشتنت . اونا میدونستن که تو ممکنه بمیری ، ولی گفتن حداقل اگه قراره کشته شه ، ما نکشیم ! ... اما دریق از اینکه بدونن اگر تو سرنوشت کسی مردن نباشه ....... امکان نداره کسی بتونه بلایی سرش بیاره ! ( دوستان این یه توضیح کمی از داستان بود حالا شما اینو داشته باشین ، بقیش داخل خود داستانه ) . بازم مث هر روز نشسته بودی کنار ساحل و دریارو تماشا میکردی ..... بعد از مرگ مادر سارین ( 🤦♀️🤷♀️) ، زیاد خوشحال نیستی .... . مث همیشه بلند شدی و رفتی داخل خونه . یه پیراهن آبی گل گلی آستین کوتاه که تا زانوته پوشیدی . از تو یخچال یه آبمیوه ی سیب انبه برداشتی و دمپایی لا انگشتیتو پوشیدی و رفتی بیرون یکم قدم بزنی . مث همیشه به ویلا ی بغلی نگاه کردی ..... همیشه دلت میخواست بدونی مال کیه ......
از زبان بی تی اس در فرودگاه : ار ام : زودباشین چمدوناتونو بر دارین بریم چون من که دارم از خستگی میمیرم . جین : منم بهتره زودتر بریم ، از مینجر ادرس ویلارو پرسیدی ؟ چجوریه کجاست ؟ . نامجون : اره پرسیدم ، قبلانم البته گفتم ولی کنار دریاس ، 4 تا اتاق داره ، یه طبقس و انگار صاحبش اصن از اونجا استفاده نکرده ولی هر هفته یکیو میفرستاده اونجا رو تمیز کنه ، دورو ورشم ویلانیست البته به غیر از یدونه . ( نکته : منیجرشون اون ویلا عرو براشون اجاره کرده ) . تهیونگ : نمیشد یه ویلا پیدا میکرد که دورش خالی باشه ؟ اخه اگه کسایی که تو همون یدونه ویلا ان مارو بشناسن چی ؟ یا بخوان امضا یا عکس بگیرن ؟ یا به همه خبر بدن ما اونجاییم ؟ نا سلامتی ما میخواستیم یکم استراحت کنیم 😡 . نامجون : تهیونگ اروم باشش هنوزم کسایی هستن که مارو نشناسن بعدشم تو اون ویلاعه یه پیرزن و یه دختر جوون زندگی میکنن که میگن اخیرا پیرزنه هم مرده ، مگه چی میخواد بشه .
اعضا تاکسی میگیرن و میان به همون ویلایی که بغل ویلای توعه . ...................... همون زمان تو : از اونجایی که همیشه اونجایی تنهایی و کسی نیست خیالت راحته کسی نمیبینه پس تصمیم میگری بری یکم رو اب بشینی . میشینی رو با و داری با دستات چند تا موج درست میکنی ........ اعضا چمدوناشونو میذارن تو ویلا و میان بیرون کنار ساحل که یکم دریایرو تماشا کنن ( نکته : بین ویلای تو و اونا حصار یا دیواری نیست ) . میان جلو کنار دریا . اول حواسشون نیست ولی بعد کوک تورو میبینه ! . میگه : بچه ها ..... اونجارو نگاه کنین !!! . اونا بر میگردن سمت تو . تو که روت جلوعه و اونارو نمیبینی به کارت ادامه میدی !
