13 اسلاید صحیح/غلط توسط: Raponzel انتشار: 3 سال پیش 98 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه هااا امروز تولدمه ها😌حالا بیا قرش بدهههه
💮از زبان میترا💮
👑چندروز بعد👑
الان چند روزه آرمان بهتر شده یعنی خیلی بهتر شده من فک میکردم 2هفته تو رخت خواب باشه ولی خداروشکر زود سرپاشد(خب حالا برو سر اصل متلب هی ور میزنی)امروزم لج کرده میخواد بره شرکت یه دنده ای این بشره باید تو گینس بنویسن
آرش:آرمان تو هنوز کامل خوب نشدی هنوز نمیتونی خوب راه بری نمیتونی زیاد سرپاباشی.
آرمان:من نباشم اونا مثل آدم کار نمیکنن.
آرش:اتفاقا من بالاسرشونم حواسم هست.
آرمان:آرش سعی نکن منو متقاعد کنی.
آرش:هنوز زخم دور گردنت خوب نشده یکی ببینه چی.
میترا:آرش خودتو خسته نکن این تا اون کارو انجام نده دردشو نکشه ول کن نیست.
آرش:....خیلی خب اون گردنشو میخوای چیکار کنی.
من:کاری نداره که.
بعدم رفتم اون دوتا دکمه که باز بودو بستم که یکم پوشوندش(موهاشم چتری بزن بشه از اون بچه مثبتای خرخون😂)
من:😂نگاش کن😂ای خدا شبیه این بچه مومنا شدی😂.
آرش:😂این چیه بابا مسخره.
بعدم رفت دوباره دکمه هارو باز کرد
آرش:شال بنداز دور گردنت.
آرمان:وست تابستون کی شال میزاره.
من:من میتونم یه کاریش کنم.
آرش:نکنه میخواد دکمه هاشو تاخرخره ببندی.
من:نه یه دیقه وایسا ببینم باخودم آوردم اصلا.
رفتم سمت کیفم خوشبختانه وسایل آراشی یکم تو کیفم بود با اینکه آرایش از من بعیده ولی بود😆(اره ارواح..:/)
من:آرمان بیا اینجا بشین.
آرمان:میخوای چیکار کنی.
من:یه جور گیریم.
نشست روی صندلی شروع کردم بعد چندیقه کار زخمش پوشوندم به نظر خوب میومد ولی ریخمو درآورد تا درست کنم هی تکون میخورد میگفت قلقلکم میاد منم ظریف کار میکردم مور مورش میشد حقته تا تو باشی کله شق بازی درنیاری(از اون صحنه های عشقولانه من زیاد وارد نیستم خودتون تصور کنین)
من:اوفف تموم کردم.
آرمان:گردن نازنینم.
من:نازنینم نکن از قبلشم بهتر کردم تازه اگه تو تکون نمیخوردی که از بهترین گیریمورم بهتر میشد.
آرش:خیلی خب بابا خوب شد بریم.
سوار ماشین شدیم و بعد چندیقه راه رسیدیم شرکت و یه روز عادی و تجربه کردیم مثل روزای دیگه که بدون اتفاق بد و خوب هیجانی ذهره ترکون و چیزای دیگه بعدم هیچی دیگه قرار شد امروز خونه کیمیا دعوتیم تا اولین غذاشو بخوریم توی این مدت میرفت کلاس آشپزی و این اولین غذاییه که صفر تا صدش دست پخت خودشه فقط میخوام خوشمزه باشه چون خیلی گشنمه واگه خوشمزه نباشه خودکیمیا و میخورم(زامبی مگه تو)
من:سلام برکدبانو.
کیمیا:سلام میهمان.
خاله:سلام دخترم.
کیمیا:سلام مامان جونم.
آرش:سلام خانوم(عوق).
کیمیا:سلام آقا(عوق تر).
آرمان:سلام(خیلی بی احساس مخالف همشون).
کیمیا:سلام بی احساس.(نصف رمان شد سلام بازی اینا)
بعدم رفتیم تو بوی غذاهمه جارو گرفته بود امیدوارم مزشم مثل بوش خوشمزه باشه بعد چندیقه میزو چید میزقشنگی بود
کیمیا:بد بود بهم بگینا خجالت نکشین.
