
سلامممممممم اومدیم با پارت چهارده علامت ها : مرینت لیدی باگ : 🐞 آدرین و کت نوار : 🐾 کلویی یا کویین بی سابق : 🐝 لوکا و والپیریل : 🐍
( عصر فردا ) ( علامت شدوماث 😈 پروانه نبود ) 😈 : سلام لایلا 👺 : سلام گابریل 😈 : تو نتونستی به قولت عمل کنی 👺 : از من بهتر گیرت نمیاد 😈 : اتفاقا اومده 👺 : باز بر میگردی به من 😂 😈 : نترس بر نمیگردم 😏 👺 : خداحافظ گابریل 😈 : خداحافظ لایلا
( چون نقش ناتالی مهم نیست علامت نمیزارم ) ناتالی : گابریل میخوای کی رو به جای لایلا بزاری 😈 : میفهمی اون بهترین آدم برای این کاره حالا برو به جای خلوت تبدیل شم ناتالی : باشه پیچیدم تو یه کوچه خلوت گفتم میتونی تبدیل شی 😈 : ( دیالوگ تبدیل گابریل ) حالا معجزه گرت رو بهم بده
ناتالی : پس میخوای به اون اعتماد کنی 😈 : آره گفتم بهترین آدم هست ناتالی : معجزه گر رو بهش دادم به شوخی گفتم قول بهم بده اسمش رو نزاره مایورا 😈 : باشه 😂 ناتالی : ممنون 😈 : پریدم بالا که برسم به بالای ساختمون یهو یه حس خشم احساس کردم و یه اکوما فرستادم سمتش چی 😨
ناتالی : اعصابم خیلی خورد شده بود یعنی اون بچه بدرد گابریل بیشتر میخوره 😠 دیدم یه اکوما اومد سمتم و رفت تو عینکم گفتم سلام گابریل انقدر زود دلت واسم تنگ شد 😈 : واقعا انقدر اعصبانی که میخوام معجزه گرت رو به یکی دیگه بدم 😂 ناتالی : نمیخوای قدرتم رو بهم بدی 😈 : باشه مایورا قدرتت اینه که میتونی هرچقدر دوست داری هیولا درست کنی
😈 : ولی باید ! مایورا : بنظرت دیر نیست واسه این که بگی چی میخوای 😈 : چرا ولی برو حواس اون ها رو پرت کن تا من معجزه گر رو بهش بدم مایورا : باشه گابریل 😈 : بهم بگو شدوماث مایورا : باشه اعصبانی نشو بابا 😂😂
🐞 : امروز تکالیف رو تو خونه ای که آدرین گرفت حل کردیم ( ساعت شیش و نیمه ) آدرین رفت خوابید خیلی خسته بود منم رفتم تو گالریم و عکس های مامان بزرگم رو دیدم اشک تو چشام جمع شد 😢 نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه البته بخاطر آدرین بی صدا 🐾 : دیدم یکی داره بی صدا گریه میکنه بلند شدم دیدم مرینت گفتم چیشده
🐞 : دیدم یکی از پشتم گفت چیشده سه متر پریدم بالا گفتم آدرین داشتم دق میکردم 🐾 : ببخشید دیدم باز داره اشک تو چشاش جمع میشه رفتم بغلش کردم گفتم حالت خوبه 🐞 : اصلا آدرین خیلی حالم بده 🐾 : میخوای بریم یه دوری بزنیم
🐞 : آره ممنون رفتیم یه دوری زدیم گفتم آدرین 🐾 : جان 🐞 : سینما چی داره 🐾 : فکر کنم الان فیلمی که از ما ساختن رو 🐞 : با اینکه از اون فیلم خوشم نمیاد بریم ببینیم 🐾 : باشه رفتیم تو سینما و منم بلیط گرفتم ( ساعت هفته ) 🐞 : فیلم نصفش گذشته بود که یهو
( بریم به شیش و نیم موقعی که ناتالی شرور شد و شدوماث رسید به بالای ساختمون ) 😈 : سلام کلویی 🐝 : دیدم یکی از پشت گفت سلام کلویی پریدم دیدم چی شدوماث باز با من چیکار داری 😈 : میخوام در عوض یه کادو یک کمکی کنی بهم 🐝 : از کی تا حالا انقدر مهربون شدی کادو میدی احتمالا باز میخوای اکوما بدی بهم نگه دار واسه خودت 😈 : نه کلویی این رو میخوام بهت بدم معجزه طاووس رو نشون دادم 🐝 : چی معجزه گر طاووس 😨 چه کاری باید بکنم 😏 😈 : حالا شد 😏
به پایان آمدین کفتر حکایت همچنان باقیست بعد جایی کات کردم میدونم 😂 برو بعدی چالش داریم ناظر جونم منتشر کن🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود داداش خودم برات برسیش کردم
ممنون بهت بگم آبجی ؟
آخه اسمتم نمیدونم 😕
گفتم چقدر زود اومد 😂😆😘😙😁
اسمم یلداست و آره چرا که نه خوشحال میشم آبجی صدام کنی میگم يه سوال ۱۲ سالته؟ من ۱۳ سالمه
آبان میشه 13 ساله ام 😁
باشه منم میگم ابجی
مگه فقط دخترا با هم خواهر میشن
پسرا مگه خواهر ندارن ابن همهدختر ها آبجی آبجی میکنن
من یه حدودی عاشق این کلمه بودم
ولی از یه جا به بعد کسی که بهش میگفتم قلب رو شکوند ولی خودشم نمیدونه 😊☺