درود بر همگی 🙋
ایزابل با عصبانیت که هر لحظه در وجودش بیشتر شعله میکشید ، به جای خالی آروبا خیره شد و بعد با دست هایی گره کرده ، از بار استخوون اژدها خارج شد و به طرف قصر راهی شد . بعد از اینکه با سریع ترین راه ممکن خودش رو به قصر رسوند ، وارد اتاق سرد و تاریکش شد ، به طرف یکی از جا شمعی ها رفت و تنها شمعش رو روشن کرد و بعد روی تخت نشست و درحالی که عصبانی و نا امید بود با خودش زمزمه کرد : احمق ، احمق ، احمق ، معلوم نیست خودت رو قاطی چه موضوعی کردی ، وقتی پیدات کنم اول از همه یه مشت تو اون صورت رومخت میخوابونم . همون موقع یه نفر در زد و بعد از چند ثانیه گفت : خواهر ، منم ، چارلی . ایزابل هوا گرفته اتاق رو وارد ریه هاش کرد و بعد سریع گفت : میتونی بیای داخل . در باز شد و چارلی با لباس های رسمی سفید در چهارچوب در نمایان شد ( چارلی همون مو نقره ای با چشم های آبیه ، گفتم یادآوری بشه 🙃 ) ، وارد اتاق شد و یکم دور و اطراف اتاق رو برانداز کرد و بعد گفت : اینجا چرا انقدر تاریک و سرده ؟ و ایزابل تنها با سکوت پاسخ سوال معلق در هوای چارلی رو داد . چارلی به طرف جا شمعی های دیگه رفت و شمع هاشون رو روشن کرد ، بعد به طرف ایزابل رفت و کنارش روی تخت نشست و گفت : خوبی ؟ ایزابل در حالی که تو چشماش اشک جمع شده بود ، لبخند زد و گفت : آره ، فقط یکم خسته ام . چارلی به چشم های غم آلود خواهرش خیره شد و گفت : مطمئنی فقط یکم خسته ای ؟ ایزابل سرش رو انداخت پایین و بعد از چند ثانیه سرش رو آورد بالا و در حالی که اشک از چشماش جاری میشدن گفت : راستش دیگه نمی دونم باید چیکار کنم ، توی این یه هفته هر جا که میشد رو گشتیم اما هیچی که هیچی ، دست از پا دراز تر برگشتیم سر خونه اولمون . همون موقع با پشت دستش اشکاش رو پاک کرد و ادامه داد : دیگه واقعا مغزم حواب نمیده که باید چیکار کنم . چارلی لبخند غم آلودی زد و گفت : پس شاید بد نباشد الان یه خبر خوب بهت بدم البته چیز زیادی نیست ولی هنوز هم یه تیر توی تاریکیه .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
Unknown
| 4 هفته پیش
🙏🌸🌸🌸🌸
راستش این فکر هم تو ذهنم بود اما میدونی من شخصا تو خیلی داستان ها دیدم که یه دختر هست که نامادری اش اذیتش میکنه ، عذابش میده و .... ، به خاطر همین یه چیز دیگه ته ذهنمه که میخوام به اون شاخ و برگ بدم بعد یه چیزی بگم ، الان من از خلق شخصیت ایزابل میخواستم به خواننده یه دختر قوی و محکم و در برخی موارد بیرحم و جدی رو نشون بدم که بعضی موقع ها هم این شخصیت احساس تنهایی و ناامیدی هم میکنه.
👌🏻
بنظرم شخصیت باید انسان باشه ، نه فرشته یا شیطان .
کاملا موافقم ، بسیار زیبا گفتی 👌👌👌
( ꈍᴗꈍ)✨
🙃🌸🌸🌸
خیلی عالی بود 😍😍
میشه عکس سباستین رو بزاری؟ من هر کار می کنم به غیر از قیافه ی سباستین تو خادم سیاه، شخص دیگه ای رودر تصوراتم بزارم؛ نمیشه😐
مرسی 🙏🌸
پارت ۱۴ گذاشتم 🙃
واااای عالی بود😃😃😃😃
صلاح هارو تو تابوت جا سازی کرده بودن😂😂😂
راستی کیفیت جزوه خیلی خوب نبود و دست خطط هم به نظر میاد خیلی خوب نیست🤕😂
الان من دو تا سوال برام پیش اومد
سوال اول(دختری یا پسر؟ شاید قبلا پرسیده باشم یا شاید خودت قبلا گفته باشی ولی خب یادم نیست😂🤕
سوال دوم این که این داستان تو چه زمانی روایت میشه؟
ممنون میشم جواب بدی🙂
مرسی 🙏🌸🌸🌸🌸
بله 😂😂😂😂
آخه بخوای با کیفیت بزاری تستچی هنگ میکنه 🤦 من نهایت سعی ام رو کردم که با کیفیت باشه 😂
دست خطم که اصلا تاریخیه ، فقط خودم میتونم بخونم چی مینویسم 😂😂😂
دخترم 🙃✌
در اصل دو تا زمان اگه وقتی که از دید الک داستان روایت میشه رو زمان حال در نظر بگیریم ، وقتی از زبان راوی میشه ، گذشته است که بالاخره یه جا این دو زمان با هم تلاقی پیدا میکنن .