من:نه باباچه خجالتی.
بعدم شروع کردیم غذا خوردن کیمیا هم با استرس داشت مارو نگاه میکرد نظر بدیم
کیمیا:بده؟
آرمان:بزار بخوریم تموم بشه.
کیمیا:باشه.
آرش:خودت نمی خوری؟
کیمیا:میخورم.
👑چندی خیلی کوتاه👑
کیمیا:چه طور بود غذام خوب بود از یک تا 10چند میدین.
آرش:کیمیا مگه بفرمایید شامه.
کیمیا:آره.
من:من اومدم فقط خوردم تشریف نیارین.
کیمیا:مسخره نکنین دیگه چه طور بود.
خاله:باید دست مربیتو بوسید من که هرچی سعی کردم تو مخ تو فرو نکردم این چیکار کرده خدا داند.
کیمیا:خب چه نمره ای میدی.
خاله:10ونیم.
من:نیمش حساب نیست چون فقط تا ده بود.
کیمیا:آرش خوشمزه بود.
آرش:خیلی خوب بود دستت درد نکنه.
کیمیا:آرمان تو چی.
آرمان:گند زدی رفت.
کیمیا:چرا.
آرمان:چون هی نگاه میکردی من نفهمیدم چی خوردم.
کیمیا:چه ربطی داره.
آرمان:ربط داره تو داری غذا میخوری من بهت زل بزنم میفهمی چی خوردی؟
من:قلبش ضعیفه نکن اینکارو.
آرمان:خیلی خب بابا شوخی کردم خوشمزه بود.
کیمیا:میترا تو چی.
من:الان جز خوب بود انتظار دیگه ای ازم میره اونجوری نگاه میکنین.
👑چندی بعد تر👑
کیمیا:جرعت حقیقت بازی کنیممم.
من:اینقدر از این بازی بدم میاد چیه آخه.
کیمیا:باحاله.
من:به نظر من تجاوز به حریم خصوصی و غرور و شخصیت آدمه تابازی.
خاله:منم موافقم.
کیمیا:حالا یه دست بزنیم دیگه.
من:خودت خاستی.
بعدم یه بطری گذاشت وست و چرخوند افتاد آرش از من بپرسه شانسه هی
آرش:جرعت یا حقیقت.
من:حقیقت.
آرش:بزرگ ترین رازت.
من:صحنه ای که توی دستشویی شرکت دیدم میخوای توضیحم بدم(😂خوشم میاد باخاک یکسان میکنه)
کیمیا و آرش گرفتن چی میگم وارفتن
آرش:نه من فقط میتونم یه سوال کنم😐.
من:خوددانی من مشکلی ندارم.
بعدم دوباره بطریو چرخوند آرمان باید از مامانش سوال میکرد
آرمان:جرعت یا حقیقت.
مامان:حقیقت.
آرمان:دردناک ترین صحنه یا خبر عمرت.
مامان:...یه بچه سخت کردم.
آرمان:جان!؟
مامان:تو و اون بچه باهم دوقلو حامله بودم خبر مرگ مادرمو شنیدم خیلی برام سخت بود بخاطر همین سخت شدبه هیچ کس نگفتم فقط بابات خبر داشت.
آرمان:(نمیداند چه بگوید)
کیمیا:دختر بود یا پسر.
خاله:نمیدونم.
بعدم دوباره چرخوند ایندفعه افتاد من باید از کیمیا میپرسیدم
من:جرعت یا حقیقت.
کیمیا:جرعت.
من:..خیلی خب...میخوام 20ثانیه به چشمای هم نگاه کنین.
کیمیا:یعنی چی.
من:خودت این بازیو آوردی پس باید انجامش بدی.
خاله:از اولم از این بازی خوشم نمیومد.
کیمیا:خیلی خب انجامش میدم.
بعدم زل زدن به همدیگه منم مرض دارما اینا هر 5 ثانیه فاصلشون کمتر میشد کلا غرق یه جای دیگه شدن یکم مونده بود که کار به جاهای باریک برسه که آرمان بالشت مبلو پرت کرد تو صورتشون
من:دقیقا همون چیزی شد که میخاستم بالشت نوش جونت😂.
کیمیا:مرض بگیری بزار شوهر کنی حالیت میکنم(سرخ شده).
