
آهههههههههههههههههههــــــــــــــــــ(دارم آهنگ میخونم شما توجه نکن گلم برو داستان و بخون😂)
یهو.........این پسره ظاهر شد که مارتین بلند شد و گفت:آدرین!و زدن قدش اسم این آدرینه؟ اصلا چرا با مارتین انقد صمیمین؟! مرینت:هوی شما نبودین که دو دقیقه پیش داشتین از سر و کله ی هم بالا میرفتین واسه گفتن یه کلمه؟مارتین:اون فرق داره آخه تو خیلی ترسناکی آبجی😅مرینت:راست میگی نمیدونم چرا دلم برای این انسان میسوزه کاری به کارش ندارم مارتین:به خدا خیلی خوش شناسه😂 آدرین:اولا من دیگه خوناشامم دوما لازم نکرده شما دلت برای من بسوزه همین که کاری کنی نامزد نباشیم کافیه مانلی از روی تخت پاشد مانلی:نامزد؟تو که گفتی فقط گازش گرفتی!مرینت:آه این جریانش طولانیه این بیشعور بعدا از خون من خورد مانلی:و تو هم هنوز از خونش نخوردی؟مرینت:ترجیح میدم تا لحظه آخر دنبال راهی بگردم تا دیگه نامزدش نباشم مانلی:میدونی که هیچ راهی نیست مارتین:تا شما ها بحث میکنین من یه سر برم و برمیگردم و غیب شد....
آدرین:کجا بودیم؟بعد رو کرد به مانلی آدرین:آهان لطفا یه راه حلی پیدا کن که دیگه نامزد این خواهر دیوونه ات نباشم مرینت:دیوونه خودتی اگه اینجوریه توهم اسبی🐴آدرین:این و از کجات در اوردی؟مرینت:حتما بهت میخوره که میگم مانلی:وای بس کنین با هردوتونم هیچ راهی نیست که نامزد نباشین برای نامزدی کامل و زنده موندن مرینت هم مرینت باید از خون ایشون بخوره آدرین:ترجیح میدم بمیره تا اینکه کاملا نامزدم باشه😁😅مرینت:عه اینجوریاس؟آدرین:دقیقا همینجوریاس مرینت:خودت خواستی و گردنش و گاز گرفتم و به چند قطره بسنده کردم اونم فقط بخاطر اینکه زنده بمونم و بهش نشون بدم رییس کیه😎یهو بیهوش شد افتاد رو دستم مرینت:این چرا انقد ضعیفه؟ مانلی:ببخشیدا عزیزم اون تازه یه خوناشام شده طبیعیه خب مرینت:راست میگی و پرتش کردم روی تخت که مارتینم ظاهر شد
و نگاهش افتاد به آدرین مارتین:موضوع چیه؟این چرا ولو شده روی تخت مانلی؟بهش نگاه کردم مانلی:محض اطلاع داداش جون مرینتمون دیگه رسما نامزد این آدمیزاد شد👠 مارتین:خوبه حداقلش دیگه خطری تحدیدت نمیکنه❌مانلی:حداقلش خطری تهدیدش نمیکنه؟داداشم ببخشید اون الان نمیمیره ولی اگه بابا بفهمه باید چیزی بدتر از مرگ رو تجربه کنه🙄😬😣 هم مرینت هم من و تو هم این آدمیزادا مارتین:به من چه ربطی داره؟مانلی:توهم شریک جرمی مارتین:چرا اونوقت؟مانلی:اولا که گذاشتی مرینت اینکار و بکنه دوما خودتم همینکارو با خواهر ایشون کردی سوما که به بابا نگفتی با این که میدونستی دلیل کافی بود؟مارتین:کافی بود مانلی:خوبه مرینت:راستی تو کجا بودی؟مارتین:من؟هه!من جایی نبودم که😁مانلی:داداش تو خیلی عجیبی مارتین:میدونم😌مرینت:به خودش افتخارم میکنه
