های گایز😍چون خیلی از پارت دوم داستانم استقبال کردید پارت سوم رو گذاشتم😊
ساعت ۷ صبح بود.دیشب ساعت را برای ۷ صبح تنظیم کرده بودم.یادم نبود که دیگر به مدرسه نمیرویم.دیروز روز خیلی خوبی بود.البته فقط برای ما.اخر بیل خیلی خوشحال نبود.همش اخمش تو هم بود و یه گوشه نشسته بود و جالب اینجا بود که دهنش بسته نبود!هر وقت هم که سوز می امد از شیرینی ها و کیک هایی که سویل برایمان فرستاده بود بخورد بیل گفت میل ندارم.البته بهتره بگم شیرینی و کیک های قابل خوردن چون قبل از اینکه من و کندی و گراندا یه قاچ ازش را بخوریم دیپر گیر داد که سمی هستند و عمو فورد هم گفت ضرری ندارد ازمایششان کنیم که بله باز هم دیپر ضایع شد و کیک ها و شیرینی ها سمی نبودند.اما واقعا دلم برای بیل سوخت از اول اینکه به معما کده رفته بودیم تا اخر شب چیزی نخورد.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
وای اخجون ی داستان جدید پیدا کردم زود برم بخونم اول نظر دادم😁ولی مطمئنم عالیه
وایی ممنون💕🌈
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
عالی بود لطفا پارت بعدی زود تر بنویس 😁
چشم حتما😍❤
عالی بود❤️❤️❤️❤️
وای فقط بیل 🤣🤣🤣🤣 فکنم زندگیش براش مثل کابوس شده 🤣🤣🤣🤣🤣🤣
اره🤣🤣🤣تو پارت های دیگه با کابوس هاش بیشتر اشنا میشین🤣