سلام خوشگلا .
انچه گذشت : + بعد از رفتن راشل به ادرین گفتم : ادرین بهتر نیست برمی و یه سر به ساردین بزنیم شاید نظرش عوض شده باشه _ فکر خوبیه + با مارسل و متیو و ادرین رفتیم پایین ساردین: اونا اومدن سریع پاشدم و گفتم میخوام حقیقت رو بهتون بگم + خوبه بگو ببینم فامیلی تو چیه ؟ ساردین : اول اینکه من ادم بدی نیستم و فقط میخواستم از خانوادم که منو ول کردن انتقام بگیرم + امت با انتقام گرفتن چی بدست آوردی! ؟ ، هیچی ساردین: میدونم میدونم اما از دست اونا خیلی عصبانی شده بودم _ خب حالا پدر و مادر تو کیا هستن ؟ ساردین: فامیلی من ........
....... فامیلی من اگرست هست من ساردین اگرست هستم قیافه همه: 😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯😇😇😇😇😇😇🙊🙊🙊🙊🙊🙊🤦🏻♂️🤦🏻♂️🤦🏻♂️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️)قیافه من:😛😛😜😜 خوب تولدتون زدم اقا ساردین برادر ادرینا و ادرین هست برای همین عکسش شبیه اونا هست ) همه : چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟!!!!؟!!!!! ساردین : اره مگه چیه ؟ _ شوخی میکنی نه ؟ تو نمیتونی برادر من باشی 😳◇چی میگی تو ؟! تو ساردین اگرستی ؟😯😯 تو مگه نمرده بودی مامان به ما گفته بود تو مردی😶 _ راست میگه + ببینم تو که دروغ نمیگم نه ؟ 😯ساردین : نه دروغم کجا بود میتونین از سوزی بپرسین😪 سوزی : راست میگه اون برادر شماست 🙂_ من برم محو شم😑 ( فلش بک به ۳ سال پیش : ♡£ ادرین ، ادرینا میخوایم باهاتون حرف بزنیم _ چی شده مادر ؟ ◇ اتفاقی افتاده ؟ ♡ عزیزم ما باید یه حقیقتی رو بهتون بگیم £ من شروع میکنم، بچه ها وقتی که ادرینا و ادرین بدنیا اومدن بعد از چند ماهگی شما امیلی دوباره حامله شد و اونم یه پسر بود
وقتی اون به دنیا اومد مرد .😪 _ چی ؟ یعنی ما یه برادر دیگه هم داشتیم؟😯 ◇ شما اینو از ما مخفی کردید ؟😵 ♡ مجبور بودیم دخترم چون مطمئن نبودیم 😞£ ولی الان میدانیم اون نمرده اما نمیدونیم کجاست 🙁. پایان فلش بک ) ( ۲ ماه بعد ) □ امروز به راشل قرار داشتم رفتم و یک لباس کالباسی و یک دامن سیاه پوشیدم 😍و با یک کفش زرشکی و موهام رو بستم و رفتم پایین 😃+ الیس مامان کی بودی ؟😚 قربونت برم هفته دیگه تولد دخترمه ؟ 😍اره ؟ دخترم یک سالش میشه ؟ 😍که دیدم الیس تیپ زده و اومد پایین گفتم به به ماریانا خانم کجا تشریف میبرن ؟ 😎□ اممممممم هیچی میخوام بدم هوا بخورم . 😐+ اها تو گفتی و منم باور کردم 😶
□ خبببببب اره اره دارم میرم راشل رو ببینم🤦🏻♀️ + خب باشه ساردین : سلام مرینت 🙂+ سلام🙂 ساردین : سلام الیس کوچولو😍 الیس : اقایمسنتکیوقجتر جتقننیک 😍_ مرینت عشقم امروز باید بریم برای چکاب الیس😃 + اوه اره اومدم😘 ساردین : مرینت و ادرین هم رفتن منم گفتم یه سر برم بیرون 🙂( دوستان اگر یادتون باشه اسم دختر تام و سابین رزا هست ) که دیدم رسیدم به یک شیرینی پزی خیلی دلم شیرینی میخواست برای همین رفتم داخل اونا شیرینی فروشی دوپن چنگ بود رفتم و سلام کردم که یک دختر رو دیدم واییییییییی خیلی خوشگل بود😍😍😚😚 خیلی بامزه بود که گفت چه کمکی میتونم بکنم ؟🙂 منم هول شدم و گفتم : انممممم سس....لام من ساردین هستم😵 میشه از این نوع شیرینی به من بدید😑 رزا : البته بفرمایید☺ ساردین : ممنونم، رفتم بیرون فکرم اون دختره بود یادم رفت اسمش رو بپرسم و رفتم خونه رزا : اون پسره خیلی خوش تیپ بود گفت که اسمش ساردین هست ازش خوشم اومد😍 کاشکی دوباره به اینجا بیاد 😍