جیهوپ : اون داره ..... چیکار میکنه ؟ 😨 اصن چطوری نشسته رو آب ؟ 😨. اعضا همشون کلی میترسن . یکم میان جلو تر که دقیق ببینن . کوک : این .. خیلی باحاله ! 😀 . تو باصدای اون میترسی و تمرکزتو از دست میدی و این باعث پیشه بیوفتی تو آب ! . سری دوباره بلند میشی . اول که اونا رو میبینی خشکت میزنه ولی بعد میفهمی هنوز رو آبیو فوری میای رو شن ها و میگی : آاااا.... شعبده بازی جدیده ! ۲ ماه طول کشید که یاد گرفتمش از تو اینترنت پیدا کردم شمام میتونین انجام بدین . ( اینارو خیلی سریع میگی) و فوری میدوعی سمت ویلا . درو باز میکنی و میری داخل و درو میبندی .......... . فلش بک به ۲۰ سال قبل : وقتی هنوز نوزادی و توی یه سبد وسط اقیانوسی ، الهه ی آب تورو پیدا میکنه !، تو از تشنگی و گشنگی بیهوشی و تقریبا داری میمیری ! . الهه ی آب برای اینکه نجاتت بده ، از قدرتش استفاده میکنه و حالا ، کمی از قدرت الهه ی آب در بدن توعه ! .... .... زمان حال :
تو : ای وایییی حالا چه غلطی کنم ؟ .. آخه اینا یهو از کجا پیداشون شد 😩 ، من نمیفهمم چرا دقیقا موقعی که من رو آبم اونا باید بیان 😫 ، الان من چیکار کنم وای خدا .... اصن اونا یهویی از کجا پیداشون شد مگه این ویلاعه خالی نبود 🧐😩 ، بیخیال ، خودتو جم کن دختر خیلی از شعبده بازا میتونن اینکارو بکنن اونام فکر میکنن تو شعبده بازی چیزی نیست ...... ولی چرا دارم خودمو گول میزنم هیچ شعبده بازی نمیتونه بشینه رو آب !!! ..... حالا اینو کجای دلم بذارم 🤦♀️. ......... همون زمان کنار ساحل . جیمین : من استباه دیدم یا وقتی اون از آب اومد بیرون خشک بود ؟😨 . شوگا : من دارم دیوونه میشم😵😵 . نامجون: فکر کنم ..... بهتره برگردیم تو ... . کوک : هی شما ها چرا اینطوری میکنین ؟ به نظر من خیلی باحال بودددد 😀😀😀 ( کوکیه دیگه 🤷♀️) .
حالا چند ساعت بعده و تو که دیدی کسی کنار ساحل نیست میخوای بیای بشینی بشینی رو شن ها و دریا رو تماشا کنی 🌊 . یه بلوز سفید و یه شلوارک میپوشی و موهاتو باز میذاری . میشینی کنار ساحل و رو زمین شکل میکشی که حوصلت سر نره . تو ویلای اعضا : جین : ای بابا بدوعین دیگه چقدر لفتش میدین . جونگ کوک از تو اتاق : هیونگ صبر کن ذاریم کرم ضد افتاب میزنیم میخوای پوستمون افتاب سوخته شه ؟ ( نکته ای که اول داستین نگفتم : شما تو جزیره ی جیجو این .) . جین : خب یکم زودتر بزنین ........ اهههه بیاین دیگه . جیمین و جونگ کوک و تهیونگ از اتاق میان بیرون . جیمین : خیلی خب هیونگ اومدیم دیگه 😐 . اعضا ام میان بیرون کنار ساحل . جین و نامجون و شوگا نشستن کنار دریا ولی جیهوپ و جیمین و کوک و تهیونگ دارن میرن تو اب . تو اونارو میبینی . یکم هول یشی و میخوای بری خونه ولی برای اینکه عجیب به نظر نیای میشینی همونجا سر جات . اونا توی اب یکم زیاد دارن میرن جلو . تهیونگ حالا دیگه زیادی رفته جلو ( نکته : من راوی ام پس میدونم اون تهیونگه ولی تو نمیدونی ) . تو میبینی که اون زیاد رفته جلو پس تصمیم میگیری بری و بهشون هشدار بدی .
