سلام من اومدم با قسمت سوم
به لانگ نگاه کردم داشت نگام میکرد و لبخند میزد بهار _چی شده؟ لانگ _هیچی خانواده ی خیلی خوبی داری قدرش رو بدون. منم لبخند زدم ابجی _بهار داری با کی حرف میزنی؟😕 بهار _ اممم... هیچی هیچی 😅 (خب داستان رو کش ندیم بریم شب وقتی همه خواب بودن) وقتی مطمئن شدم همه خوابن رفتم تو حیاط و قوری رو باز کردم لانگ آمد بیرون و یه خمیازه کشید و گفت:چی شده نصف شبی؟
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود منتظر ادامه هستم 🧡💛
آره بزار 💛💛
مرسی
باشه حتما میزارم