میترا:بشین تا دعوتت کنم😂.
آرمان:دیگه بسه من میرم خونه شماهم اماده شین میرسونمتون.
آرش:میخوای منم بیام.
آرمان:نخیر خودم میرم.
👑فردا👑
امروز تعطیل رسمیه کار نبود خاله برای آرمان غذا درست کرده بود من موندم خاله اینهمه به آرمان میرسه آرمان چرا لوس بار نیومده(برای اینکه از اول شعورش بالا بوده بچم)
من:خاله کجا.
خاله:برم این غذاروبدم دیگه زود میام.
من:با این پادردت کجا داری میری آخه.
خاله:پس چیکار کنم بچم گشنه بمونه.
من:من خودم میبرم.
خاله:نمیخواد تو یه روز تعطیلی برو خوش باش.
من:من که دارم میرم بیرون سرراهم میدم دیگه.
خاله:خیلی خب مراقب خودت باشیا.
من:چشم...خداحافظ.
خاله:خداپشت و پناهت.
اصلا مثل روز برام روشن بود داره بهونه میگیره من ببرم ولی بازم خب چه کنیم منم از خداخاسته😐
قلب:اینا نشانه انسانیته.
من:آره ارواح عمه نداشتم.
قلب:عمه نداری تو؟!
من:چراولی تاحالا یه بارم ندیدمش پس بودن یا نبودن فرقی نمیکنه.
قلب:حالا ول کن عمه تو.
من:باشه.(این دوتا چه جورن😐برخلاف آرمان😑)
قلب:میگم یکم زیاده رویی نمیکنی.
من:اگه از همون اول وا بدی بعدش سرت منت میزاره.
قلب:توم خیلی چیزا بلدیا.
من:😎نخوردیم نون گندم ولی دیدیم دست مردم که.
قلب:رسیدیم من همینجام.
من:میدونم نیاز به گفتن نیست.
در زدم بعد چند لحظه درو باز کرد
آرمان:راه گم کردی.
من:ناراحتی برم.
آرمان:نه خیر بیا تو.
رفتم تو درو بست
من:خاله برات غذا درست کرد واست آوردم.
آرمان:اها.
من:اره پاهاش درد میکرد.
آرمان:همین دیگه!؟
من:آره.
آرمان:😐.
من:😐ها.
آرمان:به هرکی دروغ میگی به من نگو که.
من:اصلانم دروغ نمیگم.....خیلی خب بابا.
آرمان:حالا یه چیزی.
من:ولی 80درصدش به خاطر خاله بود.
آرمان:باشه بشین تو خوبی.
من:نه دیگه رفع زحمت میکنم.
آرمان:کجا با این عجله.
من:دقیق برنامه ریزی نکردم برم ببینم چی پیش میاد شاید با بهار رفتیم دور بزنیم یکمم کرم چیزی بریزیم و از این کارا دیگه...اصلا من چرا باید به تو جواب پس بدم؟
آرمان:خودت گفتی.
من:من حواسم نبود.
آرمان:حواست کجا بود؟.
من:😐حواس خودمه اصلا نمیگم.
آرمان:(لبخند دختر کش واینکه نمیداند چه بگوید از سر تور بازیای این بشر).
من:اصلانم خنده دار نبود.
آرمان:وقتی اینطوری میکنی قیافت خیلی باحاله.
من:یعنی میگی خنده داره؟
آرمان:خنده دار که نه یه جورایی بامزه میشه.
بهش نزدیک شدم چشم تو چشم
من:منو مسخره میکنی!؟
آرمان:به نظر تو من مسخرت کردم!؟(هر جمله ای که میگه یک قدم بهش نزدیک تر میشه و اونم ازش دور میشه از این دنبالک بازیا💨)
من:دیگه حق نداری منو مسخره کنی.
آرمان:بکنم چیکار میکنی؟
من:بدترین کار الهی.
آرمان:مثلا؟
من:نمیگم شب خواب بد نبینی.
آرمان:حالا تو یه مثال بزن من کنجکاو شدم.
من:...قمپز درکردم.
آرمان:پس الکی نگو وقتی ازت چیزی بر نمیاد.
من:اولم اینقدر نیا جلو دومن هنوز منو نشناختی پاش بیوفته آدمم میکشم.
