12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Raponzel انتشار: 3 سال پیش 87 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این پارتو بهتون تقدیم نمیکنم تخدیم میکنم چون تخدیم خیلی بیشتر از تقدیمه(نظریه منه
💮از زبان آرمان💮
بعدم بلند شد رفت اینطوری که این لباسمو به گند کشیده باید برم حموم😑بلند شدم رفتم حموم
👑چند روز بعد👑
ساعت 5 صبح بود همه رو بلند کردم تا وسایلشونو جمع کنن بریم میتراهم از اون روز به بعد 6صبح پامیشد یه سطل آب میریخت روی آرش و کیمیا از خواب میپروندش اوناهم تلافی میکردن😑ولی امروز دیگه من نذاشتم حاضر شدیم و راه افتادیم.
👑چندی بعد👑
مامانم پشت دراز کشیده بود هفت پادشاه خواب بود میترا هم جلو نشسته بود صندلیو داده بود عقب پاهاشم گذاشته بود روی داشپورت ماشین نازنینم داشت باگوشیش ور میرفت(اینم حساسس)آخه این چه کاریه دارم دیوونه میشممم😬بهش بگم؟یانگم کل حواس و ذهنم فقط اونجا بود آخه اونم باکفش لاقن درمیاوردی کفشتو داشتم نگاش میکردم که یکم مونده بود کامیون که از بغل داشت میومد کاغذمون کنه(فکر کنین جاده دوطرفس این داشت سبقت میگرفت کامیون اومد نزدیک بود پوردشون کنه)
مامانم از خواب پرید میترا هم بلند شد پاهاشو ورداشت الان بهتر شد😧
میترا:چی شد.
من:کامیون نزدیک بود لهمون کنه .
میترا:اونوقت حواست کجا بود که کامیون به اون بزرگیو ندیدی؟.
من:به پاهات.
میترا:هن؟!(قرمز شدن).
مامان:(دهنش باز ماند).
من:داشتی باکفشات داشپورتو داغون میکردی😐.
میترا:(گرفتن ماجرا)اها از اون لحاظ😶.
من:پس از کدوم لحاظ؟.
مامان:(خیلی تابلو خودش را به خواب زد😂).
میترا:ه.هیچی من چی گفتم مگه.
من:بعد میگن پسرا منحرفن😑.
میترا:خب تو بد بیان کردی .
من:باید چه طوری بیان میکردم؟.
میترا:هرچی بود نباید اینجوری میگفتی.
من:خب چه جوری...
دوباره نزدیک بود تصادف کنیم حواسم نبود رفتع بودم توی اون لاین ماشینه هی بود میزد آخرین لحظه یکم مونده بود که تصادف کنیم که اومدم این طرف
میترا:😐.
من:چیه.
میترا:منو نگاه نکن جاده رو نگاه کن لعنتی(باصدای بلند).
من:حواسم هست تامن رانندم کسی آسیب نمیبینه😎.
بعدم کیفی که دستش بودو کوبوند تو سرم.
میترا:به خدا اگه بمیریم خودم بادستای خودم خفت میکنم😡.
من:اولم مابمیریم دیگه نمیتونی خفم کنی دومن نترس من هستم.
میترا:دومیو میزنما.
من:خیلی خب بابا😒...تو از سوسک میترسی بعد از من به این گندگی نمیترسی؟.
میترا:سوسک مسئلش جداس.
من:چه جدایی.
میترا:هر وقت تونستی کاری کنی فیل از موش نترسه منم از سوسک نمیترسم(حالا سس ماس گلی مین یاراسه چوک گلانامن بلاسه).
