
سیلام✋✋✋✋✋✋

مرینت:راستی ما به بقیه خبر ندادیم که هواپیما تکون خورد و ترسیدم آدرین:مشکلی نیست فقط آروم باش! مرینت:سعی میکنم اما نمیشه که! همش احساس میکنم هوپیما میخواد من و قورت بده و حالم بد میشه! آدرین با خنده ای که سعی در پنهان کردنش داشت گفت:خیلی خب تو نفس عمیق بکش باشه؟مرینت:هوففففف باشه😢 آدرین:ببین چیزی نیست من اینجام خب؟ با دستم محکم دسته ی صندلی و فشردم و گفتم:باشه! آدرین کمربندش و باز کرد و پاشد مرینت:چیکار میکنی میوفتی آدرین بی اعتنا اومد و روی صندلی من نشست مرینت:چیکار میکین؟ آدرین صورتش و برگردوند نفساش بهم میخورد و این استرسم و بیشتر میکرد آدرین:آرومت میکنم! مرینت:ولی... و ادامه ی حرفم و خوردم با احساس این که سرش و به شونه م تکیه داد بهم آرامش غیر قابل وصفی وارد کرد بعد از چند دقیقه سرش و برداشت و صاف نشست و گفت:بهتر شدی؟ مرینت:احساس میکنم خوابم گرفته💤 آدرین:خوبه بخواب مرینت:چجوری توی....که با کاری که کرد ساکت شدم سرم و بین دستاش گرفت و بعد گذاشت روی شونش و گفت:اینجوری!******مرینت:چشمام و باز کردم صدایی میومد که داشت اعلام میکرد رسیدیم! دیدم آدرین هم روی من خوابیده بوده! مرینت:هی! هیش آدرین! پیس پیس آدرین کم کم چشماش و باز کرد و من و نگاه کرد و با گیجی گفت:چیه؟ مرینت:رسیدیم!

آدرین سرش و از روی شونم برداشت و با بهت اطراف و نگاه کرد و گفت:عه! مریمت:بله بیا پیاده شیم هواپیما خالی شد و با انگشتم به صندلی های خالی اشاره کردم آدرین:باشه پس و بلند شد که سرش گرفت به سقف آدرین:آخ مرینت:😂😂 آدرین هم خندش گرفت ولی پنهان کرد و گفت:رو آب بخندی من سرم درد میکنه! مرینت:فک کنم از تاثیرات منه کم کم داری مثل من حرف میزنی😂 آدرین:چی نه خیرم من کجام مثل دختراست! مرینت:😂😹😂😹 آدرین:اصلا بیا بریم و به سمت در هواپیما حرکت کرد خمیازه ای کشیدم و به صندلی نگاه کردم کمربندم و باز کردم و پشت آدرین رفتم سرم کمی گیج میرفت بعد این همه ساعت توی هوا بودن و خوابیدن! همین که از هواپیما خارج شدم شکمم قار و قورش راه افتاد! مرینت:من گشنمه! آدرین:منم همینطور بیا اول بریم یه رستوران مرینت:با این سر و وضع؟ آدرین:مگه سر و وضع.... که تا نگاهش بهم افتاد با حالت با مزه ای گفت:اوه آره! مرینت:😂😂 خیلی خب بیا اول چند تا لباس بخریم آدرین:باشه و رفتیم یه فروشگاه و چند تا لباس خریدیم لباس جدیدم و پوشیدم و توی آینه اتاق پروو کمی موهای شلخته مو درست کردم(لباس مر عسک اسلاید) از اتاق پروو بیرون اومدم مرینت:خوبه؟ آدرین:آره عالیه😻👍 و حساب کرد و از فروشگاه بیرون رفتیم و پیش به سوی رستوران....