آرمان:از سوسک میترسی بعد میخوای آدم بکشی؟
من:هی پای سوسکو وست نکشا اون فرق داره.
آرمان:تازه اون از آدما هم بی خطر تره.
دیگه پشتم راه نبود تکیه دادم به دیوار اونم اومد جلوم وایساده بود فاصلمون خیلی کم بود
من:باشه تو خوبی اصلا من دیگه باید برم دیرم شد.
بعدم خاستم برم که دستشو گذاشت روی دیوار و نذاشت
آرمان:حالا هستی چه عجله ایه.
من:نه دیگه دیرمم شده.
خواستم از اونور برم که بازم دستشو گذاشت الان کلا زندانیم کرده چه غلطی کردم اومدم
من:میخوام برم.
آرمان:ولی من که اجازه ندادم.
من:آرمان یه جوری میزنمت لنگ بزنیا.
آرمان:نه بابا!
من:ول کن میخوام برم.
آرمان:من که کاریت ندارم چرا نفس نفس میزنی.
من:کاریم نداری پس چرا نمیزاری برم.
آرمان:برای اینکه من هنوز سیر نشدم.
من:غذات و گذاشتم روی میز.
آرمان:نه منظورم غذا نبود تو بودی.
من:یکم خجالت بکش.
آرمان:سعی کن عادت کنی.
من:چیکار داری!؟
آرمان:میخوام به همه بگم.
من:چیو.
آرمان:درباره تو و من.
من:نه.
آرمان:چرا.
من:...چون من هنوز تصمیم نگرفتم.
آرمان:تا اون موقع تصمیمتو بگیر خب یا میگی آره یا میگی نه.
من:اگه بگم نه چیکار میکنی.
آرمان:به اونجاش فکر نکردم.
من:اصلا چرا من باید به توجواب مثبت بدم.
آرمان:چرا نباید بدی من چی ندارم که بقیه دارن.
💮از زبان میترا💮
من:بقیه یکم خجالت دارن که تو نداری.
آرمان:باخجالت زندگی نمیشه کردکه تازه خجالت برای دختراس نه پسرا.
من:اینو کی گفته؟
آرمان:خودم.
من:خودت بیخود کردی.
آرمان:بگو دارم ناز میکنم الکی بهونه میارم تورو دق بدم دیگه.
من:دارم بهونه میارم تورو دق بدم.
آرمان:تا جمعه وقت داری.
بعدم یه بوس روی پیشونیم کاشت و رفت پی کارش منم طوری نشون دادم که هیچی نشده و از اونجا اومدم بیرون رفتم توی یه کوچه تنگ و تاریک تا کسی نبینتم
قلب:(درحال جرخوردن از احساسات)اون تورو بوس کرد.
من:خودم دیدم.
قلب:لعنتی چرا منو شکنجه میدیی.
من:حقشه تو جمع ضایش کنم بگم نه.
قلب:اونوقت تکلیف من چی میشه.
من:تو داغی نمیفهمی تازه هرکی اومد گفت سلام نباید ازش خوشت بیاد که.
قلب:چرا چرند میگی من کی اینکارو کردم.
من:ولش کن حالا باید خودتو کنترل کنی.
👑دو روز بعد👑
خسته و کوفته از شرکت برگشتم چشام دیگه سو نداشت رفتم لباسمو عوض کردمو دستامم شستم خاله میز و آماده کرده بود
من:به به چه غذایی دستت درد نکنه.
خاله:نوش جونت.
شروع کردیم خوردن خاله اینگار میخواست یه چیزی بگه ولی روش نمیشد
من:چیه خاله چی شده.
خاله:هیچی بابا.
من:پس چرا هی میخوای یه چی بگی حرفتو میخوری.
خاله:میترا.
من:بله.
خاله:میگم تو از کسی خوشت نمیاد.
من:نه چطور.
خاله:میدونی چیه یه نفر من خوب میشناسمش پسر خیلی خوبیه.
من:من چیکار کنم.
💮از زبان میترا💮
من:بقیه یکم خجالت دارن که تو نداری.
آرمان:باخجالت زندگی نمیشه کردکه تازه خجالت برای دختراس نه پسرا.
من:اینو کی گفته؟
آرمان:خودم.
