
نتیجه رو حتما بخونید😉
سوار شدیم و رفتیم اونجا خدا بهم رحم کنه این میخواد یه کاری دستم بده رفتیم یه شهربازه خیلی بزرگ یکی از کارکنای اونجا رو آرمان گیر آورد باهاش حرف بزنه آرمان:ببخشید ترن هواییتون کجاست. مرده:والا فعلا ترن هواییمون داریم تعمیر میکنیم ولی اون قطار اونجا میبینی هست اونم خیلی هیجانیه. آرمان:باشه دستت درد نکنه. مرده:خواهش میکنم. آرمان:ترن هوایی نداره بجاش میریم اون قطاره. رفتیم سمتش مرده:افرادی که بیماری قلبی داره یابارداره نمیتونه بره درضمن این مال افراد بالای18ساله. من:آخجون من17سالمه بای. کیمیا:منم هنوز مونده برم18بای. آرمان:بیاین اینجا ببینم درمیرین...این 18 سالشه که هیچ اینم 17 سالشه چندوقت دیگه میره 18 نمیشه قبول کنین. مرده:پس باید تمام عواقبشم خودتون به عهده بگیرین. آرمان:باشه من قبول میکنم. خاله:من برام خوب نیست بیام برای قلبم ضرر داره اینجا میمونم. آرمان:اشکال نداره شما اینجا بمون من برم اینا رو آدم کنم بیام. من:من آدم هستم.
آرمان:تو بیا یکم عقلتو تکون بده چشات باز شه. من:کورم مگه. آرمان:بیا میفهمی. بعدم رفتیم توی صف خیلی شلوغ بود قطار وقتی اومد رفتیم سوار شیم هر کوپه دونفری بود آرمان:خب آرش تو پیش من میشینی. آرش:آرمان!من میخوام پیش خانومم بشینم. کیمیا:منم میخوام پیش آقام بشینم. من:از خداتم باشه پیش من بشینی نچسبا😒. آرمان:یعنی چی از این سوسول بازیا درنیارین این شهربازیو روسرتون خراب میکنما. آرش:من حالیم نیست میخوام پیش خانومم بشینم. آرمان:تو چی حالیته؟. من:اهان ده مردم علاف شمان. کیمیا:داداش راه بیا دیگه. آرمان:خیلی خب پس شما جلوی ما میشینین تا کاراتونو زیر نظر بگیرم. من:میخوان چه غلطی کنن توهوا. آرمان:من نمیدونم. من:خدایا یه عقلی به این سه نفر بده یه صبری به من. بعدم نشستیم سرجامون و اون اهنه رو که فکر کنم یه جورایی کمربند بود و آوردیم پایین من:این پایین تر نمیاد. آرمان:نه دیگه آخرشه.
