10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Apameh انتشار: 3 سال پیش 34 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ببخشید دیر شد 👀✨
آلیس : چ زود 😨...باید کلی کار انجام بدی که
کاترین : امروز خریدامو کردم ...کارای اداریمم که خود مدرسه انجام داده ...حتی بلیط هم برام فرستاده ..فکر نمی کنم کار های زیادی داشته باشم
آلیس : شوخیت گرفته باید کلی با دوستات و خانواده ات وقت بگذرونی...خودم فردا میایم بریم کل پاریس رو بگردیم و عکس بگیریم 😁
کاترین : باشه ...ساعت چند میای ؟
آلیس : ساعت ۹ صبح میایم دنبالت که قبل از غروب آفتاب کل پاریس رو بگردیم
کاترین : باشه ...مامانم اومد
آلیس : سلام خاله
مامان : سلام آلیس ...خوبی ؟
آلیس : خوبم ممنون 😊
مامان: خب آلیس تو بورسیه رو قبول نشدی؟....کاترین صندوق رو باز کن این چمدون رو بزارم توش
آلیس : نه متاسفانه ...قرار بود تا دیروز نتایج رو بگن ...که برای اونایی که قبول شدن نامه قبولی و بلیط می فرستن ..که برای من نفرستادن
مامان : عب نداره .....خب حالا کدوم دانشگاه قرار بری ؟
آلیس : نمیدونم فعلا تصمیمی نگرفتم ...خب دیگه من برم مزاحمتون نشم ....کاترین فردا میبینمت
کاترین : میبینمت
آلیس دست تکون داد و منمو مامانم دادیم و آلیس رفت داخل پاساژ
مامان : خب بریم خونه ...اگه جای دیگه ای کار نداریم
کاترین : همه چی که خریدیم...فکر نمی کنم
مامان :خب بریم غذا بگیریم بعد بریم خونه
کلارا : بریم پیتزا 🍕 فروشی
مامان : باشه
بعد مامان حرکت کرد ب سمت پیتزا فروشی ...من توی راه همش از پنجره ب بیرون نگاه می کردم ...سکوت خاصی بینمون بود ...حتی کلارا که خیلی حرف میزد ولی ساکت نشسته بود و ب اسباب بازیه نگاه می کرد ...
مامان : خب رسیدیم ....شما تو ماشین باشید منم برم بگیرم و بیام
کاترین : باشه
موبایلمو از تو جیبم در آوردم و رفتم تو اینستاگرام ...
کلارا : چطوری هنوز با این موبایل کار میکنی ؟
کاترین : چطور ؟
کلارا : آخه خیلی داغونه
کاترین : باهاش کنار میایم ....میشه تحملش کرد 😜
کلارا : شیش روز دیگه که کنار مایی؟ بعدش میری ؟
کاترین : از کجا حساب کردن بلدی تو که هنوز مدرسه نمیری ؟
کلارا : مامان یادم داده
کاترین :آها ...اره بعدش میرم دانشگاه
کلارا : برنامه ات برای این شیش روز چیه اجی ؟
کاترین : خب فردا با آلیس میرم بیرون .... روز بعدش با دوستای دیگه ام بیرون ...می مونه چهار روز ...دو روز هم وسایلمو جمع می کنم و بعدش میرم خونه ی فامیلا که باهاشون خداحافظی کنم
کلارا :بری دیگه بر نمی گردی ؟
کاترین :نمیدونم ممکنه هر چی پیش بیاد
کلارا زد زیر گریه و می گفت: دیگه نمی بینمت 😭 من بدونم تو چی کار کنم 😭 دلم برات تنگ میشه😭....من برگشتم ب سمت صندلی عقب و شروع کردم ب آروم کردن کلارا و گفتم : کلارا اینطوری نیست که منو نبینی ...من بعضی اوقات میایم فرانسه ...تازه شما هم می تونید بیاید ...در ضمن هر روز بهتون با تماس تصویری زنگ میزنم که باهم صبحت کنیم😊
کلارا : قول میدی ؟
کاترین : قول مردونه
بعد ب کلارا لبخند زدم و کلارا هم بهم خندید ...مامانم از پیتزا فروشی اومد ...پیتزا ها رو ب من داد و گفت: خب بزنیم بریم خونه ...کاترین خونه نوشابه داریم یا بگیرم ؟
کاترین : داریم مامان ...همین دیروز گرفتی 😄
مامان : راست میگی ...یادم رفته بود
مامان شروع ب حرکت کردن کرد و ب سمت خونه رفتیم توی راه مامانم ازم پرسید : برنامه ات چیه برای این چند روز ؟
کاترین : برنامه خاصی ندارم اما فردا و پس فردا با دوستامم ...دو روز وسایلمو جمع میکنم و دو روز هم از فامیلام خداحافظی میکنم ....ی روز با خانواده ی تو ...ی روزم با خانواده ی بابا
مامان : نمی خوای بری دیدن بابات ؟
کاترین : نه
مامان : چرا ؟ اون پدرته
کاترین: نمی خوام .... اون اصلا ب فکر منو کلارا نیست ...توی این ده سال حتی نیومده منو کلارا ببینه ....حالا ما هیچی ...حتی توی این ده سال نرفته دیدن مامان بزرگ ...من خانواده ی بابا رو دوست دارم ولی ....
