
خب من اومدم با قسمت جدید 😄 فقط قبلش ی چن تا نکته . به درخواست خیلیاتون براتون اسم گذاشتم . شد ربکا ببخشید دیگ به خدا مخم برا اسم قد نمیده 😐 و ی چیز دیگه خیلیاتون گفته بودیم که چرا داستانو این جوری نوشتم و باید تغییرش بدم . ببخشید متاسفانه قصد همچین کاری رو ندارم و اگه از این جور مدلا خوشتون نمیاد کسی مجبورتون نکرده فن فیکمو بخونین . ببخشید اگه یکم بی ادبی میکنم یا سادیسمی بازی درمیارم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید . خب دیگه زیادی زر زدم بریم برا داستان . راستی عکس تستم شما و میکاعید
میکا اه میکشه و میگه رسیدیم . همون موقع چند تا صدای انفجار دیگه رو هم میشنوین و بعد چند ثانیه دیدارا و ساسوری که روی پرنده خمیری دیدارا بودن از توی گرد و خاک اومدن بیرون . دیدارا که شما دوتا رو دیده بود داد زد : هوی میکا این جا چه غلطی میکنی ؟ هممم ( بچم همیشه میگه هممم 😂 ) شما و میکا جلوتر میرید و ساسوری و دیدارا هم جلوتون از روی پرنده میپرن پایین .
دیدارا : هوی میکا این خوشگله کیه باهات ؟ عه لباس اکاتسکیم ک تنشه . و خیلی مشکوک ب میکا نگاه میکنه . میکا : اونش به تو ربطی ندار... هوی روانیییی همون موقع دیدارا یکی از بمبای خمیری فسقلیشو ( اندازه مورچه ) انداخت روی میکا و میکا عم هی تلاش میکرد بندازتش اون ور . واقعا صحنه خنده داری بود . دیدارا از این فرصت استفاده کرد و اومد نزدیکتون : خب خوشگله نگفتی ؟ ساسوری : دیدارا بیخیال شو . من حوصله ندارم منتظر بمونم . دیدارا هم که ازش حساب میبرد اون مورچه رو از روی میکا برداشت و از شمام فاصله گرفت . میکا که نفس نفس میزد گفت : تمه باکا . میکشمت ... ساسوری ، پین اینو داد بیا بگیرش خودت میفهمی . و ی جعبه کوچیک رو از توی جیب شلوارش درمیاره . ساسوری اونو از دستش میگیره و میگه : هوم جالبه . شما و دیدارا که داشتین از فضولی میمردین ی ابروتونو انداختین بالا . دیدارا : استاد سا... ساسوری همون موقع گفت : بعدا بهت میگم بیا بریم حالم از صبر کردن بهم میخوره . و دوتاشون میرن . ربکا : اون ... میکا : فضولیش به تو نیومده بیا بریم . و راه میوفته و شمام دنبالش میرید ، تصمیم گرفته بودین تا موقعی که همه چیو نفهمیدین ولش نکنین .
ربکا : میکا میکا : میکا ساما ! شما پکر نگاش کردین : من گشنمه میکا : به من چه ربکا : نمیشه ی چی بدی بخورم ؟ میکا : نه نداریم . 😐 شما پکر تر میشین : نمیشه بریم ی جا غذا بخوریم ؟ میکا : نع ربکا : خسیس میکا : خودتی . انقدم زر نزن و راتو بیا . ربکا : مگ زندانیتم این جوری میکنی ؟! میکا برمیگرده سمتتون و خیلی ترسناک بهتون نگاه میکنه : غیر از اینه ب نظرت ؟ شما پلک میزنین و اه میکشین و بقیه راه رو سکوت میکنین .
