داستان جادوگران

روزی روزگاری چهار خانواده در کنار هم زندگی میکردند، چهار بچه هر روز در جنگل بازی میکردند

اسم آنها بلراک ،اسکرل و ناری بود ، چهار بچه ی جادوگر نیرو هایی داشتند . بلراک نیروی آتش 🔥 اسکرل نیروی یخ ❄️ و ناری نیروی خاک 🍀

این چهار جادوگر در 3 ساله گی در کنار هم زندگی کردند و در 6 سالگی از هم جدا شدن ...

12 سال بعد این چهار جادوگر همدیگه را می‌بینند در دانشگاه بریم سراغ داستان بلراک گفت : خب وقتشه برم به اتاقم اتاقم شماره ی وای هی اقل حواست کجاست اسکرل گفت : مطسفم بلراک گفت : هی من شما را میشناسم

اسکرل گفت: نمی دونم هی تو هم برام آشنایی ناری گفت : سلام بچه های دانشگاه بلراک گفت : سلام اسکرل گفت : سلام بعد ناری یهو افتاد روی اسکرل و باراک بعد ناری گفت : اخ درد داشت بعد ناری گفت ههی من شما را میشناسم بعد ناری گفت اسکرل بلراک چقدر دلم برات تنگ شده بود راستی بچه ها اتاقتون شماره ی چنده بلراک و اسکرل گفتند : شماره ی 21 و شماره ی همه 21 بود و همه در کنار هم در دانشگاه بودن

اسلاید اضافه