مامان : می دونم از دستش عصبانی ولی هر کاری هم بکنی تو بچه اشی
چیزی نگفتم و ب بیرون نگاه کردم ...مامانم منو بعضی اوقات نگاه می کرد اما تا می خواست چیزی بگم منصرف می شد و دوباره ب جلو نگاه می کرد ....رسیدیم خونه ...مامانم ماشین رو پارک کرد و رفتیم خونه
مامان : خب بیاید پیتزا ها رو بخوریم ...این برای تو کلارا ...اینم برای تو کاترین ...خب سسم که اینجاست ...شروع کنید
کلارا کلی سس ریخت روی پیتزاش و شروع ب خوردن کرد ...منم ب پیتزام سس زدم و شروع ب خوردن کردم ...نصف پیتزامو خوردم که سیر شدم
کاترین : ممنون سیر شدم 🥲
مامان : مطمئنی ؟ تو فقط چهار تا تیکه از ی پیتزا ی نفر رو خوردی ...نگاه کن کلارا فقط ی تیکه گذاشت 😐
کاترین : ممنون ولی سیر شدم
رفتم تو اتاق خودم و کلارا رو تختم دراز کشیدم ب سقف خیره شدم...ب نقاشی هایی که روی سقف کشیده بودم ....کل اتاقمون پر از نقاشی های من شده بود ....نقاشی های توی کاغذم که همه ی جای اتاقمون ریخته شده بود ...با اینکه هر روز خونه رو تمیز می کنم و اینا رو مرتب میکنم بازم دوباره نقاشی هام همه جا پخش میشن ....صدای در اومد ...
کاترین : بیا تو کلارا
مامان : کلارا نیستم
کاترین : تویی مامان ...بیا
مامان : چرا ب سقف خیره شدی ؟
کاترین : هیچی همینجوری
مامانم نشستم پیشم و بهم خیره شد
کاترین : بگو
مامان : چی رو بگم ؟
کاترین : همون چیزی که ته دلته و اومدی بگی ؟
مامان : از کجا فهمیدی می خوام چیزی بگم ؟
کاترین : خب همون قدر ک مامانا بچه هاشون رو می شناسن ما هم مامانامون رو میشناسیم
مامان : ب بابات زنگ زدم
کاترین : خب چی گفت؟
مامان : می دونستی ؟
کاترین : نه
مامان : بهش گفتم داری میری لندن
کاترین: اها
مامان : چرا اینجوری شدی کاترین ؟ تا همین پارسال که اسم بابات می اومد خیلی خوشحال می شدی ...چرا الان انقدر بی تفاوتی؟
با عصبانیت از حالت دراز کشیده بلند شدم و چهار زانو رو تخت نشستم
کاترین: چون فهمیدم نه سال تموم وقتمو الکی منتظرش بودم ...هیچکدوم از تولدامو نیامد ...فقط برام کادو می فرستاد ...ولی منتظرش می موندم ولی می دونی دیگه برام حتی ب اندازه ی نوک سوزن ارزش نداره ....هر کاری دوست داره بکنه ....درسته رفته پول دربیاره ولی انقدر سرش شلوغه که نمی تونه حتی بیاد ب دیدنمون 😒
مامان : کاترین آروم باش
کاترین : راست میگی چرا باید اعصاب مو برای آدم های بیهوده بهم بریزم
از رو تختم بلند شدم ....کیفمو برداشتم
کاترین : من میرم بیرون
مامان : کجا میری با این عصبانیت ؟
کاترین :خودمم نمی دونم ولی ترجیح میدم خونه نباشم
بعد از اتاق اومدم بیرون و ب سمت در رفتم
کلارا : کجا میری اجی؟
کاترین : خودمم نمیدونم
از خونه زدم بیرون ...از پله ها با سرعت رفتم پایین ....آنقدر عصبانی بودم که حتی همسایه هم سلام کرد من جوابشو ندادم ...همون موقع که از ساختمون خونمون خارج شدم آلیس زنگ زد ...گوشیمو برداشتم
آلیس : سلام ب خرخون 😁
کاترین : سلام بعدا حرف میزنیم
آلیس: کاترین حالت...
