
خب دوستان الان فقط حوصله دارم که بنویسم ولی این قسمت خیلی هیجان انگیزه
امروز روز خوبی بودچون صاحب سومین بچه میشدم میبل و الکس( شخصیت جدید و شوهر میبل) هم میومدن وقتی رفتم تو اتاق وندی دیدم بچمون سالم نیست از میبل خواستم تا بچم رو زندش کنه میبل هم کرد
وقتی رفتیم خونمون باورو نمیشد چی دارم میبینم جورنال ۴ و ۵ رو میزم بود جورنال پنج رو باز کردم دیدم چیزای بیشتری درباره ابشار جاذبه نوشته بود اخر کتاب نامرئی نوشته بود: سلام دیپر اونروزرو یادت میاد که ابشار جاذبه را نجات دادیم آن روز بیل یه وردی خوند که زنده بمونه و الان زندست و من رو گرفته بود که فرار کردمو این جورنال ها رو برای تو اوردم. عمو فورد
رفتم به همه گفتم مخصوصا میبل دیپر: میبل باید همه اماده بشن جنگ بین بیل و ما قوی تر شده عمو فورد راجب 2تا دیگه از بیل گفته اسم اون دوتا کیل و ویل هست میبل: یادت باشه ما قوی تر از بیل هستیم دیپر: همینطوره ولی من استرس دارم میبل : استرس نداشته باش داداشی
فردا صبح زود هممون راه افتادیم اما عجیب بود بیل این دفعه قلعه اش را به شکل قلب درست کرده بود همه تعجب کردیم وقتی رفتیم تو دیدیم عمو فورد بیل کیل و ویل 3 تایی میخندن همه باهم گفتیم : فورد مگه تو کتاب نگفتی اینا بدن.؟ عمو فورد بچه ها من اشتباه میکردم بیل فقط دوست داشت با ما بیشتر اشنا بشه و همیشه والدینش سرزنش میکردن ولی برادراش برعکس والدیتشون بودن و کمک مسکردن الانم با من دوست شده بیل تازه من و برادرام میتونیم به شکل انسان در بیایم یهو شبیه انسان شدن میبل پرواز کرد و به همه گفت
شما ها از کجا میدونین عمو فورد واقعا خودشه همه اره میبل راست میگه بعد میبل دورهم سپر کشید که یه وقت اسی نبین استن میبلی من فهمیدم باید چیکار کنیم نقطه ضعف فورد اینه که خیلی زیاد قل قلکیه میبل رفت قل قلکش داد داشت میمرد از خنده استن اره این خود خود فورده بعد دوید سمت فورد بقلش کرد استن نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود فورد منم همینطور
هیچکس میبل رو ندید بعد فهمیدن داره با ویل بیل کیل حرف میزنه انگار ازشون خوشش اومده بود ولی یهو
سلام ببخشید جای حساس کات کردم
الان ساعت حدودای یک شبه. من ار ساعت 11:30 شروع کردم به نوشتن من بخاطر عشق خودم به شماها مینویسم
امیدوارم من را ببخشین که کمه شب بخیر کیوتای من
ممنون از سایت فوق العاده تستچی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببینید پارت اخر دختر جادویی را گذاشتم چون بعضیا خوششون نیامده و شاید دیگه داستانی ننویسم
نه عزیزم به خودت اطمینان داشته باش
اره به خودت ایمان داشته باس
ن الان یه تست دیگه نوشتم
به خدا من زود میزارم سایت تستچی قبول نمیکر
و اینکه ساعت 11:30 این تستو نزاشتم ساعت 1:30 شب گذاشتم من یه تست دیگه در رابطه با ابشار جاذبه نوشتم هنوز درحال برسیه ولی اگه اومد بخونین
مسئله ساعت نیست مسئله اینه که هر وقت نخواستی تست رو ادامه بدی لازم نیست بگی دیگه نمیتونم و فلان فلان.. میتونی خیلی راحت بخوابی یا هر وقت حوصله کردی ادامه داستان رو بنویسی
سلام نظر همگی رو خوندم اگه میخواین سوپرایز بشین صبور باشین
عالی تو نویسنده ی فوقعلاده ای هستی لطفا بازم درست کن
به نظر من دیپر میبل همون عسلیا باشن. یا بچه هاشون هم بیار. تازه فورد و استن هم الان حتما پیرمردی شدن ولی خوب بود
خییییلی دوووووووور کردییییی
کلی منتظر داستانت بودم.
بدک نبود
خیلی کم مینویسی بیشتر بنویس