من:خودت بیخود کردی.
آرمان:بگو دارم ناز میکنم الکی بهونه میارم تورو دق بدم دیگه.
من:دارم بهونه میارم تورو دق بدم.
آرمان:تا جمعه وقت داری.
بعدم یه بوس روی پیشونیم کاشت و رفت پی کارش منم طوری نشون دادم که هیچی نشده و از اونجا اومدم بیرون رفتم توی یه کوچه تنگ و تاریک تا کسی نبینتم
قلب:(درحال جرخوردن از احساسات)اون تورو بوس کرد.
من:خودم دیدم.
قلب:لعنتی چرا منو شکنجه میدیی.
من:حقشه تو جمع ضایش کنم بگم نه.
قلب:اونوقت تکلیف من چی میشه.
من:تو داغی نمیفهمی تازه هرکی اومد گفت سلام نباید ازش خوشت بیاد که.
قلب:چرا چرند میگی من کی اینکارو کردم.
من:ولش کن حالا باید خودتو کنترل کنی.
👑دو روز بعد👑
خسته و کوفته از شرکت برگشتم چشام دیگه سو نداشت رفتم لباسمو عوض کردمو دستامم شستم خاله میز و آماده کرده بود
من:به به چه غذایی دستت درد نکنه.
خاله:نوش جونت.
شروع کردیم خوردن خاله اینگار میخواست یه چیزی بگه ولی روش نمیشد
من:چیه خاله چی شده.
خاله:هیچی بابا.
من:پس چرا هی میخوای یه چی بگی حرفتو میخوری.
خاله:میترا.
من:بله.
خاله:میگم تو از کسی خوشت نمیاد.
من:نه چطور.
خاله:میدونی چیه یه نفر من خوب میشناسمش پسر خیلی خوبیه.
من:من چیکار کنم.
خاله:ازم خاستگاریت کرد.
غذام گیر کرد تو گلوم نزدیک بود خفه بشم بمیرم
خاله:خوبی چیشد.
من:خوبم....شما بهش چی گفتی.
خاله:گفتم فردا بیان😐.
من:چندسالشه.
خاله:یکی دوسال ازت بزرگ تره
من:خب چرا گفتی بیان خاله.
خاله:چیه مگه پسر خیلی خوبیه که تازه میبینیش اگه ازش خوشت نیومد جواب منفی بده میرن پی کارشون.
من:الان زنگ بزن بگو نیان.
خاله:آخه من بهش گفتم بیان نمیشه که.
من:چرا بگو میترا خوشش نمیاد.
خاله:دخترم روحرف من حساب کرده من روم نمیشه دوباره زنگ بزنم بگم نیان که.
من:خودم زنگ میزنم پس شمارشو بده.
خاله:خب بزار بیان دیگه اونجا بهش بگو نمیخوام کاری نداره که.
من:...خیلی خب ولی اگه کسی دیگه ای زنگ زد لطفا بهش بگو که قصد ازدواج نداره.
خاله:بلاخره که باید ازدواج کنی.
من:فعلا ازدواج جزءآرزوهام نیست.
👑فردا شب👑
خاله زنگ زد کیمیا اینا و آرمانم بیاد فقط خدا به داد پسره برسه
خاله:میترا نمیخوای لباساتو عوض کنی الانا میرسن.
من:خوبه دیگه.
کیمیا:بیا بریم ببینم.
بعدم منو باخودش برد توی اتاق یه لباس خوب انتخاب کرد پوشیدم
من:این چیه بابا میخوام یارو و بشورم بزارم کنارا.
کیمیا:درهرصورت باید خوشگل باشی بشین یکم آرایشتم کنم.
من:نه کیمیا.
کیمیا:بشین دیگه بزار خوشگل شی.
من:نه ولم کن نمیخوام.
کیمیا:میگم بشین یکم میکنم.
من:نمیخوام باید کیو ببینم آخه.
خاله:چیشده صداتون تا پایین میاد.
کیمیا:نمیزاره خوشگلش کنم.
من:من نخوام آرایش کنم باید کیو ببینم.
خاله:میترا لج نکن دیگه بزار کارشو بکنه.
من:خاله من همینجوری خوبم نمیخوام آرایشم کنه.
خاله:میترا.
من:نمیخوام.
