
خب اینم از این پارت +_+

بعد از اون خوده ناشناس هم توی دروازه ای که درست کرده بود میپره و دروازه بسته میشه...( معما کده ی شک ) : یهو اون سر دروازه اونجا باز میشه و همه از توش میوفتن بیرون به جز ناشناس شنلپوشمون که با یه فرود نمایشی عالی ازش بیرون میاد ، همون لحظه فورد امونش نمیده و با تفنگ روش نشونه میره : هی تو کی هستی ؟! ناشناس : ... فورد : پس نمیخوای جواب بدی ها ؟ البته مشکلی هم نیست چون خودم میتونم به حرفت بیارم ! استنلی : بیخیال الان مشکلات مهم تری داریم ! فورد : تچ خیله خب
ویل : اونا...اونا حالشون خوب نیست ! دیپر : هی چیکار میکنی ؟! ( اون ناشناس سریع از زیر کتش دوتا شیشه دراورد و توی دهن کیل و بیل ریخت ) فورد : اصن معلوم هست تو چه مرگته ؟! ( و اونو به سمت عقب هل میده ) فورد : تچ حتی حرفم نمیزنی ! استنلی : هی بس کن فورد : تو از کجا میدونی که اون قابل اعتماده ؟!؟ بیل و کیل : اهه اهه ( سرفه ) میبل : هی نگاه کنید ! دیپر : اوه اونا حالشون خوبه ! استنلی : دیدی ؟ فورد : حالا هرچی ، ما نباید گاردمون رو پایین بیاریم استنلی : حرف تو درسته اما فعلا بیخیال شو

فورد : چی به خورد اونا دادی که حالشون خوب شد ؟ ، ناشناس دستش رو بالا اورد و جلوی اون متن هایی ظاهر شدن : اونا فقط چنتا دارو بودن که به بهبودی حالشون کمک میکنه فورد : ها ؟ خب چرا همینو بلند نمیگی ؟ ، اون باز نوشت : خب منم دلایل خودمو دارم فورد : خیله خب ، بیل : ( سرفه ) چه خبر ( سرفه ) شده ؟ دیپر : هی تو نباید تکون بخوری فقط حال خودتو بد تر میکنی ! بیل : مارس...مارس...اون کجاست ؟ دیپر : خب... بیل : هی...اون کجاست ؟ ( بیل اروم با دردی که داشت بلند میشه و به سمت دیپر میره ) بیل : این یه شوخیه مگه نه ؟! ( پای اون یکم میلرزه و دیپر اونو میگیره ) دیپر : ...

کیل : اروم باش بیل... بیل : کیل... ( چون ناشناسمون مینویسه همو گفتن رو براش میگیم ) ناشناس : نقشه ای دارین ؟ میبل : درمورد چی حرف میزنی ؟ ناشناس : اینکه اول میخواین چیکار کنین فورد : زیاد مطمئن نیستم... ناشناس : اگه نظر من رو بخواین با توجه به وضعیت الانتون بهتره فردا راجبش فکر کنین بیل : ولی_ ویل : اون درست میگه بیل* : ویل... همه با دلخوری قبول میکنن و میرن تا ارامش قبل طوفانشون رو تجربه کنن ، ( نصفه شب ) : کیبل خوابش نمیبرد و بیدار روی تخت بود...بعد از مدتی صدایی از طبقه ی پایین شنید

اون اروم از پله ها اومد پایین و ویل رو دید...که داشت گریه میکرد...میبل : اوه ویل چی شده ؟! ویل سرشو برمیگردونه و میبل رو میبینه ویل : می..بل ؟ میبل : حالت خوبه ؟ ویل : من حالم خوبه و بعد میزنه زیر گریه میبل اونو بقل میکنه و شروع میکنه به نوازش کردن سر ویل و خوندن یه شعر ملایم : اروم باش...همه چیز درسسسست میشهههه...پس غصه نخور....پاشو و نگاه کن از پنجره دنیااارروووو...آیندتو خودت ببسساازز...این دنیایه توئه...و بعد بدون اینکه متوجه بشن خوابشون میبره...صبح روز بعد...: اون ناشناسمون میره بالا سرشون و تکونشون میده
بعد ویل و میبل اروم بیدار میشن میبل : ها...چی شده ؟ ادم فضایی ها حمله کردن ؟ ناشناس : نه ولی شاید بکنن میبل : منظورت...یا خدا ! ، یهو هم ویل هم میبل میپرن تو هوا و سه متر از هم فاصله میگیرن ویل : به خا-خاطر اون معذرت میخوام ! میبل : نه نه اروم باش این منم که باید معذرت بخوام ! ( حرف زیاد میزنن صورت خودشو ویل سرخ شده :| ) استنلی از راه میرسه و میگه : چی شده اول صبی سر و صدا را انداختین ! ویل و میبل : هیچی ! ، و بعدم اون ناشناس یکم میخنده میبل : هی چیش خنده داره ؟! ناشناس : هیچی !
استنلی : خیله خب...؟ فورد : چیزی شده ؟ ناشناس : نه چیزی نشده فقط میبل داشت یه بازی میکرد میبل : تو هم میخوای بازی کنی ؟! فورد : اممم نه ( میبل رو به ناشناس چشمک زد ) میبل : حالا چی صدات کنیم ؟ ناشناس : خب...نظرت راجب مِی چیه ؟ میبل : عالیه ! دیپر : با اینکه دفه اولت نیست چی شده که اینقدر سر و صدا را انداختی ؟ میبل : هیچی فقط برای می اسم انتخاب کردیم ! دیپر : می...؟ فورد : حالا اینا رو ول کنید مسئله های مهمتری وجود دارن که باید بهشون رسیدگی بشه می : خب ما الان دوتا اولویت داریم یدونش ترایتوره و اون یکی دوستتون کیل : درسته بیل : اولویتمون باید روی مارس باشه فورد : ولی_ می : منم باهاش موافقم اگه قدرتی که اون داره رو ثابت و پایدار کنین میتونین برای شکست ترایتور ازش استفاده کنید

این داستان ادامه دارد...
اسلاید اضاف +_+
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کی ادامه داستان تو میزاری🙁
تو برسیه 😂
عاعلــــــــــــــــــی بید😃😁
تشکر
عالییییییییی بود
خدا عمه ی مامانت رو بیامرزه
ممنون
عالی بود ویپ ولی پارت بعد فراموش نکن رو زودتر بنویس
راستی چرا غمگینی؟؟؟؟
باشه
عمه ی مامانم فوت شد
عررررر خر ذوق شدم دمت گرم عالییییییی بود 😁
خواهش 😁