روی میز و صندلی های بیرون رستوران نشستیم و منتظر گارسون موندیم مرینت:طبیعت اینجا خیلییی قشنگه! آدرین:آره! حالا متیو رو پیدا کردیم برای ماه عسل میایم😉 مرینت:انقد عجیب نباش😂! آدرین:😐 گارسون:چی میل دارید؟ مرینت:تو بگو! آدرین سفارش داد منتظر گارسون به بیرون نگاه کردیم و چند تا بچه رو دیدیم که داشتن با توپ بازی میکردن مرینت:چه بامزن! آدرین:آره ولی زیادی شلوغ میکنن! مرینت:هییی یکمم جنبه ی مثبت قضیه رو ببین! آدرین:مگه جنبه ی مثبتیم داره؟ مرینت:اونا خیلی شیرنن اون موهاشون که بوی عطر خاصی میده اون دستای کوچیکشون وقتی باهات بازی میکنن اون پاهای کوچیکشون وقتی راه میرن! آدرین:تا حالا از این ضاویه ندیده بودمش😐 مرینت:بله دیگه! گارسون سفارش و ارود به آدرین نگاه کردم آدرین:چیه؟ مرینت:تو چرا سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادی؟؟ آدرین:چون تو دوست داری مرینت:از کجا میدونی من دوست دارم؟ آدرین:چقد بحث میکنی دخترم بخور دیگه! مرینت:دیدییییی دیدییییییی آدرین:چیییی؟؟😨😱 مرینت:تو الان مثل من گفتی دخترممممم😆 آدرین:😐😐😐😐(این پوکر ب معنای یعنی پوکرا😂) مرینت:حالا هرچی بیا بخوریم بعد از تموم شدن غذا آدرین پاشد و رفت که حساب کنه از صندلی پاشدم که احساس کردم سرم بد جوری گیج میره میز و گرفتم و نشستم سرم خیلی درد میکرد(دلم میخواد هر احساسی ک من دارم و مرینتم داشته باشه ب فضولم مربوط نی😝😜)
آدرین که داشت میومد تا وضعیتم و دید مث یوز پلنگ یورش اورد سمتم و سریع روی دو زانو کنارم نشست جوی که فکر کنم لباسش به زمین ساییده شد ولی اون اصلا اهمیت نداد و نگاهم کرد و گفت:خوبی؟؟؟ مرینت:نمیدونم! الان واقعا نمیدونم چه حسی دارم فقط سرم به شدت درد میکنه! احساس میکنم روی زمین نیستم! آدرین:باید بریم بیمارستان! مرینت:نه ما باید متیو رو پیدا کنیم و بلند شدم آدرین:مطمنی حالت خوبه؟ مرینت:من چیزیم نیست،خوبم! آدرین:مرینت حرفش و زد و چشماش بسته شد و داشت میوفتاد که سریع گرفتمش نمیدونستم چیکار کنم خیلی هول شده بودم اگه چیزیش بشه چی؟؟! سریع همه جا رو دید زدم و یه بیمارستان نه چندان دوری دیدم سریع مرینت و بغل کردم و با تمام توانم و سرعتم به سمت اون بیمارستان دویدم دیگه داشتم از نفس میوفتادم اما باید طاقت بیارم رسیدیم سریع دویدم توی بیمارستان انقد هول بودم که نمیدونستم یاید چیکار کنم یا حتی چی بگم فقط با چشمای نگرانم و نگاهم که داشت داد میزد کم کنید به بقیه نگاه میکردم که چندتا پرستار با برنکارد بردنش توی یه اتاق و اجازه ندادن برم داخل نشستم روی صندلی انتظار و سرم و بین دستم گرفتم و چند قطره اشک از چشمام اومد این اولین بار بود که من بعد7سالگی توی مدرسه بخاطر اینکه نبود مامانم و به رخم کشیدن گریه میکردم!