من:😐
👑چندی بعدتر👑
من:من میرم شرکت
خاله:تازه رسیدیم بیا یکم استراحت کن اینهمه پشت فرمون بودی
من:اشکال نداره زود میام خیلی مهمه
میترا:اگه مربوط به شرکته میشه منم بیام؟
من:میخوای بیای بیا
بعدم سوار شدو رفتیم شرکت بعد نیم ساعت رسیدیم ماشینو قفل کردمو سوار اسانسور شدیم خلوت بود معلومه همه سرکارشونن خوشم اومداسانسور باز شد خانوم چتریه داشت با گوشیش ورمیرفت میترا هم بی سرصدا دنبالم میومد
من:خانوم چتری(بایه حالت خاصی که ازش حساب ببرن)
اونم تاصدامو شنید حول کرد گوشیش از دستش افتاد
چتری:وای خاک توسرم آیفونمم(لامصب محکم میگرفتیش)
بعدم سری خم شد رفت زیر میز ور داشتش همونجا نشسته بود داشت گوشیشو چک میکردم بعدم مطمعن شد بغلش کرد نازش میکرد چه قدر گوشیشو دوست داره
من:خانوم چتریی
بعدم دوباره حول کرد خواست بلند شه سرش خورد لبه میز بعدم بابدبختی دوباره بلند شد هدفم چی بود اینو استخدام کردم
چتری:س.سلام ببخشید کی اومدین یعنی میگم خوش اومدین ببخشید یکم دیر متوجه شدم
میترا:سلام(بالحن آروم و خجالتی ارواح بوقش)
چتری:سلام سلام خوب هستین
میترا:ممنون
من:آمار
چتری:من که همه آمارو هروز براتون میفرستادم
من:الان آمار میخوام چی شد چی نشد کارگراچیکار کردن هیچ بحثی حادثه ای
چتری:نه همه چی مرتبه خیالتون راحت راحت
من:(زل زدن باحالت نااعتمادی)
چتری:فقط همون مسئله شرکتس چیز دیگه ای رخ نداد
من:از اونموقع دیگه زنگ نزدن نیومدن اینجا؟
چتری:خب چرا ولی من ازشون مهلت گرفتم گفتم دوروز صبر کنین میرسن خدمتتون
من:کی گفتی
چتری:دیروز
من:همین؟
چتری:...خب...یه مسئله ایم هست..البته فکر کنم اشتباه گرفته بودن اینجارو ولی بازم نمیدونم چیز مهمیه که بگم یا نه
من:خانوم چتری بگو دیگه چرا مقدمه میچینی
چتری:چتری نه چتروز هستم
من:هرچی بگو چیشده
چتری:آخه اصلا بحث کار نبود که یه چنتا غول تشن اومدن اینجا دعوا داشتن
من:مسئله کار نبود پس چی بود
چتری:فکنم شخصی بود دنبال یه خانومی میگشتن
من:ولش کن بیا دفترم کارت دارم همین الان
چتری:چشم
من:توم میتونی به کارت برسی میترا
میترا:باشه
بعدم رفتم توی اتاقم اونم پشت سرم سری اومد
من:بشین ببینم
خودمم رفتم پشت میزم نشستم
من:قشنگ مو به مو تعریف میکنی اونا که اومدن چه جوری اومدن چی گفتن چیکار کردن دنبال کی بودن بدو
چتری:شما که گفتی ولش کن مهم نیست
من:چتری با من بحث نکن
چتری:اقای خسرویی من چتروزم نه چتری
من:😐(یکم به استیکره زل بزنین حسشو میفهمین من دیگه توضیح ندم)
چتری:ببخشید توضیح میدم
💮از زبان آرمان💮
چتری:خب ببینین من داشتم کارمو مثل همیشه انجام میدادم که 3تا مرد گنده چهارشونه هیکلی بایه من پشم و خشم و اصبانیت از اسانسور اومدن بیرون هیچی بعدم اومدن طرف من یکشون دستشو کوبید رو میزم گفت میترا اینجاست(این میترا و نمیشناسه البته فعلا)منم گفتم نه همچین کسیو نمیشناسیم بعدم اصبانی تر شد گفت مگه این خراب شده مال اون پسره نیست منم گفتم مال کدوم پسره یکی دیگشون گفت اسمش آرمان خسرویه گفتم چرا اون جلوییه اصبانی تر شد گفت منو سیاه میکنی بعدم چنتا فوش خیلی بد داد منم زنگ زدم حراست اومد ولی اونا زور اینارو نمیومدن که هیچی یه شماره داد بهم گفت بهتون بگم بهش زنگ بزنین همین.
من:شمارشو داری؟.
چتری:آره یه دیقه صبر کنین .
بعدم از تو جیبش یه کاغذ در آورد داد بهم
من:خیلی خب میتونی بری فقط به هیچ کس این موضوعو نمیگی مخصوصا به منشی .