من:من از زیر این درمیرم که نگاه. آرمان:اینقدرریزی. من:الان منو مسخره نکن داره راه میوفته چیکارکنم. آرمان:من دارمت نترس. من:اگه بمیرم میکشمت. آرمان:باشه فقط بیا اینورتربشین دستم بهت برسه. من:نمیرم. آرمان:بهم اعتماد کن دارمت دیگه. من:باشه. قطاره اوج گرفت همینجوری میرفت بالابعدم یهو با تمام سرعتش سرازیر شد اومد پایین خیلی وحشت ناک بود چشامو بستمو دستمو گذاشتم روی صورتم وقتی اون صحنه رو میدیدی آدم زهره ترک میشد خیلیم تند میرفت که یه آرامشی بهم منطقل شد دستمو از روی صورتم ورداشتم بغلم کرده بود میتونستم ضربان قلبشو حس کنم همه ترسم ریخت گرمای بدنش بهم آرامش و امنیت میداد خیلی باحال بود اصلا دیگه هیچی حس نمیکردم محکم بغلم کرده بود قلب:(درحال پاره کردن سینه میترا وخارج شدن از بدن وی)احساساتی شددددممم💓
بلاخره تموم شد و قطار وایساد کلا ماتم برده بود بلند شدم خاله اومد سمتمون کیمیا:وایی چه حالی نداد عوووقق. بعدم سری دوید رفت آرش:به من چسبید دوباره بریم. آرمان:من صورتمو حس نمیکنم ولی حال داد میترا توچی. میترا:....یکی منو بگیره. خاله:بیا بشین روی صندلی. بعدم خاله دستمو گرفت رفتیم نشستیم روی صندلی خاله:خوبی؟ من:... آرش:چی کارش کردی. آرمان:فضول من هیچکارش نکردم توبرو ببین خانومت خوبه. آرش:اوه کیمیا یادم رفت. بعدم سری رفت پیش کیمیا آرمانم رفت یه آب معدنی گرفت اومد آرمان:بیااینوبخور. من:نمیخوام. آرمان:بریم دکتر. من:نه. آرمان:حالت خوبه. من:نه. آرمان:میتونی بلندشی. من:نه. آرمان:ای بابامن هرچی میگم میگه نه. خاله:رفته تو شوک یکم وایساخب چه قدر عجولی. آروم بلند شدم چه سمی بود لعنتی من:من...خوبم...عووقق. بعدم سری رفتم سرویس بهداشتی هرچی که توعمرم خورده بودم بالا آوردم خدابگم چیکارت کنه آرمان اه قلب:به من خیلی حال داددوباره بریم سوار شیم. من:عمرن.
قلب:آخه خیلی رمانتیک بود. من:پدر پدر پدربزرگم درآومد بعد میگی خیلی رمانتیک بود. قلب:نبود؟ من:چرا ولی دیگه نه.💮از زبان میترا💮 قلب:اشکال نداره من به همون یه بارشم راضیم. من:الان باید برم یکیو آدم کنم. دستمو شستم و رفتم بیرون آرمان وایساده بود داشت با کیمیا و خاله که نشسته بودن حرف میزد آرشم بغل کیمیا بود کیفمو گرفتم دستم جوری بزنم تو صورتت نقشش روصورتت چاپ بشه رفتم طرفش من:آرمان. آرمان:بله. من:خیلی دیوونه ای. بعدم خاستم با کیفم بزنمش که دستمو گرفت من:ولم کن میخوام لهن کنم. آرمان:این کیفت کوچیکه میخوای بزنی بامال کیمیا بزن. من:منو مسخره نکن دیلاق. بعدم با کفشم که یکم پلشنه داشت زدم روی پاش آرمان:زورت همینه با اون یکی دستمو گوششو گرفتمو پیچ دادم که دستمو ول کرد و خم شد