گوشیه قطع کردم و گذاشتم تو کیفم ... رفتم سمت خیابون های سنگ فرش شده ی پاریس که همیشه پر از مغازه و دست فروش بود...همیشه اونجا قدم زدن بهم آرامش خاصی میده ...یکی یکی مغازه ها رو میدیم و اگه چیزی نظرمو جلب می کرد می خریدم
ب ی مغازه رسیدم که لوازم تحریر می فروخت.. خیلی بزرگ بود ...رفتم تو مغازه
کاترین: سلام ...خسته نباشید
فروشنده: سلام ..ممنون ...بفرمایید
کاترین : من رنگ روغن و تموم قلمو ها با اندازه های مختلف می خواستم ....مداد طراحی و پاکن طراحی هم می خوام ....ی دفتر طراحی با اندازه a3 می خواستم
فروشنده : معلومه نقاشی 😁
کاترین : بله ب نقاشی علاقه دارم ....دفتر ۲۰۰ برگ دارید ؟
فروشنده : چ خوب ... بله اون سمت هست خودتون بردارید
رفتم سمت دفتر ها ....دفتر های ۲۰۰ برگش که طرح های خاصی داشت رو برداشتم ....چشم خورد ب ی کتاب داستان ...داستان مورد علاقه ام که بابام برام می خوند ....کتاب داستان رو برداشتم و با دفتر ها گذاشتم ....ی جامدادی خوشگل دیدم ...اونم برداشتم و یکی هم برای کلارا برداشتم و گذاشتم رو میز ...و بعد از خریدن کلی چیز باسه خودم و کلارا ...از مغازه در اومدم .... ب ساعتم نگاه کردم ...ساعت نه شده بود
کاترین : اوه پنچ ساعته بیرونم 🤯احتمالا گوشیم تا الان کلی زنگ خورده🤦♀️ ....تاکسی گرفتم ...تا خونه رفتم ...همون لحظه همسایمون داشت می رفت بیرون و بهش گفتم برام در و نگاه داره از پله ها رفتم بالا ...می خواستم زنگ خونه رو بزنم که مامانم دیدم در و باز کرد
کاترین : سلام 😁👋
مامان : کاترین 😳
کاترین : میشه بیایم تو ...دستم داره میترکه😫
مامان: اره بیا تو ..