چتری:باشه نمیگم ولی یه سوال مگه شما اون خانومی که اونا گفتنو میشناسین.
من:آره حالا برو .
چتری:خیلی خب.
بعدم رفت بیرون بعد چندیقه همون شماره و گرفتم
پسره:بله(صدای کت کلفت:/).
من:بااقای صفایی کارداشتم.
پسره:خودمم شما؟.
من:من خسرویی هستم همون که شرکتشو روسرتون گذاشته بودین.
پسره:تویی مرتیکه هه خیلی شجاعی که جرعت کردی زنگ بزنی.
من:آدم خوار که نیستی آدمی چرا باید بترسم.
پسره:کی میدونه شاید آدمم میخورم(معلومه این خرس تاونی شدی).
من:به هرحال زنگ زدم ببینم چیکارم داشتی ولی اگه کاری نداری پس خداحافظ.
پسره:هی صبر کن ببینم کارت دارم.
من:بگو.
پسره:پشت تلفن که نمیشه باید رو در رو باشیم .
من:خیلی خب پس فردا ساعت5 بیا شرکتم آدرسشم که داری.
پسره:خیلی خب .
بعدم قط کردم صداش مثل خرس تاونی بود پشمک😒من سه تای تورو تامیکنم میزارم جیبم واسه من قلدرم پلدرم میکنه بعدم زنگ زدم به همون شرکتی که باهاش قرار داد بستیم و ازش خواستم فردا بیاد شرکت
👑دوروز بعد👑
ساعت 4و نیم بود الانه که اونا بیان باید به میترا بگم بره خونه از اتاقم اومدم بیرونو رفتم سمت میزش
من:منشی خانوم
میترا:بله
من:زنم میشی(بالحن آهنگین)
میترا:نخیر
من:چرا نمیشی
میترا:اینهمه راه از اتاقت اومدی اهنگ بخونی
من:اینهمه راه کجا بود دوقدم راحه دیگه
میترا:کار دارم برو تو اتاقت
من:بس کن کارو پاشو برو خونه
میترا:هنوز 2ساعت وقت دارم
من:میترا یه مهمونای خیلی مهمه دارم برو خونه حرف گوش کن
میترا:من اینجا نشستم واسه خودم دیگه(مظلوم نگاه کردن)
من:آدمای مناسبی نیستن لطفا به حرفم گوش کن همین الان برو دست همون خانوم که تازه استخدامش کردم باهاش دوست شده بودی اسمش چی بود
میترا:مریم
من:باهمون برین خونه (بالحن محبت آمیز)
میترا:حالاکه اینجوری میگی باشه
من:ممنون
بعدم وسایلشو جمع کرد و رفت،رفتم توی اتاقم و پشت میزنم نشستم(یک نکته الان بگم نگاه کنین این الان یه لباس رسمی تنشه همون کت شلوار همیشه هم وقتی میره شرکت همینجوری لباس میپوشه)
کتمو درآوردم و آستینامو دادم بالا(نقطه ضعف😐دخیا عکسشو گیر میارم ببینین چشماتون بریزه😈) منتظر بودم که برسن داشتم تصور میکردم که چه قدر گندن(چه بیکاره)از این درتو میان یا باید برم بیرون باهاشون صحبت کنم..چی دارم میگم مگه میشه دیگه تا این حدم نیست که خیلی باشن دوتای منن.داشتم فکر میکردم که دریهو باز شد 3نفر اومدن تو ادبم خوب چیزه لاقن درمیزدی چتری یه جوری میگفت کولاخ گفتم چی هستن اونقدرم بزرگ نیستن فقط یکم درشت تر از منن
پسره:خسرویی خودتی؟
من:بله
پسره:اسم من حشمته(لابود دوتای پشت سریتم قمبروقلامن😂)
من:خوشبختم(ببینین این کلا الان داره با خونسردی و بی خیالی و باجذبه اصلا یه چی میگم یه چی میخونین بگم نگین ننوشتی)
بعدم اومدن نشستن
حشمت:شنیده بودم میترا و منشی خودت کردی ندیدمش
من:خبرا زود منتشر میشه
حمشت:شرکت بزرگیم واسه خودت درست کردی البته اگه خودت درست کردی ولی حالا...