( یک هفته بعد ) + امروز تولد یک سالگی الیس بود براش تولد گرفتیم من یه لباس مجلسی خیلی خوشگل پوشیدم لباسم ابی بود . ابی پوشیدم تا هم به رنگ موهام باشه هم چشمام هم میخواستم یکم دل ادرین رو ببرم _ امروز تولد الیس بود منم یه لباس سبز و یک شلوار مشکی پوشیدم خوشتیپ شده بودم ( بچه ها یادم نمیاد گفته بودم مرینت و ادرین چند سالشونه برای همین الان میگم : ادرین : ۲۸ سال مرینت : ۲۷ سال ) □ یه لباس بنفش پوشیدم رزا : ما هم به تولد الیس دعوت شده بودیم برای همین یک لباس مجلسی صورتی پوشیدم ( عکس لباس دخترا 👆🏻👆🏻😍😍) □ من رفتم لباس الیس رو برش کردم خیلی ناز شده بود _ رفتم بیرون که مرینت رو دیدم خیلی خوشگل شده بود نمیتونستم ازش چشم بر دارم رفتم و دستش رو گرفتم و بردمش یه جای خلوت + داشتم با رزا حرف میزدم که یه نفر دستم رو گرفت و بردم یه جای خلوت اون ادرین بود خیلی خوشتیپ شده بود گفتم به به عشقم چه خوشتیپ شده از همه خوشتیپ تر شدی عشقم _ تو از همه خوشگل تر شدی مرینت بپا ندزدنت + نگران نباش هیچ کس نمیتونه منو بدزده _ بله چون خانم لیدی باگ تشریف دارن مرینت گفت خوب دیگه من برم خواست بده که دوباره دستش رو گرفتم و چسبدندمش به دیوار
کجا با این عجله ؟ اول ب*و*س رو بده بعد برو + ادرین ولم کن الان یکی میاد میبینه _ واقعا که مرینت تو همش به الیس اهمیت میدی پس من چی ؟! و چشمام رو مظلوم کردم 🥺 + خیلی خوب باشه باشه چشمات رو اونجوری نکن فقط و گونش رو بوسیدم و گفتم بیا اینم از بوس حالا ولم کن _ این چی بود دیگه مگه من بچم واقعا که مرینت . و خودم رفتم نزدیک و 💏 . ( بعد تولد ) ساردین : همش چشمم به رزا بود اون خیلی خوشگل شده بود رفتم پیشش و گفتم سلام من ساردین هستم . رزا : اون پسره که توی شیرینی پزی دیدم دوباره دیدمش و گفتم چه تو خوشتیپ شدی که خودم فهمیدم چی گفتم و گفتم : اممممممم .......یع.....نی اممم ههههههه تو هم اینجایی ؟...هاهاها ساردین : اون دختره گفت چه خوشتیپ شدی ولی زود حرفش رو پس گرفت و تغییر داد منم ازش پرسیدم اسمت چیه گفت : رزا از اون موقع عاشق اون دختره شدم _ داداش جون اونجوری نگاهش نکن همه فهمیدن ساردین : ادریننننننن _ دیدم ساردین داره یه جوری نگاه رزا میکنه فهمیدم از رزا خوشش میاد ( شب در خانه ) _ مرینت + هوم _ میگم امروز ساردین و رزا و کنار هم دیدم ساردین عاشق رزا شده + چییییی ؟ راست میگی ؟ _ اره + پس نقشه چیه ؟ _ بیا نزدیک ........( بعدا میفهمید ) + عالیه . الیس رو خوابوندم . ( ۲ روز بعد ) + ادرین وقت نقشه هست _ بیا ، سایمون ( اون غول رو میگه 😂) سایمون : بله _ .........( بهش گفت که باید در انباری رو قفل کنه ) ( بچه ها الان ساردین و رزا توی انباری گیر افتادن ) + خب اینم از نقشه حالا فقط باید منتظر عروسی باشیم ◇ داشتم تخت رو مرتب میکردم که یکدفعههههههه[ لباس پسرا👆🏻]
خب دوستان اینم از این . امیدوارم خوشتون اومده باشه . برای بعدی ۸ لایک . نمیدونم چرا همش کم لایک میدم 😑. لایک کنیا ترو خدا . ممنونم عشقم. اگر داستان و یا تستام رو دوست دارید فالویادتون نده. راستی از همه شما ممنونم که منو فالو کردید و باعث شدید دستاورد بچه معروف رو بگیرم . خیلی دوستون دارم . خدانگهدار تا پارت بعد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان پارت 39 و 40 منتشر شده
میشه لطفاً پارت بعدی رو بزاری 4 روز گذشته
داره شبیه جریان فوتبالیست ها میشه هااااااااا😂
رامیلا جان. گذاشتم منتشر نمیشه.
تا پارت 41 رو گذاشتم نمیدونم کی منتشر بشه
راستی برای دستاورد جدیدت بهت تبریک میگم✌🏼😉
ممنون عشقم
سلام عالی 😋♥️👍🏼
عالی بزار بعدی رو
ممنونم
گذاشتم
عالییییی
ممنون
عالی بود🙂 اولین نفرم یہووووووووووووووو
بہ تست ھای منم سر بزن🙂
ممنونم . افرین
حتما