من:ها چی شد قلدرم پلدرمت کوها. آرمان:مغزت گیرپاژ کرده ولم کن. من:بگوغلط کردم آرمان:میترا ولم کن واگر نه .. من:واگر نه چی. آرمان:فکر کردی من دردم گرفت. بعدم خیلی ریلکس بلند شد آرمان:من درد حالیم نمیشه حالا تو میخوای گوشمو ده بار پیچ بده. من:وایساالان لوت دادم میفهمی...میدونستین دلیل اصلی اینکه آرمان تیر خورد و چه اتفاقی... آرمان دهنمو گرفت نذاشت حرف بزنم آرمان:الان میایم. بعدم بردم یه گوشه من:بزاربرم بگم. آرمان:میترا من:کوفت آرمان:میخوای بگی؟ من:صدرصد آرمان:باید دوباره سوارت کنم به تنظیمات کارخونه برگردی من:آره تو گفتی منم اومدم آرمان:ببین کسی نباید بفهمه توم نباید میفهمیدی ولی الان باید راز نگه دار باشی من:چیه نکنه دوباره داری باهاشون کار میکنی آرمان:حالا پیشنهاد دادن من:توبه نداری تو آرمان:نه من:نمیریا آرمان:چرا من:چرا چیه اوندفعه یکم مونده بود بمیری دوباره داری میری آرمان:من هفتاجون دارم😎 من:چرت نگو آرمان آرمان:من که هنوز جوابشونو ندادم داری حرص میخوری من:جواب نمیخواد که بگو نه نمیتونم بگو برن سراغ یکی دیگه آرمان:اونا به من اعتماد دارن من:باشه پس من میرم به خاله میگم تا ببینم نظر اون چیه آرمان:میترا دیوونم کردی باشه میگم نه من:مطمعن؟ آرمان:خدایا نگاه کن منو گیر کی انداختی من:نمیگم ولی توم دیگه حق نداری جون خودتو به خطر بندازی واگر نه همه چیو میگم آرمان:اصلا جون خودمه دوست دارم من:تو غلط کردی آرمان:چرا اینقدر من برات مهمم؟ من:تاحالا کسی بهت گفته بود خیلی پرویی آرمان:یادم نمیاد فک کنم من:برو اونور زدمش کنار و از اونجا خارج شدم قلب:خودتو لو دادی
من:میدونم ولی اونم سوال خیلی احمقانه ای کرد قلب:منم بودم همینو میپرسیدم من:پوفف...خدایا منو بکش راحت شم بعدم رفتم سمت خاله اینا آرمانم چندلحظه بعد پشت سرم اومد خاله:چی شد من:هیچی کجا بریم آرش:والا تا شب علاف آرمان خانیم کیمیا:میترا چی میخواستی بگی آرمان نذاشت من:هیچی ول کن من یه چی گفتم چه گیری دادی آرمان:خب بریم؟ خاله:کجا آرمان:تصمیم نگرفتم ولی به نظرم بریم تلکابین سوار شیم کیمیا:توم همش توی هوایی یه چیز زمینی بگو آرش:راست میگه دیگه من:میخواد منو سکته بده دیگه آرمان:خب بریم قایق سواری 👑چندساعت بعد👑
دیگه شب شده بود فک کنم دیگه جا نبود که نرفته باشیم همه جا رفتیم آرمان:خب الان باید بریم یه جای خیلی قشنگ خاله:ول کن آرمان خسته شدم کیمیا:ما غلط کردیم آرمان:بریم اونجا هم شام میخوریم هم خستگیتون درمیره خیلی قشنگه برای شماها رزرف کردمش من:کنسلش کن آرمان:نیاینم کولتون میکنم میبرم اون اصل کاریه آرش:منو کول کن آرمان:خر گنده باشو ببینم الان میریم اونجا سوار شین بدویین سوار شدیم یه نیم ساعتی توی راه بودیم ولی بلاخره رسیدیم بالای کوه بود من:برم خونه بیهوش میشم تا پس فردا کیمیا:من بدتر از تو آرمان:رسیدیم دیگه چه قدر غر میزنید یه دروازه اونجا بود رفتیم تو که برقاش روشن شد بوی گل شب بو همه جارو پر کرده بود من عاشق گل شب بوم گلای دیگه هم داشت پر گل بود اونجا یه راه بود دنبالش کردیم رسیدیم به یه آلاچیق خیلی خوشگل از اونجا میشد کل شهرو دید من:خیلی قشنگه آرمان:دیدی گفتم خوشتون میاد ناز میکردین کیمیا:خیلی قشنگه آرش:چه جوری پیدا کردی اینجارو آرمان:مااینیم دیگه من:عاشق گل شبوم خیلی خوش بوعه خاله:آره خیلی