
سلام علیکم اومدیم با پارت دوم علامت ها مرینت و لیدی باگ : 🐞 تیکی : 🍬 آدرین و کت نوار : 🐾 پلگ :⭐
🐞 : گفتم چی شده هیچ کس جواب نمی داد یهویی بابابزرگم رو دیدم که اونم داره گریه میکنه خیلی وقت بود ندیده بودمش گفتم بابا بزرگ طور خدا شما بگید چی شده 😭😭 ( علامت بابا بزرگ مرینت 🎅 بهتر از این نبود ) 🎅: دخترم مامان بزرگت از بینمون رفته 🐞 : بابابزرگم گفت مامان بزرگم دیگه نیست انگار که آب سردی ریخته بودن روم با گریه گفتم طور خدا بگید دارین شوخی میکنید 😭😭😭
🎅: دخترم منم دوست داشتم این یه شوخی باشه اما نیستش 🐞 : گفتم نهههههههه این جوری نمیشه نمیشه و بعد باز گریه کردم مامانم میخواست دل داریم بده ولی یکی باید خودش رو دل داری بده میدونستم باید با تیکی حرف بزنم اون حالم رو بهتر میکرد بخاطر همین گفتم من میرم بالا بخوابم حالم خوب نیست رفتم بالا بعد تیکی اومد بیرون 🍬 : همچی رو شنیدم باید مرینت رو دل داری میدادم اصلا حالش خوب نبود
🐞 : تیکی اصلا حالم خوب نیست 😭😭 🍬 : مرینت آروم باش با گریه به حال خودت کمکی نمیکنی هاااا 🐞 : میدونم ولی اصلا حالم خوب نیست 😭😭 🍬 : هر کاری کردم که مرینت رو آروم کنم نمیتونستم موفق بشم آخه کوامی ها همیشه زندن یه فکری به سرم زد بنظرم تو طول عمر کوامی این فکر به سرم نزده بود 😐 بعد گوشی مرینت رو دادم دستش گفتم
🐞 : تیکی گوشیم رو داد دستم گفت زنگ بزنم با آلیا حرف بزنم فکر کنم از این فکر کلی به خودش افتخار کرده بود یه بوس کوچولو تیکی رو کردم و تا اومدم زنگ بزنم به آلیا دیدم که یهو
🐞 : که دیدم یه ابر شرور حمله کرده و اون کسی نبود جزء اون لایلای دروغ گو 😠😠 جالبه من امروز دروغش رو افشا نکرده بودم ولی خیلی خوشحال بود که دیدم چییییییی اکوماش به پروانه تبدیل شد و پر زد و رفتش. سریع به آلیا زنگ زدم گفتم تنهایی 🐺 : دیدم یهو گوشیم داره زنگ میخوره مرینت بود گفت تنهایی گفتم آره کاملا 🐞 : گفت تنهاست گفتم همین الان به روباه قرمز تبدیل شه و یه توهم از من تو خونه بسازه که انگار خوابم گفت باشه
🐺 : بهم گفت یه توهم ازش بسازم گفتم باشه بعد سریع ساختم نمیدونستم واسه چی میخواد اما بعدا میپرسیدم 🐞 : دیدم توی تختم توهم ساخته شد بعد سریع تبدیل شدم افتادم پشت لایلا اما جوری که نفهمه هیچ کار خاصی نکرد فقط یه بستنی از آندره خرید ولی آندره بد نابودش کرد بعد اون همه گریه کردن بالاخره خندیدم 😂 ( علامت آندره 🍦) ( علامت لایلا 👺 بخاطر دروغ هاش این رو گذاشتم )
🍦 : این اسکوپ هندونه ای بخاطر رنگ پلیورت و اممممم اممممم خب دیگه چه مزه ای دوست داری ؟ 👺: یعنی هیچ مردی نمی خواد منو که میگی دیگه چه مزه ای 😠😠 میدونی من کیه ام ؟؟ 🍦: خب ببین واقعیت که همیشه مثل بستنی خوش طمع نیس 👺 : حرفش رو قطع کردم گفتم همون هندونه ای و بعد گرفتم مو رفتم سمت خونه
🐞 : آلیا بهم پیام داد که داره وقتش تموم میشه منم به هیچ نتیجه ای نرسیدم و رفتم خونه به آلیا گفتم میتونم بیام خونه تون کارت دارم 🐺 : گفتم باشه بیا منم ازت سوال دارم 🐞 : رفتم خونه آلیا همچی رو بهش گفتم ازم پرسید دلیلش چیه ( فلش بک به موقعی که مرینت داشت میومد بیرون ) 🐞 : از بابابزرگم پرسیدم چرا مامان بزرگ مرده 🎅 : مامان بزرگت توی یک تصادف فوت کرد کسی که بهش زده یه جوونی بوده با موهای طلایی و مامان بزرگت رسونده بیمارستان ولی بعد فرار کرده ولی بخاطر اینکه مامان بزرگت رو رسونده بیمارستان اگه پیداش کنیم میبخشیمش و بخاطر اینکه جوون هست فقط ۱۰ سال الی ۱۵ سال می افته زندون و متاسفانه جوونیش هدر میره
🐺 : به مرینت یکم دل داری دارم بعد که آروم شد ازش پرسیدم که چرا میخواست براش توهم بسازم 🐞 : آلیا ازم پرسید که چرا میخواستم برام توهم درست کنه و همه چی رو بهش گفتم 🐺 : به مرینت گفتم میخوای حالا چیکار کنی ؟ 🐞 : کسی که به مامان بزرگم زده رو پیدا میکنم 🐺 : بعد میخوای باهاش چیکار کنی ؟؟؟ 🐞 : نمیدونم اون موقع که گرفتمش تصمیم میگرم 🐺 : منم کمکت میکنم 🐞 : نه شدوماث نباید بفهمه معجزه گر داری 🐺 : ای به خشکی شانس
به پایان آمدین کفتر حکایت همچنان باقیست میدونم قول هیجان دادم و این هم میدونم کم بود هیجانش ولی این آرامش قبل طوفان هست ناظر جونم منتشر کن 🌷🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعدی
تو راهه تو تنها کسی هستی که اینجوری معتاد این داستانی