خاله:میترا!؟
من:😡.
بعدم به زور نشستم کارشو کرد چه گیری کردیم از دست اینا
کیمیا:خیلی خوب شد حالا اخماتو باز کن.
من:....
کیمیا:باز کن اخماتو دیگه.
من:ولم کن بی مزه.
بعدم اومدم بیرون از اتاق و رفتم پایین روی مبل لم دادم زنیکه زبون نفهم میگم آرایشم نکنا نمیفهمه که آرمانم اخماش تو هم بود داشت باگوشی ور میرفت
خاله:میترا.
من:بله.
خاله:ببین من آبرو دارم پیش اینا اینطوری رفتار نکن خیلی محترمانه فقط بهش بگو نه دیگه لج بازی نکن باشه؟
من:قول نمیدم.
راست میگه اینجوری ابروش میره باید یکم مراعات کنم یه فکر خیلی شومی توی سرمه بزار بیان😈بعد چندیقه بعد رسیدن رفتم توی آشپزخونه من نمیفهمم این چه رسم چرتیه من باید اینجا منتظر بمونم نشسته بودم داشتم باگوشیم ور میرفتم که صدای خاله دراومد چاییو ریختم و رفتم بیرون و چاییو پخش کردم رسید به همون پسرچلمنگه(کجاش چلمنگه:/)سینی چایو جلوش گرفتم داشت منو نگاه میکرد خشک شده بود شیطونه میگه سینی چاییو بریزم روشلوارش یه تکون ریزی به سینی دادم که سری ورداشت اومدم نشستم یه چندیقه ای گذشته بود چه قدر حرف میزن ولی بلاخره راضی شدن بریم اتاق(خداپسره و بیامرزه)رفتیم توی اتاقم درم بستم نشستم روی تختم نگاش میکردم
پسره:...خب اسم من راییمانه.
من:آها.
راییمان:20سالمه.
من:باشه.
راییمان:خب تو درباره خودت نمیگی.
من:نه.
راییمان:چرا.
من:خوشم نمیاد.
راییمان:خب ما اومدیم اینجا درباره خودمون بگیم دیگه.
کیمیا:بشین دیگه بزار خوشگل شی.
من:نه ولم کن نمیخوام.
کیمیا:میگم بشین یکم میکنم.
من:نمیخوام باید کیو ببینم آخه.
خاله:چیشده صداتون تا پایین میاد.
کیمیا:نمیزاره خوشگلش کنم.
من:من نخوام آرایش کنم باید کیو ببینم.
خاله:میترا لج نکن دیگه بزار کارشو بکنه.
من:خاله من همینجوری خوبم نمیخوام آرایشم کنه.
خاله:میترا.
من:نمیخوام.
خاله:میترا!؟
من:😡.
بعدم به زور نشستم کارشو کرد چه گیری کردیم از دست اینا
کیمیا:خیلی خوب شد حالا اخماتو باز کن.
من:....
کیمیا:باز کن اخماتو دیگه.
من:ولم کن بی مزه.
بعدم اومدم بیرون از اتاق و رفتم پایین روی مبل لم دادم زنیکه زبون نفهم میگم آرایشم نکنا نمیفهمه که آرمانم اخماش تو هم بود داشت باگوشی ور میرفت
خاله:میترا.
من:بله.
خاله:ببین من آبرو دارم پیش اینا اینطوری رفتار نکن خیلی محترمانه فقط بهش بگو نه دیگه لج بازی نکن باشه؟
من:قول نمیدم.
راست میگه اینجوری ابروش میره باید یکم مراعات کنم یه فکر خیلی شومی توی سرمه بزار بیان😈بعد چندیقه بعد رسیدن رفتم توی آشپزخونه من نمیفهمم این چه رسم چرتیه من باید اینجا منتظر بمونم نشسته بودم داشتم باگوشیم ور میرفتم که صدای خاله دراومد چاییو ریختم و رفتم بیرون و چاییو پخش کردم رسید به همون پسرچلمنگه(کجاش چلمنگه:/)سینی چایو جلوش گرفتم داشت منو نگاه میکرد خشک شده بود شیطونه میگه سینی چاییو بریزم روشلوارش یه تکون ریزی به سینی دادم که سری ورداشت اومدم نشستم یه چندیقه ای گذشته بود چه قدر حرف میزن ولی بلاخره راضی شدن بریم اتاق(خداپسره و بیامرزه)رفتیم توی اتاقم درم بستم نشستم روی تختم نگاش میکردم
پسره:...خب اسم من راییمانه.
