
بریم برای شروع😐😐😐

از زبان نویسنده: که سارا گفت...هیچی نگفت فقط گفت(ممنون که کمکم کردید)جین گفت(وظیفه ی وردواید هندسام کمک به مردمه😌)سارا لبخندی زد و پرسید(اینجا کدوم بیمارستانه🤔)شوگا و بقیه که اومده بودن گفتن(بیمارستان*****)《چیه خب؟انتظار دارین اسم بیمارستانو بدونم 😑😑😐😐》کوک گفت(چطور؟)سارا در حالی که به طرف اتاق ۱۵۳ میرفت گفت(خواستم ببینم تو بیمارستان مادرم هستیم یانه؟)جیمین گفت(نتیجه؟) "علامت سارا:+" +(هستیم.)تهیونگ گفت(حالا کجا داری میری؟)+(اتاق۱۵۳)شوگا گفت(مگه اونجا چه خبره؟)+(خبری نیست.فقط اتاق مادرمه🙂)

از زبان جونگ کوک: توی اتاقی که مادر سارا و سینا بود،نشسته بودیم که در باز شد و از شانس فوق العاده خوب ما و نداشتن ماسک پرستار اومد تو😐امیدوار بودم اونم مثل سارا ما رو نشناسه ولی همه رو شیر موز میگیره ما رو موز آب😐پرستاره با فریاد بی تی اس پرید بغلمون و بهمون چسبید😐همینجوری داشت ازمون عکس میگرفت که سارا رو دید.

از زبان سینا: خانم پرستار اومد تو و قربون صدقه ی اون آقاها که خواننده بودن رفت.یهو برگشت و چشش به ابجی اوفتاد.خیلی عصبانی نگاش میکرد.گفت(خانم سارا؟) +(بله خودم هستم!) خانم پرستاره گفت(با این آقایون نسبتی دارید؟)+(اممم...چرامیپرسید؟)خانم پرستاره گفت(هیچی همینجوری.فراموشش کنید😡😡)وروشو برگردوند سمت مامان.گفت(باید تا آخر امروز پول بیمار رو بدید) چییی؟ولی ابجیهنوز حقوقشو نگرفته!! +(ببخشیدولی من هنوز حقوقمونگرفتم)پرستاره گفت(این دیگه مشکل من نیست😏یا پول و تا آخر امروز میدید یا بیمار و میبرید جای دیگه😏)ابجی خواست چیزی بگه که اون آقا مو مشکیه که فک کنم اسمش جیمین بود گفت(ما پولشو میدیم)پرستار گفت(ولی اخه جیمینا...)اون یکی که موهای سفید داشت گفت(شما گفتید پولشو تا آخر روز بده ما هم چون دوستانی میخوایم بهش کمک کنیم.مشکلیه؟)پرستار(ن..ن..ن..ن..نه!)نامجون گفت(پس بریم)وهمراه پرستاره رفت تا پولو حساب کنه.

از زبان نویسنده: بعد از رفتن اونا سارا گفت(نیازی به این کار نبود.خودم درستش میکردم)جین گفت(چرا بود.از اینا بگذریم تو جایی واسه موندن نداری درسته؟)سارا سرشو به معنی اره تکون داد.جین گفت(پس از این به بعد میای با ما زندگی میکنی😁)+(چیییی؟نهههه)

از زبان نویسنده: بعد از رفتن اونا سارا گفت(نیازی به این کار نبود.خودم درستش میکردم)جین گفت(چرا بود.از اینا بگذریم تو جایی واسه موندن نداری درسته؟)سارا سرشو به معنی اره تکون داد.جین گفت(پس از این به بعد میای با ما زندگی میکنی😁)+(چیییی؟نهههه)

لایک و کامنت یادتون نره🤗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)