من:بهتره بریم سر اصل متلب
حشمت:آروم باش(دیگه آروم تر از این😐)حالا میرسیم بهش...میدونی چیه پدرمن بیشتر به فکر منفعت و کیف و حال خودشه هیچیزم واسش مهم نیست
من:مشخصه
حشمت:واینکه اصلا اهل معامله نیست ولی خوشبختانه مابااون خیلی فرق داریم مگه نه بچه ها
اون عجوزه ها:صدرصد
بعدم یهو در باز شد و آرش اومد تو اینا چرا یکم ادب ندارن خا لامصب دربزن
من:بله
آرش:خیلی ازتون معذرت میخوام دیر کردم چیز گفت مهمه منم اومدم
من:لازمم نبود تشریف بیاری
حشمت:اشکال نداره بیا تو بلاخره دونفری بهتر تصمیم میگیرین😈
آرش آرش آرش گند زدی به همه چی آخه من از دست این آرش فضول چیکار کنم اصلا مگه میدونی بحث درباره چیه
آشتالی نخود
آرش:خب داشتین چی میگفتین
بعدم خیلی لیرکس اومد نشست
حشمت:داشتیم درباره اینکه چه قدر باپدرمون فرغ داریم میگفتیم اینکه ما دوست داریم مسئله و با آرامش تموم کنیم چون لجبازی شما جواب نمیده آرمان خان وفقط کارو بدتر میکنه...ماهم که باخودمون فکر کردیم..گفتیم اگه مابخوایم میتراو به زور از شما بگیریم...
💮از زبان آرمان💮
حشمت:آسیبای زیادی میبینی و میترا هم ممکنه بزنه به سرشو کارای بدی کنه متوجه این که.
آرش تازه دوهزاریش افتاد چی به چیه
من:خب پس خوبه شما ها یکم درکتون بالاتراز پدرتونه
حمشت:البته
من:پس میخواین میتراومعامله کنین
حشمت:😂😂میدونستم..همیشه از آدمای باهوش خوشم میومد
روآب بخندی😒
من:چه قدر
حشمت:10میلیارد
آرش:(پشمانش ریخت)
من:ده میلیارد زیاده
حشمت:بس کن میدونم میتونی جورش کنی
آرش:صبر کنین ببینم خیلی داری غیر منطقی پیش میری بعدشم برای یه آدم روستایی ده میلیارد خیلی زیاده
حشمت:موقشنگ از طرز صحبتت اصلا خوشم نیومد بعدشم شماکاری به این کارا نداشته باشین تازه من میخواستم 20میلیارد بگیرم باید از برادرام ممنون باشین که متقاعدم کردن
من:اگه ده میلیاردو بهتون ندم چیکار میکنین
حمشت:فک کن پول بیمه عمر میدی
من:...باشه....قبوله توی یه هفته بهتون میدم
حمشت:قربون دستت فقط ما نقد کار میکنیم
من:از کجا مطمعن شم دیگه کاری باهامون نداری
حشمت:میتونی یه قرار داد بنویسی تا امضاش کنیم نمیدونم ولی من قسم میخورم وقسمم حتمیه
من:خیلی خب
حشمت:عزت زیاد
بعدم رفتن درو پشت سرشون بستن تمام بدنم شل شد سرمو گذاشتم رومیزم حالا ده میلیاردو از کدوم قبرستونی بیارم کسی شک نکنه اگه این پولو بهشون بدم نمیتونم پول کارگراوبدم
آرش:تومغز خر خوردی آرمان اون پولو چه جوری میخوای جور کنی اگه ده میلیارد بدی نمیتونی پول کارگراوبدی
من:میگی چیکار میکردم میتراومیدادم بهشون(باناامیدی)
آرش:آخه مگه یه دختر 10میلیارد می ارزه که اینا ده میلیارد میخواننن
من:می ارزه آرش می ارزه(آروم و ناامید حرف میزنع)
آرش:نمی ارزه خدایا اگه بهشون بدیم کل شرکت برشکسته میشه به خاک سیاه مرده تبدیل میشیم نون خشک باید بخوریم(بدبین به روایت تصویر)
من:میگی چیکار کنم چه غلطی کنم آرش
آرش:خب میدادی بره
من:نمیتونستم
آرش:چرا نمیتونی مطمعن باش اگه ده میلیاردو بدی بس نمیکنن بیشتر میخوان این**(بوق)ها سیرمونی ندارن لاقن اول بهم میگفتی یه کاری میکردم
من:چیکار میکردی نکنه میخواستی میترا و بدی بهشون
آرش:این کار بهتر از کاری بود که توی دیوونه کردی
من:نبود آرش نبود بفهم حتی نمیتونم برای یه لحظه اینکارو بکنم چرا نمیفهمی یعنی توحاضری یه دختر پاک و بیگناه بیوفته دست اون *(بوق)ها که تو توی پرقو زندگی کنی.
