
سلام نفسا امیدوارم خوشتون بیاد😆خیلی کم حمایتم میکنید داستان های باحالی قراره بزارم و از این به بعد شرت میزارن براتون تا پارت بعدی داستان هامو بزارم 🤗
کمک کنننننن ت : چی شده خوب (علامت پسره &) & : چند تا پسر ثنا رو به زور میبرند سمت جنگل بدو بدو باید بریم ت : صبر کن کمک بیارم 😟&: نه خودمون دوتا کافیه تو باهاش رفتی توی جنگل برتن دور دور تا صدات به کسی نرسه که دفعه دیدی همون پسره ای که ظهر توی ساحل با کینه نگاهت میکرد اونجاس اومد جلو و تو با سر زدی توی دماغش( علامت پسره +) + : اخ دیوونه ت: چیکار داری باهام بعد هم دوتا پسر دستتو گرفتن (فلش بک از زبان کوک )
دیدم ت داری با یه پسر میرفتی سمت جنگل و خیلی نگران بودی سریع به همه ی بچه ها خبر دادم و تعقیب شون کردیم تا رسیدیم به یه جای خیلی دور و دیدم ت و گرفتن تا جایی نری 😒به بچه ها خبر دادم که اماده باشن(از زبان تو ) خوب اومد جلو تا منو ببوسه که یه دفعه بچه های کلاس ریختن تو و میزدنش که کوک دست منو گرفت و فرار کردیم و اون پسره ی بیشعور هم دنبالمون اومد تا کوک منو رو برد پشت یه سنگ بزرگی تا قایم بشیم خیلی بهم چسبیده بودید که کوک نگاهم کرد و یه دفعه گفت کوک: ت دوست دارم و بعد بوسیدت😘💏( واه واه )
که تو سریع فرار کردی میدوییدی اونم میدویید دنبالت تا رسیدی به چادر رو رفتی تو و پتو کشیدی رو سرت و خوابیدی صبح شد و رفتی صبحانه خوردی و نشسته بودی روی نیمکت که همون پسره اومد سمتت بلند شدی یه چوبی کنارت بود برداشتی و میخواستی بزنیش که یه عکس نشونت داد موقعی که کوک میبوسیدت اون عکس گرفته بود همه جمع شده بودن ببینن چه اتفاقی افتاده + : میبینی الان نشون همه میدم ت : بده خودت که بد تری منو دزدیدی مدیر اومد و گفت : چی که یه دفعه عکسو نشون همه داد و تو با چوب زدی تو سرش (حقشه غورباقه هم قدشه 😂)
) و دوییدی سمت جنگل که ثنا هم اومد باهات رسیدی به یا سنگ و روش نشستی ثنا : ت واقعا کوک بوسیدت دیشب ت: اره اجی ثنا : اه نگران نباش عزیزم من پیشتم و بعد همو بغل کردید😆 ثنا : تو همیشه دختر قوی بودی و الانم با غرور میری و پیش همشون میشینی (همون لحظه پیش پسرا ) کوک : تهیونگ این چراغه چیه کور شدم😅 تهیونگ : جوه باحالی میده جیمین : خوب اقا پسر شما ت رو بوسیدی
کوک: امممم اره هوپی و جین : مبارک مبارک نامجون : صبر کنید ببینم کوک دوستت داره کوک : بهم نگفت فرار کرد و اومد تو چادر زیر پتو 🤣 شوگا : اها به خاطر همین بود که اومدیم شما دو تا تون زیر پتو بودین کوک : اره 🤗 فردا شد و قرار شد که برید خونه وسایل هاتو جمع کردی نشستی توی اتوبوس در حین مسیر پسرا نقشه میکشیدن با ثنا
جیمین : ببینید اگه میخواید این دوتا عاشقو بهم برسونید خونه رو رمانتیک کنید😍 ثنا : اخه ت کوک و دوست نداره تهیونگ : ولی کوک که داره ثنا : اها باشه حله پیاده که شدیم به زور میبرمش خرید خوبه همه ی بچه ها : اره عالیه رسیدیم پیاده شدیم که ثنا اومد و گفت: ت بیا بریم خرید یه بستنی هم بخوریم🍦 ت : اخه من خستم ثنا : خیلی بدی رفیقت و تنها میزاری
ت : افف باشه بریم پاساژ ها ثنا : باشه اجی رفتیم پاساژ و داشتیم خرید میکردیم ( بریم پیش پسرا) جیمین : کوک شمع ها کجانننن کوک : والا نمیدونم جین : اخرین بار تو اشپز خونه دیدم🤣 کوک : اره دستت درد نکنه همونجا بود تهیونگ: بچه ها اهنگ رو چی بزارم؟ نامجون : من یه سی دی دارم الان میارم کوک : مرسی (بریم پیش دخترا) ثنا : وای ت خسته شدم بیا برگردیم خونه ت : باشه بریم منم خستم ثنا میای خونه ی من ثنا : اره میام تا نودل بخوریم ت : باشه بیا سوار آسانسور شدید در که باز شد دیدی با گل🌹 تا سمت خونت رو فلش زدن یعنی بیا درو باز کردی
دیدی خونه تزئین شدس خیلی خر ذوق بودی ولی کی اینکارو کرده که یه دفعه کوک اومد جلوم و زانو زد و ازم درخواست که باهاش باشی ت : کوک تو اینجا چی کار میکنی و ول کردی رفتی کوک هم پشت سرت اومد رفتی توی پارک جلوی خونت که کوک دستت رو گرفت و گفت چرا نمیفهمی دوست دارم ها چرا 🥺 لطفا باهام باش لطفا و اشک میریخت 😭(دلت میاد کوک و اذیت کنی) ت : کوک منم دوست دارم ولی چون تا حالا با هیچ کس نبودم میترسم در حین همین لحظه کوک بوسیدت و تو هم همراهیش کردی 🤗🤭 (بزارید برم به اون دنیا رفتم بای بای 😘🤣)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا ترین داستان❤️😍
عالی بود😊منم حمایت کن.