من:آها.
راییمان:20سالمه.
من:باشه.
راییمان:خب تو درباره خودت نمیگی.
من:نه.
راییمان:چرا.
من:خوشم نمیاد.
راییمان:خب ما اومدیم اینجا درباره خودمون بگیم دیگه.
یه نگاه به سرتاپاش کردم الان وقتشه
من:میدونی من آدمایی که مثل تیر چراغ برقن خوشم نمیاد چون قدم بهشون نمیرسه حداقل باید یه وجب بلند تر باشن آز ادمای پر حرف خوشم نمیاد پرو که اصلا خیلی خجالتیم خوب نیست باید ورزش کار باشه ولی نه خیلی به اندازه نه زیاد سنگین باشه نه زیاد سبک(مگه کوله پشتیه)چشماش باید قهوه ای باشه نه زیاد مغرور و از خود راضی باشه نه زیاد همه چیو شل بگیره نباید دلقک باشه باید همه ازش حساب ببرن دستش توی جیب خودش باشه با پول زیاد مغرور نشه همیشه حواسش به اطرافیانش باشه همه چیو به همه جار نزنه تازه خوشم نمیاد جز ساعت چیز دیگه ای دستش باشه تازه از عینکای گردم متنفرم و همینطور از مردای مو بلند البته این دلیل نمیشه کچل خوشم بیاد....شمافرد ایده عال بنده نیستین آقای راییمان امیدوارم محترمانه نظرمو گفته باشم.
بعدم بلند شدم خیلی شیک از اتاق اومدم بیرون تا این باشه اول از خودم بپرسه بعد پرویی کنه بیاد خاستگاری مرتیکه نفهم با یه لبخند شرورانه از پله ها خیلی شیک اومدم پایین همه داشتن نگام میکردن
خاله:چیشد میترا جان راییمان کو؟.
من:هنوز توی اتاقه خاله بهتره خودش بیاد نتیجشو بگه.
بعدم با افتخار اومدم نشستم بعد چند لحظه اونم اومد پایین با اینکه کامل قهوه ایش کردم ولی بازم اینگار خوشحال میومد
مامان پسره:چیشد پسرم.
راییمان:به نظر من میتونیم به نتیجه های خوبی برسیم.
قیافم کلا ریخت الان چی بلغور کرد
بابای پسره:منظورت چیه.
راییمان:ایشون گفتن که اگه یه جلسه دیگه باهم بزاریم به نتیجه های بهتریم میرسیم.
کلا خشکم زده بود این چه آدم دو روییه هیچی به ذهنم نمیرسید که بگم آخه من کی همچین حرفی زدم مرتیکه**شده
👑چندی بعد👑
واسه خودشون بریدن و دوختن قرار شد فردا یه جلسه دیگه هم بزارن البته توی یه کافه دونفری به خدا کشتن اون پسر حلاله بعد چندیقه که رفتن آرمان اصبانی سری از خونه رفت؛رفتم دنبالش
من:آرمان وایسا کارت دارم.
آرمان:....
من:آرمان مگه با تو نیستم.
خیلی سری میرفت یهو وایساد خوردم بهش
آرمان:تا قبل اینکه اون مرتیکه حرف بزنه فکر کردم فقط یه خاستگار سادس.
من:خب بزار واست توضیح بدم.
آرمان:خودش توضیحو داد زحمت نکش.
بعدم دوباره سری به راحش ادامه داد و رفت توی ماشین نشست منم سری رفتم تو ماشین
من:من یه بار این اشتباهو کردم تو نکن.
همونجوری وایساده بود تکون نمیخور فک کنم داره نتیجه میگیره برگشت طرفم
آرمان:بگو فقط سری.
من:من وقتی رفتم تو یه چیزایی بهش گفتم که انتظار میرفت دمشو بزاره رو کولش بره خیلیم روک بهش گفتم که شما فرد ایده عال من نیستی ولی اون اومد اونچیزارو گفت حالا به نظر تو من مقصرم.