مامانم از جلو در رفت کنار من رفتم تو خونه و همه ی پاکت ها و کیسه های خریدمو گذاشتم وسط خونه
کاترین : اخیش داشتم میترکیدم 😌
مامان : کجا بودی ؟ چرا موبایلتو جواب نمیدادی ؟
کاترین : ببخشید که نگرانتون کردم....رفتم خرید ...گوشیم رو سایلنت کردم که آلیس هی زنگ نزنه 😬
مامان : نگرانم کردی ...داشتم می اومدم دنبالت
کلارا : وای اجی چقدر خرید کردی 😳
مامان : هر چی نباشه داشته پنچ ساعت خرید می کرده 😬😐
کاترین : اره خیلی شد 😐🔥... اعصابم خورد بود ...هر چی تونستم خریدم 😂
مامان : با کارت من که خرید نکردی ..چون کارتم تو کیفمه ...پس با چی خرید کردی ؟
کاترین : با پولایی که توی این ده سال جمع کردم ....تازه نصفش مونده 😐😅
مامان : حالا چیا خریدی ؟ 😃
کاترین : چرت و پرت 😅....کلارا برای تو هم خرید کردم
کلارا : کو ببینم ؟ این جامدادی و این چند تا بلوز مال توعه و این کتاب داستان ...از این کتاب برجسته هاست 😆
کلارا : ببینم ...وای چ باحاله
کاترین : مامان برای تو هم اینو خریدم
مامان : برای من ؟ لازم نبود می خریدی عزیزم 😊
کاترین : چرا لازم بود ....چند روز دیگه میرم و معلوم نیست کی شما رو ببینم ...در ضمن دوست دارم برای خانواده ام خرید کنم 😆....بیا این برای توعه مامان
مامان : مرسی عزیزم 🥰خب بازش کنم ...ببینم توش چیه ...این.. 🥺
کاترین : همون گردنبندیه که خیلی دوسش داشتی
مامانم از روی صندلی بلند شد و نشست رو زمین و منو محکم بغل کرد منم محکم بغلش کردم ...کلارا یهو پرید رومون....و افتادیم رو زمین و کلی خندیدیم ....من چیزایی که خریده بودمو گذاشتم تو اتاقمون و بعد شام خوردیم ...بعد شام که ظرف ها رو شستیم ...مامانم و کلارا رفتند خوابیدند ....منم گوشیمو برداشتم که چک کنم ....یهو دیدم ۲۰۰ تا تماس بی پاسخ داشتم
کاترین : وای ...آلیس الان از نگرانی مرده😱
سریع زنگ زدم ب آلیس
آلیس : الو کاترین ؟
کاترین : سلام خوبی ؟
آلیس : حالت خوبه ؟ چیزیت نشده ؟از نگرانی مردم ....میمیری ی زنگ بزنی ....خونتونم که موبایلتون خرابه ...مامانتم که گوشیش خاموشه ...کم بود پاشم بیایم خونتون 😫
کاترین : خوبم ...یکم ناراحت بودم و حوصله نداشتم
آلیس : اوکی ...خواستی فردا تعریف ....برو بگیر بخواب فردا دیر نکنی ...باید کلی جا بریم که تا حالا نرفتیم ....کلی عکس میگیریم
کاترین : باشه میبینمت
آلیس : میبینمت
بعد آلیس گوشی رو قطع کرد ...منم قطع کردم و گوشمو که دیدم خاموش شد
کاترین : چ م.ر.گ.ت.ه ....تازه زدمت شارژ... بیخیال حوصله ی تو یکی رو ندارم
دوباره زدمش ب شارژ و رفتم اتاق و گرفتم خوابیدم .....صبح با صدای زنگ ساعت بیدار شدم ....ساعت هفت و نیم بود ...از جام بلند شدم ....کلارا خواب بود ..مامانم رفته بود سر کار و صبحونه آماده روی میز بود ..رفتم حموم و بعد لباس هامو برای بیرون رفتن با آلیس پوشیدم ...کلارا صبحونه داشت می خورد
کاترین : صبح بخیر کلارا
کلارا: صبح بخیر ....صبحونه خوردی ؟
کاترین : نه و نمی خوام بخورم
کلارا : مامان میگه نباید بدون صبحونه رفت بیرون