میکا اه میکشه ربکا : چی شده ؟ میکا : بیا یکم استراحت کنیم و غذا بخوریم . ربکا : چ عجب سر عقل اومدی میکا باز بهتون ی نگاه خیلی بد میکنه و قدم هاشو تند میکنه و کم کم شروع میکنه به دویدن . شما هم که دنبالش میدویدین داد زدین : وایسا ! یکم جلوتر رفت پیچید توی ی جنگل و ی جای مخفی پشت سه تا درخت و ی بوته پیدا کرد و نشست اون جا . شمام رفتین پیشش نشستین . اون دو بسته غذا توی دستش بود ( هر غذایی که میخواین بزارید چیزی ب ذهنم نرسید ) یکیشو داد به شما و خودش شروع کرد به خوردن . شما با تعجب بهش نگاه میکردین و فکر میکردین غذا ها رو از کجا اوورده . میکا : به جای زل زدن به من غذاتو بخور ) ربکا : تو غذا داشتی و ندادی ب من بخورم !؟ میکا : ببین خوشگله از این به بعد هر موقع من خواستم غذا میخوری . میخوابی و کار میکنی ، شیر فهم ؟ شما ی نگاه خیلی بی خیال و خشک بهش انداختین و غذاتونو خوردین . اها راسی یادم رف بگم الان دیگه شب شده بود
ربکا : میکا . میکا : میکا ساماااا شما پکر نگاش میکنین میکا اه میکشه و میگ : چ مرگته ؟ ربکا : تو میدونی چجوری باید از این جا بریم دیگ ن ؟ تو دو ساله این جایی . و امیدوار بهش نگاه میکنین میکا : اره . برای همینه که تو رو میخوام ، باید بهم کمک کنی دو نفر دیگه رو هم که مث مان پیدا کنیم ، وقتی پیداشون کردیم ی نفرمون میتونه برگرده . ربکا : فقط ی نفر ؟ میکا : آره . یکم مکث میکنه و بعد میگه : ک اونم منم . و جدی بهتون نگاه میکنه . ربکا : نه من هر جور شده باید برم بیرون . و خیلی جدی و خشک ( و البته ترسناک ) بهش نگاه میکنین . میکا : میدونم ... ولش کن بیا فعلا سر این بحث نکنیم ، بزارش برا همون موقع که باید بریم . و دراز میکشه و دستاشو زیر سرش میبره و به اسمون نگاه میکنه .
ربکا : میکا میکا : هوم ربکا : تو چرا انقد میخوای برگردی به دنیای واقعی ؟ میکا : من ... دلایل خودمو دارم . تو چرا انقد دوس داری برگردی ؟ ربکا : من ، از این که توی ی دنیایی که واقعی نیس باشم خوشم نمیاد . مث این میمونه که داری توی دروغ زندگی میکنی . منم از دروغ بدم میاد . ی چیز دیگه هم هست ، این جا دنیایه که ادمای زیادی که میشناسم توش میمیرن . و قطعا دیدن مرگشون از نزدیک خیلی دردناک تر از دیدن مرگشون توی انیمس . و سرتونو میندازین پایین . نگاه میکا رو روی خودتون حس میکنین . میکا : تو کسی رو داری که بخاطرش برگردی ؟ کسی ک نگرانت بشه ؟ شما یکم فک میکنین و میگین : ی برادر دارم ولی ... فک نکنم با رفتن من تغییری تو زندگیش ایجاد بشه ، شاید حتی از این ک من رفتم خوشحالم بشه ! تو چی ؟ تو بخاطر کسی برمیگردی ؟ میکا : ی جورایی میشه گفت . بعد میشینه و میگه : اگه میخوای بخواب ، من بیدارم . شما چند ثانیه فک میکنین و بعد دراز میکشین روی زمین چشماتونو میبندین . بخاطر خستگی زود خوابتون میبره .
چشماتونو باز کردین . صبح شده بود . بلند شدین و به دور و بر نگاه کردین ولی میکا رو ندیدین . ی بار اسمشو صدا زدید ولی جوابی نگرفتین . با قدم های بی صدا ( شما استاد بی صدا راه رفتن بودید ) راه افتادین و یکم اون دور و بر رو گشتین . یهو ی صدایی مثل صاعقه شنیدین و چن لحظه بعدش یکی داد زد چیدوری . راه افتادین ب طرف صدا بعد پشت ی درخت قایم شدین . اون طرف ساسکه و اوروچیمارو رو دیدین . اوروچیمارو : ساسکه کون خیلی پیشرفت کردی ( با همون صدای گرفته خودش تصور کنید 😂 ) ساسکه ساکت بود و چیزی نمیگفت . اون طرف پشت ی درخت میکا رو دیدین و اونم دستشو ب نشونه سکوت بالا اوورد . شما با ایما اشاره بهش فهموندین ک این جا چیکار میکنه و اونم بهتون فهموند ک اتفاقی دیدتشون و لبخند ( در واقع بیشتر نیشخند ) میزنه . شمام مث همیشه پکر نگاش میکنین و با خودتون میگین حالا چجوری از دست اینا خلاص بشم !