آرمان:یعنی هرچی گفت کشک بود؟.
من:آره باور کن.
آرمان:باورم نمیشه.
من:قسم میخورم!
آرمان:پس برم مثل سگ بزنمش.
من:نه این چه کاریه.
آرمان:باعث شد من نسبت به تو بدبین بشم حقش مرگه.
من:نه آرمان توروخدا نکن دیوونه شدی.
آرمان:پس میخوای چیکار کنی بزار برم بزنمش هم آدم میشه هم من دلم خنک میشه.
من:نه بزار من اینو حلش میکنم.
آرمان:اگه نتونستی چی.
من:اونوقت مال تو هرکاری میکنی بکن.
آرمان:الان بهتر شد.
من:من دیگه برم.
آرمان:خداحافظ.
من:خداحافظ.
👑فردا👑
ساعت 6بود منم ساعت 6قرار دارم ولی نشسته بودم داشتم فیلم میدیدم هه هه
خاله:میترا مگه تو ساعت 6قرار نداری پاشو برو.
من:باشه خاله حالا که دیر نشده میرم دیگه.
خاله:بدو ببینم.
بعدم لیرکس بلند شدم رفتم لباسامو پوشیدم راه افتادم ساعت نزدیکای 6ونیم بودرفتم توی کافه یکم اینور اونور و دیدم اونجا نشسته بود یک پدری از تو یه نفر دربیارم بشین نگاه کن رفتم بدون سلام علیک نشستم
من:مگه من جواب شمارو ندادم اون چیزا چی بود گفتین.
راییمان:خب مثل اینکه خوب منو نمیشناسی میترا من چیزی که بخوام و به دست میارم.
من:ببخشید ولی منو ازفهرست خواسته هاتون خط بزنین.
راییمان:شما دیشب حرفاتونو زدین حالا نوبت منه که حرفامو بزنم.....میدونی چیزایی که گفتیو نادیده گرفتم که حاضر شدم دوباره جلسه بزاریم.
من:اگه نادیدش نمیگیرفتی میخواستی چیکار کنی؟
راییمان:تو خیلی خوشگلی ولی اصلا اصاب نداری.
من:خودم میدونم.
راییمان:آخه چرا اینقدر لج میکنی تو هرچی که بگیو من برات فراهم میکنم قول میدم.
من:تنها چیزی که ازت میخوام اینکه بری پی کارت.
راییمان:آخه چرا اینقدر لجبازی.
من:انتظار میره نتیجشو خودت بدونی.
راییمان:بهم بگو چرا ازم خوشت نمیاد من که هر چی بگی برات انجام میدم پولم به اندازه کافی دارم.
من:نیازی نمیبینم همه چیو برات توضیح بدم واگه نری پی کارت کاری میکنم مورچه های خیابون واست عزا داری کنن تا الانم احترامتو نگه داشتم چیزی نگفتم واگر نه همون شب جلوی خانوادت کاری میکردم تا سه ماه روت نشه تو چشم مادروپدرت نگاه کنی دیگه هم نمیخوام ریختتو ببینم اگه دوباره چرندیات تحویل خانوادت بدی من میدونمو تو.
بعدم بلند شدم اومدم بیرون
👑چندروز بعد👑
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
اول از همه تولدت مبارک عزیزم 😉😘😘
دوم اینکه رمانت عالییی بود 😍😍😙
اول مرسیییی فدات شمممم دوم اینکه واییی بازم مرسی فدات شم(چیگفتم اصلا)
هپی مپی🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳 امیدوارم ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ساله شی اینم کادو🎁 و یک دونم بادکنک🎈
دستت درد نکنه😂فقط بادکنک قرمز نداری آبی به مزاجم نمیخوره😂
نه والا هر چی گشتم پیدا نکردم😂😂😂😂😂
تولدت مبارک قشنگم😻♥
مرسیی😘
بش برسی😄♥
جاننن؟!نگرفتم چی گفتی؟ یه بار دیگه بارسم شکل بگو😂
بش (مربع) برسی( دایره)😂😂💔
آآآآمممم راستش به یه نتیجه ای رسیدم ولی بازم شک دارم🙏
چ نتیجه ای البته اگه فضولی نباشه
نتیجه های منفی😐من کلا ذهن منفی دارم
😐😂💔