آرش:اصلا از کجا میدونی که میترا راستشو درباره اونا گفته هرکی باشه وقتی بوی ثروت بهش بخوره هرکاری میکنه اصلا ازکجا معلوم اون.
من:آرش بفهم چی داری میگی ثروت خودتو کور کرده بعد داری به بقیه تحمت میزنی.
آرش:ده آخه برای تو میگم این شرکت تمام داراییته اگه بره روهوا توبدبخت میشی نه من بفهم .
من:به درک سیاه که نابود میشه.
آرش:یعنی تو شرکتی که اینهمه واسش زحمت کشیدیم و به یه دختر فروختی؟.
من:آره فروختم آرش فروختم به خاطرش فروختم چون برام مهمه چون از صدتای این شرکت ارزشمند تره برام اصلاوابداهم جز میترا کس دیگه ای و نمیبینم و نمیخوام حتی شده نون خشک بخورم اینکارو میکنم ولی نمیزارم از پیشم جم بخوره فهمیدی(داد زدن).
آرش:..(نمیداند چه بگوید)...آروم باش ببخشید تند رفتم بشین.
نشستم روی صندلی اونم رفت یه صندلی آورد جلوم نشست سرم خیلی درد میکنه خدایا چیکار باید کنم کدوم راه درسته.
آرش:ببین درکت میکنم ناراحت هیچی نباش خودم برات جورش میکنم .
من:چه جوری میخوای جور کنی.
آرش:تونگران نباش من کلی دوست دارم تازه ماشینامونو میفروشیم بابامم هست میتونه کمکمون کنه اگه بازم کم آوردیم وام میگیریم بهم اعتماد کن باشه؟.
من:نمیشه کلی میری زیر قرض منم معلوم نیست کی میتونم بهت بدم
آرش:مگه این شرکتو باهم نساختیم؟خب فک کن اینکارو برای اینکه شرکتمون برشکسته نشه انجام میدیم شیفت کاریم بیشتر میکنیم تابتونیم زودتر جورش کنیم.
من:اگه تو نبودی من چیکار میکردم.(بغل کردن هم)
آرش:من همیشه کنارتم.
من:آرش نمیخوام راجبش به کسی بگی
آرش:مگه من تاحالا چیزی گفتم که این دفعه دومش باشه
من:(لبخند دخترکش)
بعدم منو از توبغل خودش درآورد
آرش:بهم نگاه کن.
من:پس دارم چیکار میکنم.
آرش:از ته دلت توچشمام زل بزن.
بعدم یه چندیقه توچشام زل زد و یه لبخند زد
آرش:گرفتم چیشده .
من:ازکجا میتونی بفهمی.
آرش:چشما همه چیو لو میدن فقط باید دقت کنی.
من:حالا چی فهمیدی.
آرش:اینکه چراحاضری ده میلیارد به اونا بدی و کسی که بله رو بهت نمیگه کیه .
من:شوخی نکن خودم الان همه رو لو دادم.
آرش:داری قدرت منو زیر سوال میبریا.
من:باشه.
آرش:پاشو خودتو جمع کن بریم خونه فردا صبح پیگیر کارا میشم توم دنبال مشتری برای ماشینا بگرد.
من:باشه.
آرش:هیی روزگار عشق چه کاراکه باآدم نمیکنه😧.
