
خب سلام آقا اومدم با پارت ۳ انسان طلسم شده برید حالش رو ببرید🤑

ا/ت:انقدر گشتم تا تسلیم شدم و افتادم رو زمین و شروع کردم به گریه کردن که یکی بالا سرم صدام زد.شوگا:ا/ت......ا/ت..اونجاس😢؛رفتم بالا سرت صداش زدم.ا/ت:بالا سرم رو نگاه کردم شوگا بود بدون معطلی بلند شدم و رفتم بقلش کردم ؛شوگا..هق....کجا بودی هان؟....هق ....هرچی گشتم...هق پیدات نکردم .شوگا:ا/ت اومد بقلم کرد باور نمی شد، داشت گریه می کرد؛ا/ت متاسفم که گمت کردم..هق.ا/ت:تو چرا باید متاسف باشی من گمت کردم...هق..😥.شوگا:باشه دیگه گریه نکن.راوی:و ا/ت رو از بقلش کشید بیرون.شوگا:ی سوال چرا من باید برات مهم باشم می تونستی ولم کنی .ا/ت:ولت کنم براچی ول کنم دوستمو هان!چرا این فکر رو می کنی که تو برام مهم نیستی تو اولین دوستم اولین کسی که عاشقشم.《خاک اعتراف کرد》.شوگا:چی تو دوسم داری تو گفتی باید خودم رو ثابت کنم .ا/ت:تو خودت رو ثابت کردی..هق....همون موقع که به حرفم گوش دادی و من رو بردی بیرون همون کافیه...هق.. بعدشم از وقتی که انسان شدی عاشقت شدم .شوگا:ا/ت جانم گریه نکن...هق...منم گریم میگیره...هق من از اول دوست داشتم از وقتی که من از بیمارستان آوردی..هق..دوست داشتم.راوی:بعد پریدن بقل هم♡_♡.ا/ت:دوست دارم .شوگا:من خیلی بیشتر 《داداش شهر بازیه ها خجالت بکشید》

راوی:بعد از بقل هم اومدن بیرون بعد ی دختره ای با گل اومد سمتشون.دختره:سلام 《خطاب به ا/ت》میشه ی گل واسه نامزدتون بگیرید.ا/ت:نامزد؟!؛باشه بیا این پول.دختره:ممنون.ا/ت :خواهش می کنم.دختره:بدین بهش دیگه.ا/ت:چی رو.دختره:گل رو دیگه《سوتی ا/ت😂😂》ا/ت:باشه.راوی:و بعد داد بهش.شوگا:ممنونم عزیزم😍.ا/ت:🙃 《اه اه اه نکته دختره رفت 》ا/ت:بریم بازی.شوگا:بریم شیطون.راوی:ا/ت مخنده و میرن بازی و این بعد شب میرن خونه ی ا/ت《البته فعلا😉》ا/ت:شام چی می خوری شوگا.شوگا:ام هرچی تو بخوری.ا/ت :باشه من برم درست کنم.راوی:بعد غذاشون رو خوردن 《حالا اینجا رو ببینید》.شوگا:کمک میخوای .ا/ت:اره.شوگا:باشه .راوی:بعد رفت کمک ا/ت و باهم ظرف ها رو شستن بعد شب بقل هم خوابیدن. فردا:
راوی:چند سال باهم بودن و عشقشون هم نسبت به هم بیشتر می شد و شوگا هم کار پیدا کرده بود .روز تولد شوگا:《جسارت نباشه ولی شوگا سال تولدش رو به ا/ت گفته ولی الان یادش نیست تولدشه و شوگا سر کاره و می خواد ا/ت شوگا رو سوپرایز کنه》ا/ت:خوب اینم تموم شد.راوی:صدای زنگ.《هنوز ازدواج نکردن ولی پیش همن》ا/ت:وای اومد یک دو سه تولدت مبارک.شوگا:از سر کار خسته و کوفته برگشتم زنگ زدم ا/ت در رو باز کرد و گفت تولدت مبارک؛شوگا امشب تولد منه؟.ا/ت:آره یادت رفته بود.شوگا:اره ممنون.راوی:و بعد همو بقل کردن و شمع و فوت و اینا و بعد هم خوردن کیک و شیطنت بازی《منحرف نشید منظور اینه که کیک رو می مالند رو صورت هم》ا/ت:عزیزم نمی خوای بدونی کادوت چیه.شوگا:چرا چیه؟.ا/ت:دا دان مبایل خب مبایل نداشتی برات گرفتم.شوگا:ممنون عشق من خیلی دوست دارم《اه من از این اداها خوشم نمیاد ولی براتون می نویسم البته تموم شد برید اسلاید بعد اصل ماجرا اونجاست

چند ماه بعد:ا/ت:ی پیام برام اومد شوگا بود.پیام شوگا:ا/ت عزیزم بیا به پارکی که میگم .پیام ا/ت:برای چی .پیام شوگا:حالا تو بیا.پیام ا/ت:باشه؛لباسم رو پوشیدم《عکس بالا》و راه افتادم رسیدم پارک گشتم شوگا اومد سمتم.شوگا:بلاخره می خوام از ا/ت خواستگاری کنم پیام دادم بهش که بیاد پارک می خوام اونجا با خانوادش که به سختی پیداشون کردم خواستگاری کنم ؛ا/ت اومد ا/ت.ا/ت:سلام.شوگا:سلام بیا برات سوپرایز دارم چشتا ببند.ا/ت:باشه.شوگا:بفرمااا.ا/ت:چی؟دارم درست می بینم مامان بابا《بعد پرید بغلشون 》ا/ت:باورم نمیشه شوگا خیلی ازت ممنونم.ا/ت:تازه این اولین سوپرایز بود با من ازدواج می کنی؟ .ا/ت:چی؟اره اره ازدواج میکنم .《بعد پریدن بقل هم و سفت همو بغل کردن.به شخصی خودم از این اداها خوشم نمیاد》شوگا:دوست دارم .ا/ت:من بیشتر《و همه براشون دست زدن.چند رو بعد...

چند روز بعد ا/ت و شوگا باهم عروسی کردن و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد بالا هم عکس لباس عروس ا/ت
خب بچه ها این پارت آخر داستان بود امید وارم خوشتون اومده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی اجی من هر روز بهت سر میزنم
ممنونم اجی
عالی عالی عالییییی بود اجی🤩😍🤩😍🤩😍
ممنون.اجی خودمی
🥺🥺🥺🥺