کاترین : میدونم ....کیک مونده از اون روز ی تیکشو می خورم و بعد میرم ...قبوله ؟
کلارا : اره
خندیدم و کیک رو از یخچال در آوردم و ی تیکه برداشتم خوردم و بعد صبحونه رو جمع کردم ...ساعت رو نگاه کردم ی هشت و نیم بود
کاترین :کلارا پاشو ببرمت خونه مامان بزرگ
کلارا : نمیشه نرم ؟
کاترین : نه پاشو آماده شو ....تا اون موقع من وسایلت رو جمع کنم
کلارا: باشه
وسایل کلارا توی ی کیف گذاشتم و بعد خود کلارا چند اسباب بازی ریخت تو کیف و بعد من کیف و گوشیمو برداشتم و از خونه زدیم بیرون ....خونه مامان بزرگم چند تا کوچه اون ور تر بود ....کلارا گذاشتم ...ساعت یک ربع مونده ب نه بود ... خونه آلیس ب خونه ی مامان بزرگم نزدیک بود ...رفتم جلو در خونه آلیس ...زنگ در رو زدم ...دیدم یهو در باز شد ...آلیس بود
آلیس : عه کاترین 😳
کاترین: انتظار نداشتی نه ؟ 😅
آلیس : اره ....خب بیخی بیا بریم 😃
کاترین : کجا بریم
آلیس : هر جا که دوست داریم 😃
کاترین : خب اول باید از ی جایی شروع کنیم دیگه 😐
آلیس : خب من تحقیق کردم و بهترین جاهای پاریس رو انتخاب کردم ...پاریس کلی موزه ،کلیسا، کاخ و باغ داره ...از اونجایی که ما نمی تونیم ب همه ی اونجا سر بزنیم من تصمیم گرفتم ...چند تا از بهتریناشو انتخاب کنم
کاترین : خب اونجا ها کجا ها هستن ؟
آلیس : موزه لوور ، برج ایفل،کلیسای سکره کور ،قلعه کونسیرژوری، پارک شان دو مارس،میدان کنکورد ....آخر سرم میریم محله مون مارت( این محله پر از کافه های رنگارنگه😂🔥)
کاترین : ب فکر همه جاشم بودی 😐😂
آلیس : اینیم دیگه
کاترین : خب اول کجا بریم ؟
آلیس : بریم موزه لوور ...اونجا خیلی بزرگه
کاترین : باشه پس بیا تا سر خیابون بریم تاکسی سوار بشیم
پایان 🙂✨
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالیییییی بود
من پارت بعدو میخاممممممممم
پارت بعد؟👀
الان اومدم بزارم 😂✨
نایس😂🌌
😹😹😹😹
😂😂♥️
داستانتو گذاشتم توی پروفم ^^
چ عالی 😁✨✨
😊💖
عالیییییییی
مشخصه در مورد پاریس تحقیق کردیا😉راستی چن تا نکته بگم واسه بهتر شدن داستانت:
اول اینکه بعد هر جمله ای که کاراکترا میگن اگه نقطه بذاری یه مقدار خوندنش بهتر میشه
دوم اینکه اگه واسه این مکانهایی که میگی توی اسلاید مخصوص به خودش عکس بذاری خواننده ها ارتباط بیشتری برقرار میکنن😁
مرسی 😍🧡
اره مجبور شدم سی تا جای دیدنی پاریس رو بخونم تا خوباشو انتخاب کنم😂👀
فکر خوبیه 😁از پارت های بعد انجام میدم 😁
آفرین اینکه راجع بهش تحقیق کردی خیلی خوبه نشون میده چه نویسنده خوبی هستی ^^💕
اوکی خبه ^-^
🥰✨
😁💕
عالییییی🤩😍💖💖 اینقدر کامل و دقیق توصیف میکنی وقتی میخونم قشنگ خودمو تو اون شرایط حس میکنم😂🤭👏👏
مرسی 😍🧡
خب معمولا هدف نویسنده ها همینه 😌😁
سلام آجی اپامه خیلی عالی بود 🌷🌷🌷
سلام یوکی 🙂✨
ممنون اجی 😍🧡
🌹🌹🌹😘😘😘😘😘😘
گیلیلیلییلیبلی
عالی بود اپامه جونم
مرسی 😍🧡
راستی اجی ی داستان دارم مخصوص تو می نویسم که از عاشقانه بدت میاد
اینم امیدوارم زیاد عاشقانه نباشه😁
ن اونقدر نیست ولی خب هست 😂👀
یه ذره اشکال نداره ولی دیگه زیاد عشقول بازی نباشه توش😁💜
نه اون مدلی نیست 👀😂