بعدم بلند شدیمو حاضر شدیم بعدم رفتیم خونه مامانم چه قدرم سروصداس رفتیم تو بوی غذا همه جارو گرفته بود ستاره و وحید اومده بودن کلا اینارو یادم رفته بود تا منو دیدن سری اومدن طرفتم منم بغلشون کردم بچه چه چیز خوبیه
💮از زبان آرمان💮
بچه چه چیز خوبیه تمام عنصرای منفیتو از بین میبره
وحید:سلام عمو دلم براتون خیلی تنگ شده بود.
ستاره:سلام عمویی.
من:سلام دل منم براتون تنگ شده بود حالتون خوبه؟.
ستاره:بله.
من:خوب خوب؟.
وحید:آره عمو مطمعن باش.
من:خوبه،مامان باباتونم اومدن؟.
وحید:آره.
من:پس بریم پیششون.
آرش:یکمم بامن اینطوری رفتار کن.
من:دربارش فکر میکنم.
آرش:هیی روزگار بچه ها یکم اینو نصیحت کنین اینقدر باهمه بدجنسه .
ستاره:😂عموآرش شوخی نکن این به این خوبی کجا پیدا میکنی.
آرش:ای ستاره خانومممم .
کیمیا:آرش تویی؟.
آرش:آره خودمم.
کیمیا:چیکار میکنین .
آرش:داریم میایم.
بعدم رفتیم با همه سلام علیک کردیم .
مامان:خب پسرم مهمونات کیا بودن.
من:مهمون!.
بعدم به میترا نگاه کردم
میترا:به خدا من مقصر نیستم خیلی فشار آوردن مجبور شدم.
من:هیچی نبود .
مامان:هیچی نبود پس چرا میترا و فرستادی خونه.
آرش:به من مربوط میشد یکی از دوستام بود بعد یه مدت ازخارج اومده بود بعد یکم ناجور رفتار میکنه بخاطر همین گفتم که آرمان به میترا بگه بیاد خونه تا باعث ناراحتیش نشه.
ستاره پیش کیمیا و میترا بود داشت با اونا حرف میزد وحیدم اومد پیش من روپاهام نشست آرشم کنارم نشسته بود
وحید:عمو حالت خوبه.
من:آره خوبم چرا میپرسی.
وحید:آخه اینگار خوب نیستی.
آرش:چیشده؟.
من:داریم مردونه حرف میزنیم اگه اجازه بدی.
آرش:مگه من مرد نیستم.
من:خدامیدونه😈.
آرش:عه وحید.
وحید:نه بابا نگاه کن مرده مطمعن باش.
من:از کجا به این نتیجه رسیدی؟.
وحید:از صورتش.
من:نگاه چه آدم شناس حرفه ایه.
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:بحثو الان عوض کردین من خیلی باهوشم.
من:باهوشه.
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:بریم سراصل متلب.
من:جدیه.
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:خیلی خب بگین دیگه.
من:مثل توعه.
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:ای بابا چرا هی تکرار میکنین.
من:اصبانیه😂.
آرش:کاملا مشخصه😂.
وحید:ای خدااااا.
من:الان لهمون میکنه😂.
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:گریه میکنما.
من:مرد که گریه نمیکنه.
آرش:کاملا مشخصه.
من:سوزنش گیر کرده .
آرش:کاملا مشخصه.
وحید:عموآرش بس کن .
آرش:کاملا مشخصه و؟.
من:اینو باید بزنی تادرست شه.
آرش:اصلانام مشخص نیست یعنی چی .
من:دیگه بی مزش نکن.
آرش:باشه.
ستاره:وحید بیا کارت دالم
وحید:ای بابا این دخترا نمیزارن که
من:(به هم نگاه کردن)😂
آرش:😂من شک دارم این 8سالش باشه
👑چندی بعد👑
بلاخره رفتن منم رفتم خونه خودم کیمیا ایناهم رفتن خونه خودشون یه دوش حسابی گرفتمو خوابیدم خدایا این چه گرفتاری نسیب من کردی...چه حرفای ناجوری به آرش زدم خدایا منو ببخش
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالیییی
پارت بعد
من دیونه ی چیزای ترسناکم😂
وایی من بدتر از توووو😂
عالیییی بود پارت بعد رو کی میذاری؟؟!
الان دارم میرم بزارمش😄