واقعا نمیدونستم چیکار کنم فقط توی افکار بدم میغلتیدم و مدام بخاطرشون به خودم سرکوفت میزدم و لعنت میفرستادم من چیکار کنم! انقد گیج و پرت بودم که حتی متوجه ی گذر زمان و این که چه وقته پرستار داره صدام میکنه نشدم آدرین:بله؟ پرستار:آه بالاخره به خودتون اومدید آدرین:حالش چطوره؟ پرستار:وضعیت سلامتیشون خوبه! فقط لطفا بیشتر مراقبشون باشید، آقا همسرتون حاملست(اینم اونی ک گفتم بخاطرش ماچم میکنین😂😂😂😂) نمیتونستم واکنشی نشون بدم یا حرفی بزنم یا کاری کنم فقط مدام این حرف پرستار توی سرم اکو میشد:آقا همسرتون حاملست..... آقا همسرتون حاملست.... آقا همسرتون حاملست ....آقا همسرتون حاملست.... آقا همسرتون حاملست...(ازش حالتون بهم خورد😂؟) پرستار بعد از اینکه دید هیچ جوابی نمیدم از اونجا رفت یعنی چی؟ اشتباهی که نشده؟ من.... نمیدونم....مرینت.... چرا؟؟؟(الان قاط زده نمیتونه ی جمله درست بگه😂) مرینت که با کسی را.بطه نداشت پس این یهویی از کجا پیداش شد؟ بعد از اینکه کمی تجزیه تحلیلش کردم سرم و تکون دادم تا از افکار بدم بیرون بیام و نگاهم به برگه ای که ظاهرا پرستار کنارم گذاشته بود افتاد....سریع چنگ زدم و برداشتمش آزمایش مثبت بود وایسا بینم نوع خونش O+😳😳 اصلا تو کتم نمیره من ک.... و ذهنم کشیده شد سمتش خودشه اون شب....(اون شببببب....😂😂😂😂 همون شب ک مری فک کرد آدرین و لایلااا.... دیگه خودتون تا ته قضیه رو برید😂)
باورم نمیشه این کار خودم بود😦😦😦 سریع برگه رو تا زدم و گذاشتم توی جیب لباسم و پاشدم و به سمت اتاقش رفتم در و باز کردم و رفتم تو و کنار تختش روی صندلی نشستم آدرین:من....متاسفم😢 نمیدونم الان باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی اگه اذیتت کردم من و ببخش😢 اگه ازم ناراحتی لطفا ببخش من نمیخوام از دستت بدم😢 به دستای بی جون مرینت که هیچ تسلطی روشون نداشت نگاه کردم و توی دستام گرفتمشون و یه قطره اشک از چشمم افتاد روی دستش نمیدونم چرا اینجوری شد دوست داشتم همچین چیزی و مرینت با شادی بهم بگه اما حالا😢 دستش و نوازش کردم دلم نمیخواد ناراحتش کنم چجوری باید بهش بگم😢 احساس کردم صدای مامانم و شنیدم برگشتم و نگاهش کردم آدرین:مامان!😭 امیلی:پسرم و به سمتم اومد میخواستم بغلش کنم اما انگار یه چیزی جلوش و میگرفت آدرین:مامان من یه کار خیلی بد کردم!😭 امیلی:ناراحت نباش پسرم! ناراحت نباش! این ناراحتیات یه روز تبدیل به شادی فراوان میشه فقط باید بخاطرش تلاش کنی آدرین:من خیلی بدم😭 امیلی:پسرم چاره ی مشکل موزیکه و محو شد یهو پریدم.... به دور و برم نگاه کردم من روی صندلی خوابیده بودم و روبروم مرینتی رو دیدم که روی تخت نشسته بود و با نگرانی زیاد توی چشماش من و نگاه میکرد(ایزی ایزی تامام تامام گلای تو خونه لایک و کامنت یادتون نره😂😉)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب و شوکه کننده بود 🤣🤣🤣
اوه مای گاشششش فکر کنم یک 20 پارتی هست نبودم تو تازه ها نبود هر وقت پاتر بعد گذاشتی تو جواب کامنتم را بده تو پیام ها میبینم میام
😐😂 پارت بعد10ساعته توی بررسیه😐
واد.....😐 الان چی شد؟😐
خیلی عالی بود زود پارت بعد رو بزار 🥵
واقا عالیه هستی من این چندروز نت نداشتم برا همین به قسمت های قبل نظر ندادم فقط خوندم
🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😛🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
عالیه
ببببببعععععددددددیییییی ررررروووووو بببببببزززززااااااررررر لللللططططططففففااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
عالی بود
منتظر پارت بعدی هستم
ووووویییییییییییی دوست دارم بدونم چی میشههههههه زود تر بعدی رو بزارررر🥺😍
چی اجییییی عالی بهتر ازاین نمیشه خیلی خوب بوددمت گرم واقعا خیلی هیجانی بود اجی راستی اون دستتو بزار جلو که ببوسم اخه خودت گفته بودی اما گفته باشم اگه پلیس ها گرفتنت پای خودت چون خودت گفته بود تواین کرونا از راه دور😘 اینم بوس
وای به خدا حدسس زدمم که قراره این اتفاق بیوفتههه
پارت بعدددددد
اصلااا خودم بررسیش میکنمممم