های بچه ها چطورید
از دید یورا صبح بود یا خدا مدرسه سریع همه کار مو کردم کفشم پوشیدم تا امدم از در برم بیرون دستم کشیده شده دیدم جیهوپ خندون گفت بیا باهم بریم😄 منم که دیرم شده بود گفتم باشه🤭 سریع رفتیم تو ماشین بعد پنج مین رسیدیم خداحافظی کردم رفت داخل مدرسه که یهو چنتا پسر آمدن تو سالن یه جوری رفتار می کردن انگار شاهن مگه کین حالا😒 همینجوری داشتن قدم می زدن که یه دختر یهو خورد به پسره دختره افتاد زمین پسره گفت مگه کوری دختره گفت ببخشید ارباب پسره گفت مگه با گفتن یه معذرت خواهی حل میشه (با داد) دختر هیچی نمی گفت معلوم بود ترسیده بود که من جلو رفتم
گفتم هوی پسره چیکارش داری مگه از قصد بهت خورده پسره گفت تو چی میگی خانم کوچولو گفتم من کوچولو نیستم تو کوچولویی که سر برخورد اتفاقی آنقدر داری شلوغش می کنی😏 پسره گفت میدونی من کیم گفتم هر کی هم باشی حق نداری با یه دختر اینجوری کنی😏😏 گفت حالا که نمی دونی من پسر رئیس جمهوریم گفتم اه که اینطور منم دختره لی مینهومم گفت مسخره می کنی حالا میبینی 😏 خلاصه می کنم تو این مدرسه کسی نباید به من کاری داشته باشه که تو داری این قوانین زیر پا می زاری و اگه بزاری حرفش قطع کردم گفتم خو می خوای چیکار کنی هاااا😏 پسره گفت هم اتفاق بدی برای خودت برات میوفته و هم برای این دوسته عوضیت که یهو عصبانی شدم موهای پسر کشیدم گفتم چی گفتی بگو چی گفتی پسر گفت هوییی عوضی ولم کن مو هام کنده ششددددد اینجوریه هااا اونم موهای من کشید شد گیس گیس کشی اونموقع من ول نمی کردم من ول نمی کرد پسره گفت بیا با شمار سه موهای هم ول کنیم گفتم باشه
پسره گفت ۱ گفتم ۲ همزمان گفتیم ۳ و اینکه هیچکدوم ول نکردیم بلکه سفت تر موهای همو گرفتیم داشتیم بحث می کردیم که مدیر امد مدیر گفت بچه ها چخبرتونه . تو سریع خودت جمع کردی ولی خوب پسره خیلی آروم بود خوب معلومه پسره رئیس جمهور هااااا مدیر گفت زود بیایین تو گفتی چشم تا داشتی می رفتی کههه
کههه سر خوردم احساس کردم یکی گرفتتم اره پسره بود بعد هولم داد گفت برو من زیر گفتم دارم میرم دیگه دارم چیکار می کنم رفتیم تو کلاس جا نبود که پسره گفت بیا پشت من بشین و چون جا نبود مجبور بودم بشینم رفتم نشستم به محض اینکه نوشتم سریع برگشت به من گفت اسمت چیه گفتم یورا کیم یورا تو چی گفت جرمی کانگ جرمی گفتم خو شبختم گفت همینطورر😄 بعد کلاس ها همینجور گذشت زنگ خونه خورو داشتم از در مدر سه بیرون رفتم احساس کردم یکی دستش انداخته رو گردنم دیدم کهه......
داشتم از مدرسه خارج میشدم احساس کردم یکی انداخته رو گردنم دیدم😞دیدم جرمیه گفتم تو اینجا چیکار می کنیییی جرمی گفت مگه بده با دوستم صمیمی باشم گفتم کی گفته من تو صمیمی هستیمممم تا چند دقیقه پیش داشتیم همو پاره می کردیم اونوقت الان شدیم دوست هممم 😡 جرمی گفت همه یه دوست صمیمی ها یه دعوایی دارن دیگه😊 ای خدااا ولش کنم گفتم فردا میبینمت خداحافظ گفت خداحافظ دوست صمیمی خدااااا ولش کن حالا دنبال اعضا بگردمم........
خب بچه ها داستان ما به پایان رسید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)