میری جلو . نامجون : بله ؟ . ( به زبون خودمون یعنی چته چی میخوای 😐😅 ) . تو : آم چیزه نمیدونم بگم یا نه ولی دوستتون داره زیادی میره جلو اونجاها خیلی خطرناکه ، خواستم بهتون هشدار بدم چون به نظر میاد نمیدونین . نامجون : خیلی ممنون ( عملا یعنی گمشو 😐😆😅 ) تو برمیگردی و میشینی سر جات . نامجون داد میزنه : جلوتر نرین !!! . جیمین : چی ؟ . نامجون : اون گفت جلوتر نرین !!! . جیمین اینبار میفهمه ولی متاسفانه دیر شده و تهیونگ خیلی رفته جلو . اون هنوز داره راه میره که یهو زیر پاش خالی میشه و ....................
میره داخل اب !!!!!تو میبینی و میری سمت اعضا . میگی : مگه نگفتم بگین نرن جلو ! . جیمین و کوک و جیهوپم دارن میرن جلو که مثلا تهیونگو نجات بدن . تو داد میزنی : وایسین نرین خودتونم گیر میکنین ! . ولی اونا نمیشنون . تو رو به نامجون و جین و شوگا میگی : من میتونم نجاتش بدم فقط به کسی چیزی نمیگین باشه ؟ و اونا سرشونو تکون میدن . تو میری عقب و شروع میکنی به دوعیدن رو اب ! . میرسی بهشون . یه موج درست میکنی و باهاش کوک و جیمین و جیهوپو میبری عقب و خودت میری داخل اب . میری پایین تر و تهیونگو میبینی که پاش گیر کرده تو اون شن ها و انگار داره نفسش بند میاد ! ........ نفستو میدی بیرون و یه حباب درست میکنی و میذاری رو سر تهیونگ ( نمیدونم چطوری اینو توضیح بدم ببینین مثلا مثل فضا نوردا که کلاه فضا نوردیشونو سرشون میذارن ولی کل کلشون داخل اون کلاهس . اونطوری )
( نکته : خودت میتونی زیر اب نفس بکشی . ) به تهیونگ میگی : دهنتو باز کن میتونی از اون حباب نفس بکشی . تهیونگ دهنشو باز میکنه و تو وقتی میطمئن میشی که خفه نمیشه شروع میکنی کنار زدن شن ها و پای تهیونگو در میاری و با یه موج میفرستیش نزدیک ساحل و خودتم دوباره میای بالا و رو اب راه میری برمیگردی به ساحل و میشینی رو شن ها . یکم حالت بد شده چون همه ی این کارارو سریع انجام دادی و انرژی زیادی ازت کم شده . یکم بعد اعضا میان بالاسرت . نامجون : تو .............. چطوری اونکارارو کردی ؟ . تو : نمیدونم ، فکر کنم از بچگی این توانایی هارو دارم . تهیونگ : به هر حال خیلی ازت ممنونم تو جونمو نجات دادی . تو لبخند میزنی و سرتو تکون میدی . جین : میگم فکر کنم بابید تنها باشی ، میخوای با ما نهار بخوری ؟ ( کافران عزیز تنها منظورش دوست پسر نیست منظورش تنها تو خونس 😐 ( اگه اینطوری فکر کردین ) ) . تو اولش قبول نمیکنی ولی بعد که اعضا اسرار میکنن قبول میکنی.
