
اقا خوشتون نمیاد لطفا نظر ندید ممنون
از گربه سیاه خدافظی کردم و رفتم دیدم یک نفر باز شرور شده ای بابا تازه جنگیدما???رفتم باهاش بجنگم دیدم هنوز گربه سیاه نیومده ای بابا کجا مونده?مجبور شدم تنهایی بجنگم بعد از چند ساعت جنگ باهاش پیروز شدم
گوشوارم چشمک می زد این ور اون ور را نگاه کردم خونه ادرین رو دیدم رفتم داخل اتاق ادرین(اقا راستی ادرین گفته بود مسابقات داره)تبدیل به خودم شدم به تیکی غذا دادم ادرین اوند جلوم من گفتم تو تو مگه نرفته بودی مسابقات بغضم گرفت گفت نه نرفتم بغضم ترکید و رفتم گوشه اتاق گریه می کردم ادرین گفت لطفا گریه نکن اشکال نداره مرینت لطفا این جا رو نگاه کن من به ادرین نگاه کردم یهو
تبدیل به گربه سیاه شد چییی تو تو این همه مدت گربه سیاه بودی من عاشق تو بودم و تو گربه سیاه بودی اومد جلو منو بغل کرد و یهو یک پورتال باز شد بانیکس بود
بانیکس گفت حالا که فهمیدید باید بیاین اینده را درست کنید خلاصه یک روز گذشت تموم شد من و گربه اومدیم رو سقف خونه گربه یا همون ادرین گربه اومد جلو من تعجب کردم کمرمو گرفت و همدیگر رو بوس کردیم بعد ما رفتیم داخل اتاق گربه یا همون ادرین
گربه گفت نمی شه یک شب بمونی نه نمی شه گربه بعدا ما که همیشه هستیم اخخ راست می گی یهو اخبار عکس بوس ما رو نشون داد ما همون موقع رفتیم بیشه نادیا شاماک دوربین ها به سمت ما بودند داشتم عصابم به هم خورد می خواستم تمام اونجا رو بترکوتم یهو گربه سیاه دستم رو گرفت من اروم شدم گفتم شما خجالت نمی کشید حتی حریم شخصی مونم رد کردید شما اما شما قهرمانید همه دوست دارن بدونن در مورد شما من بیشتر عصابم به هم خورد
گربه گفت:ما باهمیمم که چی بعد منو گربه رفتیم رو سقف یکی از خونه ها من سرمو پایین گرفتم گفتم ممنونم که اونجا با من بودی گربه گفت از این به بعد همیشه با همیم وای یادم رفت من باید برم خونه بای گربه هم گفت بای بعدا می بینمت منم همینطور
رفتم خونه به حالت عادیم بر گشتم دیدم الیا اینجا است الیا گفت مرینت خبرو دیدی گفتم کدوم ماجرای بوس دختر کفشدوزکی و گربه سیاه و بودن در اخبار اه تعجب کردم حتی پدر و مادرم و الیا فهمیدن دیگه کل دنیا فهمیدن من با الیا نشستیم و حرف زدیم حرف زدنمون تموم شد من رفتم اتاق
ادرین اومد در زد مامان مرینت درو باز کرد ادرین گفت کتابم اینجا جا مونده می شه برم ورش دارم من رفتم در زدم مرینت گرفت بیا تو من رفتم تو مرینت تعجب کرد ها توو اینجا چیکار می کنی
بقیش رو در قسمت بعد می بینیم اگر غلط املایی داشتم ببخشید
و لطفا نظر بدید بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیز دلم دوست میشی
واقان عالییییییییییی بود داستان عاشقانه زیاد دوست دارم
عالی بود
داستانت مهشر بود
ادامش رو بنویس
مشکلات ثبت تست رو خیلیا میدونن که چقدر زمان بر هست و حتی احتمال حذف تست هم وجود واره
سلام عزیزم
به حرف اینا گوش نکن
من طرفدارتم
من خودم درکت میکنم چون خودم با تبلتم که وار شدم داستان نوشتم و طول میکشه تا منتشر شه
اصلا ناراحت نشو
من طرفدارتم
عالی بآد زودتر پارت بعدیو بذار
ما که الاف تو نیستیم اگه نیم خوای ادامه بدی بگو هد عقل مارو علاف نکن
داستانتو دوست دارم
تورو خدا پارت بعدی رو بزار😭😭
آقا من داستان می سازم که بقیه ببینن نظر بدن بعدی رو چه جوری بزارم داستان نمیزارم که بقیه بگن من صحیح غلط بزارم یا گزینه ای با یک چیز دیگه من تست می زارم رد کردن دوباره گذاشتم برای همین طور می کشه منتشر بشه
اره تول میکشه یه هفته یا پنج روز و سه هفته نمی زاره چون تو دیگه نمی زاری مطمعا باش طرف دارات رو ازدست دادی
من هم دیگه داستانت رو نمی خونم مطمعا باشه دیگه کسی طرفدارت نیست چون تو خیلی دیر میزاری الان خم این پارتت 3 هفته پیش نوشتی
من مطمعا هستم که علکی گفتی گزاشتم قبول نمی که اینجوری گفتی که فقط طرف وارات رو از دست ندی ولی من منتظرم که دیگه طرف داری نداری
جواب فاطمه عزیز جان این داستانه همه دارن داستان می زارم بین همه گیر دادی به من
من که می گم هر چقدر طر فدار داشته باشی باز بهتر از اینکه هیچی نداشته باشی منم زیاد طرفدار ندارم چون هنوز زیاد داستان ننوشتم 💖
عالییی ادامه بده