یا نکنه منظور سوالت اینه که در چه برهه ی تاریخی روایت میشه ؟
به جز سوالی که اسمم رو بپرسه ، بقیه سوالا رو جواب میدم 🙃
منظرم همون در چه بزحه ای از تاریخ روایت میشه😅
حدس میزدم دختر باشی
آهان ، اگه منظورت اونه که خودم هم نمی دونم دقیقا چه برهه ای هست ، فقط گذشته است اما نه اونقدر گذشته که تفنگ اینا وجود داشته باشن ، قبل از اونا . ( واقعا هم نمیدونم 😂🤦 )
🙃🌸
عالیییییییی بووددددثخبختبحیمس😂🌸🌸
مرسییییی 🌸🙏🙏🙏🙏
( داستان خودت چی شد ؟ 🙃 )
Unknown
خسته
| 44 دقیقه پیش
واقعا ؟؟؟
نه سباستین هم نیست 😂✌
😂😂😂😂😂
یه دانه سوال ل.ی.ن.ک.ه رو چه کنم دقیقا میزنم میره پشتیبانی سایت . ( حس دور از جونت خ.ن.گ بودن بهم دست داد 😂🤦 )
اره واقعا فکر میکردم پسری مخصوصا از اینا 🙋🤦 هم استفاده میکنی😅😅
وااااای دیگه تسلیمم🥲😂😂😂
دور از جونت🤦♀️ همونه همونجا پیام بده میاد برای من🙂
اینا رو استفاده میکردم و میکنم چون اوایل با یه موبایل دیگه وارد سایت میشدم بعد مدل دخترش رو پیدا نکردم پس از اینا استفاده کردم بعدا هم دیگه عادت کردم 😂✌
😂😂😂😂😂😂
باشه 🙃
عالییی بود
سپاس بیکران 🙏🌸🌸🌸
عالیییییییییی🌺🌺🌺🌺💕
سپاس بیکران 🙏🌸🌸🌸
ادامه کامنت قبلیم الک مخفیانه دنبال رئیس اصلی باشه و فقط یه قدم با پیدا کردنش فاصله داره که نا مادری ایزابل از ایزابل به عنوان یه تله استفاده میکنه تا الکو بکشونه یه جا یعنی بهش میگه ایزابل پیش من زندانی الک هم بره سراغش و ادامش هر طور میلت بود به نظرم ایده ی خوبیه ولی اصلا مجبور به اجراش نیستی من به عنوان یه خواننده چیزی که میخواستمو گفتم ولی احتمال پایین میدم اینجوری بنویسی چون ایدش واسه من یکی حداقل لو رفته و تو همیشه دنبال چیز های جدیدی نکته دومم برنامه بعد از شاهزاده فراری چیه؟
ادامه اش رو اینور میگم : بعد الان بیاد گروگان گرفته بشه و آخرش توسط شاهزاده قهرمانمون سوار بر اسب سفید نجات پیدا کنه ، خب اینجوری بیش از حد کلیشه ای میشه و یه جورایی کل ابهت ایزابل رو خورد میکنم بعد اگه بیاییم در نظر بگیریم که نجات پیدا نکنه که خب اونجوری مطمئننا میمیره و واسه ی اتفاقات آینده من بهش نیاز دارم ، پس با احترام به نظرت با اجازه ات سناریویی که در نظر گرفتم رو ادامه میدم . ادامه ی داستان رو تا جای ممکن سعی کردم جدید و هیجان انگیز کنم 🙃
بعد درباره سوال دومت بعد از پایین این فصل ....
ادامه اش جا نشد 🤦
داشتم میگفتم بعد از پایین این فصل که به احتمال خیلی زیاد تا چند روز دیگه تموم میشه ، اول میخوام یکم استراحت کنم و در کنار استراحت یکم ایده پیدا کنم برای فصل جدید و به احتمال خیلی زیاد آخر شاهزاده فراری و اون یکی داستانم ( میگم فصل آخر چون به نظرم هر چیزی تو اوج تموم بشه ، بهتره . ) . بعد از یه مدت نبودن با ادامه داستان lost destiny برمیگردم . فعلا برنامه ام اینه البته اگه متغیر های بیشمار زندگی ام تغییری توش ایجاد نکنن .
دو تا پایین ها منظورم پایانه 😂🤦
مثل همیشه لذت بردم دو تا نکته دارم اولیش این که احتمال میدم نا مادری ایزابل که اسمشم یادم رفته رئیس رستگاران جهنمی باشه نمیدونم حسم بهم میگه برداشتی که من داشت این بود که اون فهمیده ایزابل داره به یه سری حقایق و اینا راجب رستگاران جهنمی پی میبره میخواد زودتر شوهرش بده از شرش خلاص بشه اگه اینجوریه که هیچ اگه نیست ممنون میشم اینجوری کنی داستانو مثلا باهم لج بیوفتن تو قصر بعد آخرای داستان ایزابل رو گروگان بگیرن هم زمان الک هم توی رستگاران جهنمی جا افتاده و مخفیانه دنبال پیدا کردن رئیس اصلی
🙏🌸🌸🌸🌸
راستش این فکر هم تو ذهنم بود اما میدونی من شخصا تو خیلی داستان ها دیدم که یه دختر هست که نامادری اش اذیتش میکنه ، عذابش میده و .... ، به خاطر همین یه چیز دیگه ته ذهنمه که میخوام به اون شاخ و برگ بدم بعد یه چیزی بگم ، الان من از خلق شخصیت ایزابل میخواستم به خواننده یه دختر قوی و محکم و در برخی موارد بیرحم و جدی رو نشون بدم که بعضی موقع ها هم این شخصیت احساس تنهایی و ناامیدی هم میکنه.
عالی بود ♥️♥️♥️
مرسی 🙏🌸🌸🌸