
به ده تا لایک رسید پارت بعد رو میزارم 🙂😐
از زبان اِما : 2 روز از اون اتفاق میگزره بنظر ا/ت پاش آسیب بدی دیده چون درست نمیتونه راه بره 💔🙂 جیمین و تهیونگ هم هر روز حالشو میپرسیدن ا/ت : اِمااا من گشنمه اِما :رزیتا غذا آماده شد؟! نکته : رزیتا خدمت کار امارت کیم) رزیتا : آره الان میز رو میچینم اِما : باشه الان منم میام کمکت رزیتا :🙂..... غذا خوردیم. از زبان تهیونگ : از وقتی ا/ت اومده بود اینجا یه حسه عجیبی داشتم انگار وقتی درد میکشید درد میکشیدم. پیشش یه آرامش خاصی داشتم.
سه روز بعد...... از زبان ا/ت : در امارت باز شد و نزدیک 20 ، 30 نفر وارد عمارت شدن و همین جور داشتن شلیک میکردن تهیونگ : ا/ت, اِما، جیمین دنبال من بیاد سریع دنبال تهیونگ رفتیم تهیونگ : بودویید سمت در پشتی از در پشتی رفتیم بیرون میخاستیم بریم سوار ماشین بشی که یکی میخاست به من شلیک کنه اما.....
اما........اِما پرید جلوم و تیر خورد به شونش😢 ا/ت:اِماااااااا تهیونگ : چیییی اِما تیر خورد سریع بزارش تو ماشین زووود جیمین کمکش کن جیمین : باشه ا/ت کمک کن بلندش کنیم اِما رو بلند کردیم گذاشتیم تو ماشین و تو راه بیمارستان بودیم ا/ت : اِ.....ما... ا😭 چ... چشما... ا.... تو... نبند... د.. ی... یه.. وقت..چ... چرا... پ.. پریدی... ج.... جلوم... اِما: اَ.... اگه.... این... کار.... ر.... و... نمیکردم... تو... تیر... می... میخوردی...
پیام بازرگانی : نانای اصغر و صغرا نانای اکبر و کبری نانای نانای 😂😂😂😂😂😂
رسیدیم بیمارستان جیمین : یکی کمک کنه حالش وخیمه چنتا پرستار اومدن و اِما رو گذاشتن رو تخت و بردن اتاق عمل رو صندلی بیمارستان همین جور داشتم گریه می کردم جیمین اشک تو چشمش جم شده بود تهیونگم خیلی عصبی و ناراحت بود....
از زبون تهیونگ : همش داشت گریه میکرد دلم میخواست همون جا بشینم پیشش گریه کنم اما این غرور لعنتی نمیزاشت با هر قطره اشکی که میریخت به اندازه 100 سال برام میگذشت جیمین اشک تو چشماش جم شده بود جیمین رفت یه آبی به صورتش بزنه تهیونگ : نگران نباش چیزیش نمیشه دختره قویه ا/ت: امیدوارم اگه چیزیش بشه تا ابد عذاب وجدان میگیرم 😢
جیمین اومد چشاش قرمز بود انگار گریه کرده بود اوضاع خیلی قاراشمیش بود دلم میخواست همین جا بشینم گریه کنم 💔 نزدیک 3 ساعت بود هیچی نخورده بودیم رفتم در بوفه بیمارستان و بیسکوییت و آبمیوه و کیک گرفتم و دادم به جیمین و ا/ت خودم هم یه زره خودم که دکتر از تو اتاق عمل اومد بیرون و هر سه تامون دوییدیم جلوش ا/ت : خانم دکتر حال خواهرم چطوره؟ 😭دکتر: ......... (حرف دکتر در پارت بعد 😃، میدونم کرم دارم ولی لایک کنید تا پارت بعد بیاد🙂)
پایان این پارت 🖤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اصن عالییی🥺❤️
(اسم منه شخصیت داستانیت اسم منم رزیتاست🥺❤️)
چرا لایک نمیکنید 😐
سلام تستت لایک شد♥️
یه تست جدید گذاشتم راجب بلک پینک به آرزو هاشون رسیدن چون....
لطفا اگه میشه بیا به تستم سر بزن 💙راستی تست های باحالی در مورد بلک پينک و بی تی اس میزارم حتما دنبالم کن💜
سلام عزیزم دنبالت کردم به تستات هم سر زدم لایک کردم اگه میشه دنبالم کن 💜🙂