ساسکه :اوروچیمارو دیگ ... اوروچیما : ساسکه کون ی لحظه وایسا . اومد نزدیک درخت و گفت : میدونم اون جا وایسادی بیا بیرون . شما جایی ک میکا توش بود نگاه کردین . رفته بود ! تو ذهنتون کلی بهش فوش دادین و با قیافه پکر اومدین رو به روی اوروچیمارو ایستادین و گفتین : از یکی از سنینای افسانه ای کم تر از اینم انتظار نمیرفت . اوروچیمارو : اون وقت شما شما کی باشی ؟ ربکا : من ، من رینم ( تنها اسمی بود ک توی اون لحظه به فکرتون رسید . ) یوکیهیرا رین ( این اسمو توی ی فن فیک خونده بودین ! ) اوروچیمارو : خب ؟ ربکا : من داشتم از این جا رد میشدم که شما رو دیدم و ، از اون جایی که سنین های افسانه ای مخصوصا شما و سوناده ساما برام مثل اسطوره این نتونستم جلوی خودمو بگیرم و ایستادم تا ببینم چیکار میکنین ؟ سعی کردین صورتتون رو با احساس نشون بدین . بعد ادامه دادین : یکی از ارزو های من این بود و ک شما رو ببینم ولی ... حقیقتا با این ک دوستون دارم ازتون میترسم ، پس ... واقعا خیلی خوشحال شدم که دیدمتون میتونم الان برگردم . به کسی چیزی درباره شما نمیگم قسم میخورم . شما داشتین خیلی خوب نقشتون رو بازی میکردین که شاید حتی اوروچیمارو هم باورش شد . اوروچیمارو لبخند زد و گفت : باشه میتونی برگردی ، فقط به شرطی که الان مقاومت نکنی . و بعد روی گردنتون ی موجود دراز ( ک مار باشه ) احساس کردین و لحظه بعد نیشش رو روی گردنتون و بیهوش شدین . قبل از بیهوش شدن صدای ساسکه رو شنیدین که میگفت : اون چاکرای قوی ای داره ، معلوم بود داره دروغ میگه . اوروچیمارو : درمورد چاکرا اره ولی دروغ رو مطمعن نیستم .
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه . و این ک میدونم خیلی چرت نوشتم 😐 . اگه غلط املایی هم داشتم ببخشید
کامنت یادتون نره 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببخشید اما فکر کنم کسی که سقوط کرده بود همون میکائه و الیته اشتباه شود چون میکا 2 ساله اینجاس ولی اون مرده 1 ساله مرده
سلام.چند روزه تو تستچی نبودم....میشه بگی بعدی کدومه؟؟؟؟
وای بچه ها سوژه منتشر شد برین بخونین و قش کنین از خنده 😐😂
فرزندم به خودت احترام بگذار
ساديسم دارم يا زر ميزنم چيه ؟
بعدشم مگ نگفتم ديه جواب انرژى منفى ننويس-_-
چ بيشعورم اول كه رفتم اكاتسوكى حالا همين كم بود بخوام اوروچيمارو اموزشم بده:/
باحال بود فقط يع سوال
ناروتو كو ؟
چشم 😐 مرسی ب فکرمی ولی اگه اونا رو ننویسم دق میکنم 😂
ناروتو ایناعم میان حالا یکم صبر کنید 😌
وای خدا قسمت بعدی رو اومدم عاشقونه کنم فک کنم گند زدم هر موقع بش فک میکنم میپوکم از خنده 😂😂😂😂😂😂 وای خدا سوژس 👌👌😂😂
خیلی باحال بود😂👌
مرسی 💜😚
برای اسمم یه روکا یا ریکا یا اصلا اریکا می زاشتی آخه ربکا چیه دیگه؟
😢 چیز دیگه ای ب ذهنم نرسید 😭😭 ببخشید اگه بد شد 😭
عالییی بووووددد
به همین روال ادامه بده
مرسیییی
چشم
خوب نوشتی بچه از مقدمه داستانتم خوشم اومد باید جواب اونایی که الکی میگن بده بده رو داد اگه بری تو بیو شون میبینی تا حالا یه دونه تستم ثبت نکردن بعد دارن اظهار نظر میکنن
مرسیییی 💜💜
بچه هم خودتی 😐
آره دیدمشون 😐👍
ممنون از راهنمایی هات سنپای 💜
چشم دیگه بهت نمی گم بچه
تازه این تیکه کلاممه به همه میگم لطفا ناراحت نشو
ن باو ناراحت نمیشم 😅
داشتم بات شوخی میکردم اصن تو ناراحت نشو من با همه راحتم فک کنم توعم مث خودمی 😆
هرچی خواستی بگو گلم
( چقد جدیدا مهربون شدم من 😂😐😂 )
😁👍😘😘😘
💜💜💜😚😚😚