( نکته : تو قبلی من منظورم این یکی اصرار بود نه اون اسرار ) داخل ویلایی که اعضا میمونن : اعضا شامو اماده میکنن و میارن و میذارن رو میز . توعم مشینی رو یکی از صندلی ها و شامو شروع میکنین . کوک : میگم راستی تو اسمت چیه ؟ . تو : ا/ت . کوک : اهان .... بعد یه چیزی تو مارو میشناسی ؟ . تو : اممم اره تو اینترنت دیده بودمتون احیانا بی تی اس نیستین ؟ . همشون کلی تعجب میکنن که تو میشناسیشون و نرفتی ازشون امضا بگیری ! . تهیونگ : یعنی تو مارو میشناختی و نیومدی ازمون امضا بگیری ؟ . تو : اره . جیمین : ولی حتی یه عکس ؟ . تو : نه حتی یه عکسم نمیخوام . جین : میگم خب تعریف از خود نباشه ، احیانا تو میدونی که ما ............. . تو حرفشو قط میکنی و میگی : بله میدونم میلیون ها طرفدار دارین و خیل معروفین و غیره و غیره ولی من علاقه ای به امضا گرفتن ازتون یا عکس گرفتن باهاتون ندارم . ( نکته : تو این داستان خیلی رکی )
جیهوپ : این خیلی عجیبه اخه معمولا هرکی مارو میدید میومد باهامون عس میگرفت یا امضا میخواست . تو : من علاقه ای به این کارا ندارم . شوگا : میگم تا اونجایی که من فهمیدم تو خیلی رکی درسته ؟ . تو : اوهوم . شوگا : خب پس منم خیلی رک ازت میپرسم ، تو کی هستی ؟ . تو : راستش من خودمم نمیدونم . نامجون : یعنی چی تو نمیدونی ک هستی ؟ . تو : البته یه جورایی میدونم ... یعنی .... خب ببینین مادر سارین میگفت 20 سال پیش منو از رو دریا پیدا کرده ، یعنی میگفت تو یه سبد رو دریا بودم ، اونم منو برداشته ، بعدشم که گویا طبق افسانه ها یه الهه هست که چشاش ابیه و موهاش سرمه ای مث من که اسمش ا/ت بوده ، بخاطر همینم مادر سارین اسممو گذاشته ا/ت ، بعدنشم فهمیدیم یه همچین قدرتی دارم ، دییگه بیشتر از اینم هیچی نمیدونم . جیمین : یعنی مادر سارین اونیه که بزرگت کرده ؟ و تو : اوهوم . کوک : خب اون الان کجاس ؟
تو بغض میکنی و اشک تو چشمات جمع میشه و میگی : اون.................... دیگه زنده نیست ! . کوک : من واقعا متاسفم نمیخواستم ..... . تو حرفشو قط میکنی و میگی : نه نه مشکلی نیست ، دیگه........... دیگه باهاش کنار اومدم ، غذاتونو بخورین . غذاتونو میخورین و تو داری میری خونت . اونا تا جلوی در باهات میان و تو خداحافظی میکنی و داری میری که یهو ....................................... خب دوستان اینم پارت اول پرنسس اب ها 💙 امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه 😘💙 . حتما تو کامنتا نظرتونو بگین و بگین که ادامش بدم یا نه . لاو یو سو ماچ 💙 بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این تقریبا بار سومه که دارم داستانت رو میخونم اما پارت ۱۱ رو نمیذاری.
عالی بود💜
خیلییییی خوبههههه❤❤❤❤❤😍😍😍😍😍
وای خیلی قشنگه تو نوشتن خیلی مهارت داری و از گذاشتن داستانهات ممنونم
خیلی خوب مینویسی ♥️
سلامممممم
خیلی وقته داستان نذاشتی !؟
من تقریبا هر روز صبح میام و هیچ خبری نیست ... 😕🥺
دلم واسه داستانای زیبایت تنگ شده است
عالی بود💜😉
پارت بعدی را زود زود بزار✨💜
کی بقیش میاد
صبرم به پایان رسید
اخه خیلی خوبن
بخدا من الان ۵ روزه الهه ی طبیعتو گذاشتم ۳ روزه فرشته ی نجاتو ۲ روزم هست که لحظه عاشقی و پرنسس آب هارو گذاشتم ولی تستچی هنوز منتشر نکرده 😞💔
سوالم اینه چرا من احمق انقدر بیشعورم که درخواست غذا خوردن باهاشون رو قبول نمیکنم و باید کلی بهم اصرار کنن اخه من چقدر بیشعور تشریف دارم😂😂😂😂😂
جرررررررررررررررر بی تی اس..... کنار ویلای مننننننننن. مای جرررررررررررررررر
ادامه شو بنویس زودتر لاولی💜💜💜💜❤❤❤❤💜💜💜💜❤❤❤❤