خوش بوعه مادرتم خیلی دوست داشت من:آره یادمه همیشه میگفت آرمان:برین بشینین تاشامو بیارم 👑چندکی بعد👑 بعد شام هرکی یه گوشه آلاچیق ول شده بود فقط من نشسته بودم آرمانم رفته بود اونور داشت منظره و میدید من:اینجوری ول شدین من چیکار کنم پس کیمیا:تو پاشو برو من جام تنگه من:😐بیریخت بلند شو کیمیا:آرررش آرش:حرفشو گوش نکن تو خوشگل خودمی من:ایشه حال مارو بهم زدین😒 کیمیا:حصود هرگز نیاسود😛 من:من حصودی نکردم حالم بهم خورد اینا فرق داره آرش:خب چرا حالت بهم خورد من:برای اینکه من مخزن احساساتم یک سوم هرفرد عادیه کیمیا:آره سریم پر میشه عوق میزنه بیرون من:دقیقا آرش:یکم احساسات ببینی خودش جاباز میکنه نترس من:دست شما درد نکنه آقای دکتر نمیخواد واسه من نسخه تجویز کنی به این زن دیلاقت بگو پاهاشو ور داره کیمیا:سرقبرم بزارم پاهامو میگم جا نیست
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
به جان خودم 4بار خوندم تا بفهمم چی میگی😂😅میدونی چیه فک نکنم بتونم توی دوسه پارت تمومش کنم😑اگرم بخوام تمومش کنم توی دوسه پارت چند روزی باید صبر کنین تا مخ آکبندم کارکنع😂مرسی عزیزم💜
ـــــــ
دیه عه شوق زیاده
راستی به دوستام معرفی کردم
توی ی گپ 16 نفره رمانتو فرستادم 😘😘
مرسییی🙊
گوووودددددددددد فقط تعداد اسلاید هارو زیاد کن
چشمممم اصلا یادم رفت آخه همیشه 8تا اسلاید میزدم😂
اگه پارتو گذاشتی بگو تا برم داستان بررسی کنم تا زود بیاد
دارم میزارم آماده باش😂
آماده ام فرمانده😂💔
سربازناظر چرا پس منتشرش نمیکنی😂💔
دارم بررسی میکنم ولی خیلی زیادن😂💔
21 لایک شد💃💃
Raponzel
| 3 ساعت پیش
ببخشیدددد زیاده رویی کردم 20تااااا
الان با اون 5تا اکانتام لایک میکنم😐♥
😂😂
راپونزل جان ی فکری همین الان اومد خورد تو سرم
میگم پارت هایی که میخوای بنویسی 40 یا 42 پارت باشه
یعنی 1 یا 3 پارت دیگه مینویسی ولی طولانی
اینجوری کسایی که رمان و میخونن حسابی حال میکنن😍😍😍😍😍😍
اگ نظر منو بخوای میگم 3 پارت دیگه بنویس تموم شه و اگر 1 پارت دیگ بویسی بهت خیل فشار میاد و ممکنه منتشر نشه
ولی در کل میگم تو که داری مینویسی زیاد بنویس و امیدوارم همینطور که با رمانت به حال دادی و خوشحالمون کردی توی زندگیت همیشه و موفق و شاد باشی 😍😻😻😻😻😻😻😻😻😻💋💋💋💋💋💋💌
به جان خودم 4بار خوندم تا بفهمم چی میگی😂😅میدونی چیه فک نکنم بتونم توی دوسه پارت تمومش کنم😑اگرم بخوام تمومش کنم توی دوسه پارت چند روزی باید صبر کنین تا مخ آکبندم کارکنع😂مرسی عزیزم💜
پونزل جان من اذیتمون نکن 17 تا لایک خورده دیه
پارت های بعد رو تا فردا شب منتشر کن (منظورم اینکه امشب بزار تا فردا شب منتشر شه) بخدا رمانت عالیه دارم دیوونه میشم 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
یکم احساساتیش کن همین 😊😊😊😈😈
گذاشتم😂
فوق العاده عالی بود💜💗
ممرررسسسییی😍
حتما داستانتو ب دوستام معرفی میکنم تا زودتر 30 تا لایک بشه😉❤
مرسیییی گلمم😘
هاااااان😱😱
30 تااااااا خدایااااااااا😭
ببخشیدددد زیاده رویی کردم 20تااااا