مارتین:بله😌اه چقد بدم میاد وقتایی که مغرور میشه😒دلم میخواد.....نگاهم به تخت و بالشای روش افتاد😅آره😁بالشو برداشتم و کوبیدمش توی صورت مارتین که قیافه ی😌به خودش گرفته بود و مارتینم داشت پخش زمین میشد که خورد به صندلی بلند شد و تا منه بالش به دست و دید گفت:جنگ شروع میشهههه و غیب شد مرینت:کجا رفت؟ مانلی:نمیدونم دور و برمو نگاه کردم و تا پشتم و دیدم مارتین با بالش وایساده بود و کوبیدش توی صورتم مرینت: هی تو جر زنی کردی استفاده از قدرت نداریم مارتین:خودت شروع کردی و دوباره غیب شد که یهو دیدم بالش از روی تخت بلند شد فهمیدم مارتینه پس گذاشتم یکم بیاد جلو و تا اومد بالش و پرت کنه به منی که بخاطر بالش قبلی روی زمین بودم یه محافظ دور خودم درست کردم و بالش خورد بهش و افتاد و بعدش مارتین که ظاهر شد و گفت:لعنتی آخه چطور متوجهش شدی
بلند شدم و با اشاره ی چشمم و قدرتم مارتین و انداختم روی تخت مارتینم بلند شد و بهم مظلومانه نگاه کرد داشتم به چشای دریایی مظلومش نگاه میکردم که یهویی چشاش خشن شد و با قدرتش من و برد توی سقف اتاق و بعد از بالا ولم کرد و انداخت روی تخت روی آدرین😱بلند شدم و نگاهی به آدرین کردم مرینت:شانس اوردی خوناشامه وگرنه قاتلم میشدی داداشم آخه این چه کاریه؟مارتین هم شونه بالا انداخت🤷♂️ و منم برای تلافی با پام زدم بهش که دوباره افتاد روی تخت و بعد صدای دست زدن شنیدیم مارتین بلند شد و هردو برگشتیم و به مانلی که اونطرف تخت ایستاده بود و دست میزد نگاه کردیم مانلی هم دست زدن و تموم کرد و گفت:تبریک میگم5مین جنگ جهانی خوناشاما هم به لطف شما تکمیل شد البته اینبار با این فرق که دعوای خوناشاماس بدون گرگینه شما خواهر و برادرین خجالت بکشین🤦!
من و مارتین هردو بهم نگاه کردیم و گفتیم:تقصیر اون بود مانلی:اصلا شما دوقلو های افسانه ای رو رد کردین مارتین:چیه حسودیت شد؟مرینت:راست میگه حسودی کردی؟🤗😜🙃مانلی:منظورم از دوقلو همینه😐مارتین به ناخوناش نگاه کرد و گفت:خب دیگه آبجی جون این چیزیه که تو نداری!تفاهم!که یهو آدرین بلند شد آدرین:اینجا چه خبره؟ من که داشتم از دست آدرینا فرار میکردم!(همین که یه قسمتی از حافظه پاک میشه برای خوناشاما الان مال آدرینم مث مرینت پاک شده🤠)مارتین:😂😂پس بگو چرا آدرینا داشت خونه رو میگشت😂مرینت&آدرین:تو پیش آدرینا بودی؟مارتین:لو دادم🤦♂️👀🤙 آدرین بلند شد نشست و گفت:توپیش خواهر من چیکار داشتی😠مارتین:اهم عرضم به طولت خواهرت داره یه خوناشام میشه فعلا ها خونه نرو باشه پسر خوب؟😀😎🤓 مرینت:چی میشه؟😳😳آدرین:تو چیکار کردی😠😠😠 و سریع غیب شد منم چون نگران بودم خونشون و تصور کردم و توی هالشون کنار آدرین ظاهر شدم و در اتاق آدرینا رو زدیم و رفتیم داخل که.....😲😲😯
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی جواب بده
اجی من هر چقدر تو تست هات میگردم داستان بی حدود مرز رو پیدا نمیکنم چجوری قسمت های دیگش رو پیدا کنم
واو🥴💕عالی بود عزیزم
پرفتکت اجی جان پرفکت مثل هنیشه
فوق العاده
عالی بود پارت بعدی
بد جای کات شد 😢
مثل همیشه عالییییی بود😘😘😍😍
منتظر پارت بعد هستم
عالی