دختر خاله شگفت انگیز پنج

یهو یادم امد باید کجا بخوابم رفتم پرسیدم یورا : باید کجا بخوابم نامجون : میتونی تو اتاق یکی از ما بخوابی یورا :من خیلی بد خوابم تو خواب لگد میزنم حرف میزنم جین: پس میتونی تو اتاق زیر شیروانی بخوابی من : باشه جین : بیا اتاق خوابت نشون بدم یورا: باشه

عکس بالا اتاق خابت

رفتی تو اتاق خوابت گفتی خیلی کیوته جین:اره بامزه اس من میرم تا تو راحت باشی من :باشه شب بخیر جین: شب بخیر😴 و جین رفت تو هم تا سرت گذاشتی رو بالشت خوابت بورد

صبح بیدار شدم اعضا هم بیدار بودند داشتن صبحونه میخوردند من: سلام اعضا:سلام بعد من رفتم صبحونه خوردم نامجون: یورا بعد صبحونه اماده شو برام مدرسه ثبت نام کنیم جین: نامجون ترو خدا بزار دو روز بگذره بعد به فکر درس باش نامجون : ادم هر چقدر درس خون تر باشه ادم خفن تر میشه جین: اتفاقا ادم هر چقدر در س خون تر باشه مسخره تره

نامجون: پس من مسخره ام جین: منظورم این نبود یورا: بچه ها من اماده ام بریم نامجون : چقدر سریع یورا : اره من تندم نامجون پس منم بر بپوشم یورا باشه ( لباس یورا: یک بولیز گشاد مشکی طرح اسکلت با یک شلوار مشکی بلند گشاد

رفتیم مدرسه قشنگی بود زیبا بعد نامجون ثبت نام کردیم برگشتیم بعد ناهار خوردیم بعد من یک فیلم با حال گذاشته ترسناک دیدیم بعد شام خوردیم موقع شما تا یک صدایی میومد همه برمی گشت انگار اثر فیلم ترسناک بود بعد شام من رفتم خوابیدم که بعد